منطقه گرایی بر اساس تجربه تاریخی در قالب منطقه گرایی قدیم (قبل از دهه 1980) و منطقه گرایی نوین (به ویژه بعد از 1990) مطرح می شود. اولین موج منطقه گرایی پس از جنگ جهانی دوم در اروپا، به شکل گیری جامعه اقتصادی اروپا (EEC) در 1957 منجر شد که شاخصه اصلی آن درونگرائی بود. بدین معنا که با سیاستهای حمایتی، تولید کنندگان گرانتر داخلی را جایگزین تولید کنندگان ارزان بیرون از منطقه می نمود. این رویکرد که همان منطقه گرایی تمرکز گرا(Autocentric Regionalism) بود در جهان سوم نیز، همچون طرح لاگوس برای آفریقا، پایگاه قدرتمندی یافت.
اما تغییرات اخیر اقتصاد سیاسی بین الملل موجب اهمیت منطقه گرایی نوین گردیده است. نظریه منطقه گرایی نوین تعامل بین روند جهانی شدن و تلاش برای یکپارچه کردن نظام های اقتصادی منطقه ای را مورد بررسی قرار می دهد. منطقه گرایی نوین در آغاز هزاره سوم معرف "تمرکز قدرت سیاسی و اقتصادی در اقتصاد جهانی است که با جریانهای چند وجهی درون منطقه ای و فرا منطقه ای در رقابت است". در منطقه گرایی نوین که جامعتر از منطقه گرایی قدیم است، عناصری چون سیستم تولید، عرضه نیروی کار، نهادهای فرهنگی- اجتماعی، ابداعات و شبکه قدرتی که این عناصر را به هم متصل می نماید دارای اهمیت است. این مناطق چند وجهی بوده و در آن ارتباطات و تعاملات خارجی بسیار قوی می گردند. از این منظر، همگرایی منطقه ای در تعارض با جهانی شدن نیست و حتی می تواند روند جهانی شدن را تسهیل و تسریع می کند.
در واقع منطقه گرایی نوین در یک فضای چند قطبی شکل می گیرد که در آن ابرقدرتها بر خلاف مناطق قدیم (همچون سیتو و سنتو SEATO , CENTO ) این جریان را از بالا و بیرون هدایت نمی کنند بلکه تا حدودی خودجوش، از درون و پایین هدایت می شوند. برای هتن، عامل سیاسی موتور محرکه منطقه گرایی جدید است در حالی که برای پالمر(1991) نیروی اقتصادی خصوصا در آسیا- پاسفیک نقش اصلی را دارد. به نظر می رسد هر دو متفکر فوق به انگیزه اصلی بسیاری از کشورهای در حال توسعه از همگرایی که امنیتی است کمتر توجه اشته اند. در این قبیل همگرائیها، میزان انعطاف کشورها موقتی، نتایجشان شکننده و اهداف واقعیشان بدون رویکرد بلند اقتصادی و در نتیجه کوتاه مدت است.
منطقه گرائی در اروپا و سایر قاره ها
دهه 1990 آغازگرتحولات بسیاری در قاره اروپا و مالا در روابط بین الملل بود. به دنبال پایان جنگ سرد و فروپاشی بلوک کمونیست، تغییرات بسیاری در سطح قاره کهن به وجود آمد.درابتدای دهه 90 با برداشته شدن دیوار برلین، تقسیم اروپا و مرزبندی آن به شرق وغرب پایان یافت و شرایطی پیش آمد که همگرائی اروپا مشخصه بارز آن است صحنه اروپا پس از فروپاشی شرایطی را ایجاد کرد که کشورهای ثروتمند اروپا که به بی طرفی شهرت داشتند راه پیوستن به اتحادیه اروپا را پیش گرفتند. سوئد فنلاند نروژ و اتریش در این زمره قرار دارند. همین باعث تسری این الگو به سایر مناطق جهان شده است که نمونه های ذیل از ان جمله است.
آمریکای شمالی
یک نمونه منطقه گرائی که بیشتر اوقات با اتحادیه اروپا مقایسه می گردد نفتاست که نظام اقتصادی کشورهای کانادا مکزیک و ایالات متحده رابه یکدیگر ارتباط می دهد نفتا براساس موافقتنامه اولیه تجارت ازاد بین امریکا و کانادا استوار بود که درسال 1992 باگسترش ان به موافقتنامه امریکای شمالی به ملحق شدن مکزیک منجر گردید. هدف نفتا ازمیان برداشتن موانع موجود برسر راه تجارت کالا و خدمات بین سه کشور فوق الذکر است. نفتا را باید نقطه عزیمت مهمی در سیاست جهانی به شمار آورد زیرا این موافقتنامه فراگیرترین نمونه همکاری های منطقه ای است که شکاف شمال –جنوب راپشت سر گذاشته است
آسیا
تمایل برای آزاد سازی تجارت شرکت در همکاری های منظم اقتصادی و ایجاد ثبات بیشتر، تلاش های 34 کشور منطقه آسیا-اقیانوسیه که اپک راتشکیل داده اند، تقویت کرده است. این گروه بسیار متنوع از کشورها به رهبری ایالات متحده باهدف هماهنگی سیاستهای اقتصادی کاستن از تعرفه ها و عوارض گمرکی و تقویت موضع خود درمذاکرات تجاری در سطح جهان و سازمان تجارت جهانی گرد هم امده اند.
آمریکای لاتین
درآمریکای لاتین نیز تحولات اروپا و امریکای شمالی انگیزه ای برای تلاش های جدید منطقه ای به منظور یکپارچگی نظام های اقتصادی شده است. طرح ایجاد منطقه تجارت آزاد در امریکای لاتین در دهه 1970 به دلیل ناهمخوان بودن با شرایط اقتصادی و روابط سیاسی کشورهای عضو، باسردر گمی وتوقف مواجه شد. اما طرح تشکیل بازارمشترک جنوب - نام اقتصادی مرکوسور- از اواسط دهه 1990 با موفقیت مواجه شده است. البته ذکر این نکته لازم است که شاخص های منطقه گرائی در اروپا نسبت به دیگرسایر مناطق افزایش چشمگیری داشته است.
نکته مهم این است که منطقه گرائی از طریق نمونه موفق آن یعنی اتحادیه اروپا به مناطق دیگر تسری می یابد. یعنی هر چه تعداد مناطق موفق بیشتر باشد باعث تشویق مجموعه منطقه ای دیگر برای پیگیری، تقویت و تشدید روند های منطقه ای می گردد. و الگوهائی که آن مناطق در روابط داخلی و خارجی خویش طی کرده اند تقویت می گردد. و برای همین است که روندهای داخلی و همچنین نوع تعامل این اتحادیه با سازمانهای منطقه ای و بین المللی دیگر درحال حاضر به عنوان نمونه عملی و ایده ال برای مناطق دیگر تبدیل شده است. و در واقع جریان اصلی منطقه گرائی در اتحادیه اروپا می باشد و دیگر مناطق مقدار پیشرفتشان را در جریان منطقه گرائی با ان اتحادیه می سنجند.
نتیجه گیری
پس از جنگ جهانی دوم، خرابی ناشی از جنگ و ضعف اقتصادی کشورهای درگیر، منجر به گرایش این کشورها به همکاری های منطقه ای شد و اولین اتحادیه های اقتصادی و نظامی دراروپا ایجاد شدند. با گسترش جنگ سرد، ماهیت همکاری منطقه ای تحت تاثیر رقابت ابر قدرتها قرار گرفت و محتوای سیاسی و نظامی به خود گرفت. این امر در مورد کشورهای در حال توسعه شدیدتر بود، زیرا اولا آنها به شدت تحت تاثیر سیاست های شرق و غرب بودند، ثانیا روند همکاری آنها ضعیف تر بود و عموما ماهیت سیاسی و نظامی داشت. بنابراین مطالعات مربوط منطقه گرایی از تبیین مسائل بین المللی در این دوران و ازجمله موقعیت کشورهای درحال توسعه ناتوان بود. پایان جنگ سرد و رهایی جهان از رقابت های خطرناک شر ق وغرب آزادی نیروهای جدید در روابط بین الملل، تغییر در ماهیت نظام بین المللی به اقتصادی و دانش فنی و ایجاد گرایشات جدید در زمینه های بین المللی را موجب شد. دراین دوران روند گرایشات منطقه ای افزایش یافت و مطالعات مربوط به منطقه گرائی مورد توجه بیشتر قرار گرفت. برای همین کشورهایی که درمناطقی قرار دارند که در آن سیاست سفلی و یا سیاست نرم مانند، مسائل اقتصادی ودانش فنی در اولویت بود در این راه قدم های جدی ومهمی برداشتند .
ولی کشورهائی که در مناطق سیاست والا و یا سیاست سخت قرار داشتند و مسائل سیاسی و امنیتی در انها حاکم بود نتوانستند در این راه اقدام موثری انجام دهند. دراین مناطق به دلیل عدم اعتماد کشورها به یکدیگر، وجود رقابت های امنیتی بین کشورهای گوناگون، احساس عدم امنیت، دخالت قدرتهای فرا منطقه ای در امور این مناطق و منافعی که این قدرتها از عدم همگرائی کشورها دارند، رقابت های ایدئولوژیک بین این کشورها و سیاه و سفید دیدن یکدیگر، اختلاف های مذهبی و تاثیر آن در سیاست کشورها نسبت به یکدیگر، وابستگی این کشورها به صادرات مواد خام و رقابت برای دراختیار داشتن سهم بیشتری از این بازار، وجود نظام های سیاسی مختلف و عدم برخورداری از یک سطح از توسعه سیاسی و ترس از به خطر افتادن اصل حکومت در این کشورها، عدم سابقه کار گروهی در سطوح ملی و منطقه ای دراین کشورها حرکت به سمت منطقه گرائی را با مشکلاتی روبرو می کند.
البته باید به این نکته اشاره کرد که کشورهای درحال توسعه در سیاست های منطقه ای کشورهای توسعه یافته مورد توجه قرار گرفته اند. ظهور سه قدرت منطقه ای اروپا، امریکای شمالی و شرق و جنوب شرق اسیا نشان از رقابت های جهانی با ماهیت اقتصادی و فنی بین اتحادیه های منطقه ای دارد. هریک از کشورهای قدرتمند منطقه ای سعی دارند با ایجاد تشکیلات قوی اقتصادی منطقه ای که در آن کشورهای در حال توسعه به عنوان منابع تکمیل کننده حضور دارند به رقابت با دیگر اتحادیه ها بپردازند.در ضمن این که به نظر می رسد ، همکاری منطقه ای کشورهای در حال توسعه با یکدیگر یا با کشورهای توسعه یافته هرمنطقه زمینه ساز حضور و ادغام موفق آنها در فرایند جهانی شدن اقتصاد می باشد. کشورهای در حال توسعه برای اینکه از حساسیت ها و آسیب پذیری ادغام در اقتصاد جهانی در امان باشند باید با تقویت همکاری منطقه ای اولاجریانهای ناشی از این ادغام را با ایجاد همکاری های اقتصادی تکمیل کننده جبران کنند و ثانیا اولین تجربه های جهانی شدن را در محیطی محدودتر و گستره اقتصادی کمتر آغاز کنند.
البته شرط اصلی تقویت فضای همکاری منطقه ای تغییر ذهنیات سیاستمداران کشورهای درحال توسعه از نگاه امنیتی و تهدید محور به نگاه اقتصادی و فرصت محور، اجماع نخبگان فکری و ابزاری برای طی کردن این فرایند، تقویت دیپلماسی عمومی بین کشور های منطقه، تقویت روابط فرهنگی و اجتماعی بین کشورهای منطقه، سیاست های جذب توریسم در بین کشورهای منطقه و فرهنگ سازی در زمینه ار تباط مثبت بین مردم کشورهای منطقه ودر نهایت تلاش برای تقویت این مفهوم که همکاری های کشور های منطقه در راستای منافع همه کشورهای ذینفع دران منطقه است. این امر نیازمند نظریه پردازان جدیدی است که بتوانند با عنایت به شرایط کشورهای درحال توسعه و با نگاه به تجربیات کشورهای توسعه یافته اقدام به پردازش نظریات جدیدی در این حوزه بنمایند.
----------------------
مهدی پور حسنی
نظر شما