به گزارش خبرنگار مهر، نشست فلسفه و سیاست از سری نشستهای تخصصی همایش روز جهانی فلسفه صبح امروز سه شنبه دوم آذرماه در محل کتابخانه ملی شروع به کار کرد.
در این نشست حجتالاسلام و المسلمین دکتر احمد واعظی به بررسی موضوع سیاست و پایان فلسفه پرداخت و گفت: در قرن بیستم فلاسفه بزرگی وجود داشتند. یک سری ضروریات فلسفی در حوزه سیاست وجود دارد. تمام نظریهپردازان سیاسی وقتی می خواهند نظریه سیاسی ارایه بدهند باید به برخی سئوالهای فلسفی جواب دهند لذا باید در سیاست جایی برای فلسفه وجود داشته باشد.
وی افزود: تمرکز بنده در این بحث بر سه فیلسوف قرن بیستم رالز، رورتی و فوکو است. تمرکز بنده بر رالز متاخر و آرای او بعد از دهه 80 و در کتاب لیبرالیسم سیاسی او است. رالز در کتاب لیبرالیسم سیاسی فلسفی شدن سیاست را زیر سئوال میبرد. او نظریه عدالت خود را فارغ از بنیانهای فلسفی بیان میکند. رالز می گوید تمامی زمینههای مذهبی، فلسفی و اخلاقی را باید کنار گذاشت و تا برای چالش دوباره باز شود. به اعتقاد او چالش های مذهبی، فلسفی و اخلاقی مانع توافق بر سر اصول ساخت جامعه میشوند. لذا او به دنبال اجماع نظر در مورد اصول نهاد اجتماعی است. او معتقد است به جای یک لیبرالیسم فلسفی باید یک لیبرالیسم سیاسی داشته باشیم و به جای آنکه اصول عدالت مبتنی بر مبانی فلسفی باشد باید عدالت سیاسی را مد نظر قرار داد.
وی تصریح کرد: رویکرد رالز متاخر در مورد اصول عدالت با دیدگاه او در رالز متقدم فرق دارد و اصول عدالت رالز متقدم مبتنی بر مبانی فلسفی بود. در رالز متاخر نظریه جدید از عدالت ارایه میشود و از مفهوم مستقلی از آزادی و عدالت دفاع میشود. براساس دیدگاه رالز ما می توانیم نظریه سیاسی بدون اساس فلسفی داشته باشیم. او میگوید لیبرالها باید براساس نظام ارزشی خودشان به طور مستقل نظر دهند. رالز متاخر از مفاهیم سیاسی آزادی و عدالت سیاسی دفاع میکند. رالز نظریه عدالت خود را مستقل از نظریههای اخلاقی، سیاسی و فلسفی بیان می کند و ادعای او این است ولی باید توجه داشت این بیطرفی رالز در حوزه سیاست امری امکان ناپذیر است. بالاخره هر فردی به یک سری مبانی فلسفی، اخلاقی، سیاسی اعتقاد دارد. رالز از یک سری دیدگاههای فلسفی و ارزشهای اخلاقی دفاع کرده و از ارزشهای لیبرالی در نظریه خود دفاع میکند.
واعظی در ادامه خاطرنشان کرد: فیلسوف دیگری که نظریه سیاسی را مستقل از فلسفه میخواهد بنا کند ریچارد رورتی است. او میگوید برای نظریه سیاسی لازم نیست نظریه فلسفی یا نظریه اخلاقی داشته باشیم. او معتقد است لیبرال دموکراسی بسیار سازگار با جامعه غرب است. این سازگاری نه از جهت ارایه بحثهای خوب و مفید است بلکه به خاطر آن است که لیبرال دموکراسی کاملاً منطبق با ارزشها و فرهنگ غرب است. به اعتقاد رورتی برای آن که از این نظریه دفاع کنیم سیاستمداران نیاز به مبنا قرار دادن بحث فلسفی ندارند و لذا جایی برای فلسفه در سیاست نمیتوان در نظر گرفت. براساس دیدگاه رورتی هیچ دسترسی به حقیقت وجود ندارد و لذا دیدگاه او ضدشالودهانگارانه است. او می گوید نه تنها فیلسوف دسترسی به حقیقت ندارد بلکه تمام فلسفه نیز چیزی جز ادبیات و صحبت و مباحثه فیلسوفان چیزی جز استفاده از ادبیات و برخی کلمات در میان خود آنها نیست. آنها فقط درباره حقیقت صحبت میکنند و فلسفه، زبان و ادبیات تقلیل یافته است.
در ادامه این نشست دکتر ویخیائوپینگ از کشور چین به بررسی موضوع تقابل مارکس، نوزیک و رالز در زمینه عدالت توزیعی پرداخت و خاطرنشان کرد: عدالت توزیعی در برابر بیعدالتی تعریف میشود. اساساً دو نوع درک از عدالت توزیعی وجود دارد یکی اینکه شما خودتان چه تعریفی از عدالت داشته باشید و آن را چگونه تعریف کنید. در دنیای امروز تعریف دیگر از عدالت را توزیع عدالت مینامند. این هم نوعی درک از عدالت است. مفهوم عدالت باید در ابتدا روشن و مشخص شود و بعد از آن بحث توزیع آن تبیین گردد. دو مفهوم عدالت و توزیع مکمل یکدیگر هستند.
وی افزود: براساس نیازهای مردم اگر عدالت را برقرار کنیم آن را نیز عدالت میتوان نامید. برخی توزیع عدم عدالت را نیز عدالت مینامند. مثلاً بهداشت پایه و آموزش پایه که در اختیار همه قرار می گیرد از این نوع است.
وی تصریح کرد: مارکس هرگز عدالت توزیعی را مورد بحث قرار نداده است و آنچه که او بحث کرده ناعدالتی توزیعی در سرمایه داری است. او معتقد است سرمایه داری کارگران را به استثمار میکشد. تاکید مارکس بر کارگران است و بحث او از خود بیگانگی کارگران و کار از خود بیگانه در جامعه سرمایه داری است. مارکس سرمایه داری را براساس اصول عدالت توزیعی نقد کرده و اصل کار کردن را مورد بحث قرار میدهد. مارکس می خواهد این عدم عدالت را تغییر دهد. براساس تصور مارکس کارگر براساس توانایی خود و کار خود است که باید نفع ببرد. به عبارت دیگر در جامعه کمونیستی براساس نیاز است که دستمزد تعیین میشود. نوزیک نظریه پرداز سیاسی به برخی نقدهای مارکس نسبت به سرمایه داری پاسخ داده است. نوزیک نظریه مالکیت بر خود را مطرح می کند که این نظریه مورد نقد مارکسیست ها است. دیدگاههای لیبرالی و نقد آنها بر مارکس به انتقاد او از سرمایه داری و نقد او از موضوع مالکیت بر خود بر میگردد. به اعتقاد مارکس سرمایه دارها از خود سرمایه نفع میبرند و این در حالی است که کارگر نفعی از سرمایه نمیبرد و لذا او درصدد است تا طرحی ارایه کند که کارگر نیز از سرمایه گذاری بهره ببرد و در آن شریک باشد. مارکس میگفت کار ابزار ثروتمند شدن طبقه خاصی بوده است. مالکیت بر خود در سوسیالیسم به گونهای دیگر تعریف شده است. رالز و نوزیک در تعریف از آزادی و توزیع عادلانه اختلافاتی با هم دارند. رالز به جای عدالت توزیعی به عدالت انصافی توجه میکند. رالز میخواهد نقاط ضعف سرمایه داری را ترمیم کند.
در ادامه این نشست دکتر ادوارد الم از دانشگاه بیروت به بررسی موضوع فلسفه و خانواده پرداخت و تصریح کرد: فلسفه در جایی به عنوان مدلول و در جایی دیگر به عنوان دال خود را مطرح کرده است. فلسفه میتواند به عنوان یک اثر دال و مدلولی در جامعه و خانواده خود را نشان دهد. در دنیای جهانی شده امروز تعریف ما از خانواده و انسان تغییر کرده و تعریف گذشته خود را ندارد. برای تعریف خانواده فیلسوف ابتدا باید انسان را تعریف کند.
وی افزود: بررسی پرسش انسان چیست مستلزم بررسی ماهیت انسان و ذات او است. در جامعه غرب هر نهادی که بتواند توسط آن جامعه مورد پذیرش قرار گیرد خانواده نامیده میشود. از قرن چهارم میلادی به این سمت مفهوم خانواده و انسان دچار تحول شده و تعریف دیگری از ماهیت انسان ارایه شده است. تعریف هومر از انسان تاثیر درازمدتی در اندیشه غرب داشته است. تعریف او دستمایه متفکران یونان باستان بوده است. ماهیت و ذات فرم و ساختاری اساسی است که باعث تحول و زمینه ساز تغییر و تعالی میشود. مثل رابطه ریشه که شکلی زشت دارد با گلبرگ که شکلی زیبا دارد و رو به آسمان است. با بررسی تاریخی میتوان دریافت که انسان موجودی نسبی است و رابطه انسان و خانواده و جامعه ارتباط تنگاتنگی با مذهب دارد.
نظر شما