۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۱۱

متفکران انتقادی-1

مکتب فرانکفورت؛ تأکید بر روش دیالکتیک

مکتب فرانکفورت؛ تأکید بر روش دیالکتیک

خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه: مکتب فرانکفورت یا نظریه انتقادی که جزئی از مارکسیسم غربی است، در اثر اقدامات "مؤسسه تحقیقات اجتماعی" پدید آمد و روش و شیوه انتقادی و دیالکتیک مورد توجه آنها قرار گرفت.

اعضای این مؤسسه که بعدها به مکتب فرانکفورت معروف شد، در دانشگاه فرانکفورت تأسیس شد بیشتر به کار نظری پرداختند تا کار سیاسی.

از میان اعضای مؤسسه می‌توان به ماکس هورکهمایمر، تئودور آدورنو، والتر بنیامین، هربرت مارکوزه، اریش فروم، فرانتس نویمان، کارل آگوست ویتفوگل، موریس هالبواکس و ژان پیاژه اشاره کرد.

اعضای مؤسسه گرایشهای مارکسیستی متفاوتی داشتند و در رشته‌های گوناگونی چون فلسفه، ادبیات، زیباشناسی، جامعه شناسی، سیاست، اقتصاد، تاریخ و روانکاوی قلم می‌زدند.

در سالهای اولیه نوعی جزمیت مارکسیستی و نگرش تجربی بر مدیریت مؤسسه حاکم بود و اعضای آن به طور عمده به تحلیل زیر بنای اجتماعی- اقتصادی جامعه بورژوایی می‌پرداختند، ولی در سالهای پس از 1930 کسانی مثل هورکهایمر و آدورنو و مارکوزه امور مؤسسه را به دست گرفتند که در پی بازنگری در مارکسیسم و تحلیل روبنای فرهنگی بودند.

این متفکران مانند اندیشمندان مارکسیسم غربی(کارل کرش، آنتونیو گرامشی و گئورگ لوکاچ) با توجه به شرایط پس از جنگ اول جهانی(سلطه انحصارات و دخالت فزاینده دولت در اقتصاد، رکود جنبش کارگری و جذب شدن طبقه کارگر در فرهنگ و ایدئولوژی بورژوایی، شکست انقلابهای اروپای مرکزی، و ظهور فاشیسم و استالینیسم) درصدد بازسازی مارکسیسم بودند و از یک سو به عناصر هگلی اندیشه مارکس رو آوردند و از سوی دیگر به تلفیق مارکسیسم و روانکاوی فرویدی پرداختند.

از اینرو آنها به نقد اثباتگرایی و علم‌گرایی، نقد جوامع مدرن و عقل ابزاری، نقد فرهنگ و ایدئولوژی، و بررسی نظریه و عمل(پراکسیس) پرداختند.

در واقع، نام مکتب فرانکفورت و نظریه انتقادی به این گروه اخیر(هورکهایمر، آدورنو و مارکوزه) اطلاق شده است. بعد از روی کار آمدن نازیها در آلمان اعضای این موسسه به خارج از آلمان رفتند و بعد از برگشتن آنها به آلمان در سال 1950 اصطلاح "مکتب فرانکفورت" مورد استفاده قرار گرفت.

اصطلاح نظریه انتقادی نیز اول بار در مقاله هورکهایمر با عنوان "نظریه سنتی و انتقادی" به کار گرفته شد.

اعضای این مؤسسه سردمدار روش دیالکتیکی در مقابل روش تجربی بودند. پس از سال 1950 نفوذ مکتب فرانکفورت در اروپا و آمریکا گسترش یافت و در اواخر دهه 1960 با رشد جنبشهای دانشجویی به اوج خود رسید.
 
با مرگ آدورنو و هورکهایمر به ترتیب در سالهای 1969 و 1973 و با افول جنبش دانشجویی در اوایل دهه 1970 این مکتب به خاموشی گرایید. یورگن هابرماس با بسط پاره‌ای از نظرات این مکتب و توسعه آن نظریه انتقادی جدیدی را ارئه کرده است که اکنون بسیار مطرح است
کد خبر 1083983

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha