۲۲ بهمن ۱۳۸۹، ۱۱:۳۶

مجتهدی:

بدون فلسفه نمی‌توان فرهنگی غنی و جدی داشت

بدون فلسفه نمی‌توان فرهنگی غنی و جدی داشت

عضو پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با اشاره به اینکه بدون فلسفه نمی‌توان فرهنگی غنی و جدی داشت تأکیدکرد: فلسفه تهییج عقل و بسیج ذهن است و این مسئله را در هگل بیش از دیگر فیلسوفان مشاهده می‏کنیم.

به گزارش خبرنگار مهر، نشست "افکارهگل" از سلسله نشستهای هفتگی انجمن حکمت و فلسفه ایران با سخنرانی دکتر کریم مجتهدی عصردیروز، پنجشنبه 21 بهمن ماه در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد.

در ابتدای این نشست دکتر اعوانی رئیس این مؤسسه به معرفی دکتر کریم مجتهدی پرداخت و گفت که ایشان تحصیلات ابتدای خود را در زادگاهش تبریز و و تحصیلات دبستانی خود را در تهران در دبستان فردوسی و تحصیلات دبیرستانی خود را در فیروز بهرام و کالج البرز گذرانده‎اند. ایشان کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکتری خود درسال 1343را از دانشگاه سوربن فرانسه اخذ کرده‏اند. استاد راهنمای ایشان در کارشناسی ارشد استاد ژان وال معروف بوده و استاد راهنمای دوره دکتری ایشان که رساله تطبیقی میان فلسفه اسلامی و غرب می‏نگارند پرفسور کُندیاک بوده است. بعد به تهران می‎آیند و بنا بر توصیه مرحوم یحیی مهدوی به تدریس فلسفه در دانشگاه تهران می‏پردازند که 35 سال است استاد دانشگاه تهران هستند.

اعوانی از آثار دکتر مجتهدی گفت: آثاری به زبان فرانسه از ایشان در فرانسه چاپ شده است ولی برخی از کتابهای به زبان فارسی عبارتنداز: فلسفه نقادی کانت جلد اول، درباره هگل و فلسفه او، پدیدار شناسی روح بر اثر هگل، منطق از نظرگاه هگل، فلسفه و غرب، افکار کانت، فلسفه و فرهنگ، فلسفه تاریخ، دکارت و فلسفه او، چند بحث کوتاه فلسفی، فلسفه در قرون وسطی، کانت از نظر هایدگر، فلسفه وتجدد، فلسفه در آلمان، آشنایی جدید ایرانیان با فلسفه غرب، و افکار هگل که چهارمین اثر وی درباره هگل است.

اعوانی در ادامه تصریح کرد: نوشتن این کتابها کار بزرگی است و آن چنان که مردم روغن صاف در شیشه را می‏بینند و نمی‏دانند که چه برسر کنجد آمده تا روغن شده و از همت و تلاش نویسنده در خلق اثرش خبر ندارند که کتاب چگونه تألیف شده است و این کار عبادت است و ابن سینا با دلیل و برهان این مطلب را می‎گوید.

رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران هگل را یک فیلسوف مهم و تأثیرگذار در فلسفه غرب خواند و اظهارداشت: برای فهم هگل نیاز به مطالعه کل فلسفه غرب و یونان چه پیش از سقراط و چه افلاطون و ارسطو و مخصوصاً عرفان مسیحی داریم. ازهایدگر تا هگل ، تفکر آلمان مقداری با تفکر عرفانی آمیخته است.

اعوانی با مثال زدن از جنبه‎های عرفانی فیلسوفان غربی از نیکولاس دو کوزا گفت که شهودات عرفانی خود را در یکی از کتابهایش درباره خداوند به زیبایی هر چه تمام بیان کرده است. بعد از معرفی و صحبتهای اجمالی دکتر اعوانی دکتر کریم مجتهدی به ایراد سخنرانی درباره افکار هگل پرداخت.

دکتر کریم مجتهدی درابتدای سخنانش گفت: 50 سال ازکار و عمر بنده در چند خط بیان شد اما سختیهای خاص خودش را داشته است. من همواره در فرانسه از سوی دانشجویان فرانسوی جدی گرفته نمی‎شدم و قابل مقایسه با آنها هم نبودم زیرا آنها به زبان لاتین، فرانسه و آلمانی احاطه داشتند و من در همین زبان فرانسه هم مشکل داشتم و در سالهای بعد هم در بحثهایی که با آنها داشتیم آنها باور نداشتند که یک ایرانی درباره فلسفه کانت یا هگل یا بطور کل فلسفه غرب اظهار نظر بکند و من همواره تلاش می‎کردم یکجور رقابت منفی را با آنها در پیش بگیرم.

وی افزود: من هنوز هم نسبت به فلسفه حتی بیش از آن دوران وفادارم و با صداقت و از صمیم قلب عرض می‎کنم که بدون تأمل و تفکر فلسفی به معنای اصیل کلمه، فرهنگ معنایش را از دست می‎دهد و در نهایت فرهنگ موقعی معنا پیدا می‎کند که آن تفکر می‏آید و در آن ریشه‏ها و در بُن جریان قرار می‎گیرد و یکنوع شعور و آگاهی در آدم ایجاد می‎کند. حالا بعد از گفتن این مقدمه می‎خواهم بگویم آیا با خواندن چند کتاب از هگل و یا کانت و یا فیلسوفان اسلامی شخص می‎تواند نیازهایش را رفع کند؟جواب بنده منفی است و به همین دلیل می‏خواهم مقدمه دیگری عرض کنم.

این استاد گروه فلسفه دانشگاه تهران درادامه تصریح کرد: کسی که فلسفه می‎خواند باید در درجه اول آسیب‎‌شناسی فلسفه را هم در نظر بگیرد. هرکسی که اسم کانت یا هگل یا ابن‌سینا و ملاصدرا یا ابن رشد ویا اصطلاحات فلسفی را به زبان می‎آورد فیلسوف نیست و نشده است و چه بسا این اسامی و اصطلاحات فرنگی را برای خودنمایی و برای فضل‌فروشی ممکن است بکار برد که این نقض غرض است و نتیجه‎ای عایدشان نمی‎شود. باید صداقت داشت و با صداقت و تعمق و شعورکامل از آسیبهایی که ممکن است متوجه یادگیری یا تدریس می‏شود آگاه شد. این موضوع از این لحاظ مطرح است که در شرایط فعلی با مسائل کاذب زیادی روبرو هستیم. از جمله این مسائل کاذب تعارض بین فلسفه غرب و فلسفه اسلامی است. یک کسی می‎گوید من فلسفه غرب کار می‎کنم یعنی اینکه به فلسفه اسلامی اعتقاد ندارم و یا برعکس.

وی ادامه داد: اگر کمی تأمل کنیم می‏بینم که هم ریشه‎های این دو قلمرو واحدند و هم مرزهای مشترکی با هم دارند. حتی در دوره تجدید حیات اروپا،رنسانس ابن سینا همینقدر مطرح است که توماس آکویناس مطرح است و یا برعکس، یا هگل وقتی که راجع فلسفه صحبت می‏کند به افرادی مانند برقِلس و پروکلوس و فورفوریوس و ژان بلیک توجه می‎کند که نشان می‎دهد فرهنگ فلسفی کم و بیش در شرق و غرب ریشه‏های کم و بیش واحد و مرزهای مشترک زیادی دارند. اینطور نیست که فلسفه اسلامی خلاف فلسفه غرب باشد و یا برعکس. کافی است به عمق بیشتری برسیم و وقتی به عمق توجه کنیم به قرابت ایندو بیشتر متوجه می‏شویم.

عضو پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی یکی دیگر از مسائل کاذب را تعارض بین علم جدید و فلسفه ذکرکرد و گفت: دانشجو دنبال علم می‏رود و به فلسفه کاری ندارد اما نمی‎داند که علم همان فلسفه است. فلسفه‎های جدید برخلاف فلسفه قرون وسطی به علوم جدید توجه دارند. عقربه ذهنی متفکر قرون وسطی بین وحی و عقل در نوسان بوده ولی بعد از رنسانس علوم جدید درفلسفه مطرح می‏شوند. بعد از رنسانس هم بیکن مقدمه بر علم جدید و طبیعیات جدید نوشته یا دکارت ریاضیات را برهان می‏داند که تجسس علم جدید را تضمین می‎کند و کانت فلسفه نظریش تحلیل علوم جدید نیوتنی است. انیشتن و پلانک هم نظریاتی که درباره نسبیت گفتند از دل فلسفه کانت بیرون آمد و خود انیشتن در انجمن کانت شناسی عضو بوده است. کوپرنیک هم که واضع علوم جدید است شاگرد همین استادی که دکتر اعوانی ذکر کردند یعنی نیکولاس دو کوزا بوده است . پس مشاهده می‎کنیم که علم از فلسفه تغذیه می‏کند.

مجتهدی با این توصیف که هگل فلسفه‌زده است سخنان خود را ادامه داد و ابراز داشت: برای چه اینقدر به هگل توجه می‎کنم در حالیکه هگلی نیستم؟ علتش این است که هگل بعد از کانت فلسفه را دوباره مستقل کرد.ادعای فلسفه را دوباره احیا کرد. اگر کسی فیزیک یا شیمی و یا ریاضیات می‏خواند اینها باید در ذیل تفکر شما باشند تا تفکر اصل شود. فکر نباشد علم معنا پیدا نمی‌کند. نظام بزرگ فکری هگل یک جامعیت‌پردازی به اصل فکر است. اسم دایرة المعارفش را می‎گذارد دایرةالمعارف علوم فلسفی. یعنی فلسفه علم کلی است. دانش همان فلسفه است و جنبه عقلی تمام علوم جزیی باید سنجیده بشود. هگل یک همچنین رویایی داشت. اگر بیکن طبیعت‌زده است اگر دکارت ریاضیات‌زده است اگر لایپ نیتس بنحوی علم زده است هگل فلسفه زده است.

وی درباره خطابه هگل درمقام ریاست دانشگاه برلین گفت: باید به این سخنان دقت زیادی بشود چرا که ازموضع قدرت صحبت می‎‏کند. می‎گوید که من نگهدار فلسفه‏ام و زمان فلسفه یونان گذشت و حالا فلسفه در دست من است. فلسفه را من بدست نیاوردم بلکه فلسفه مال ماست. حالا من به تعصیب ملی او کاری ندارم ولی یک چیزی را فهمیده که می‎‏تواند خیلی قدرت داشته باشد.

این استاد فلسفه باذکر این مطلب که هگل در سال 1770 در اشتوتگارت بدنیا آمد و درسال 1831 در برلین فوت کرد گفت: در مدرسه الهیات توبینگن همراه با شاعر معروف هولدرلین و با فیلسوف مشهور شلینگ در یَناهمکلاسی بوده و درس خوانده و همگی آرزوی کشیش شدن در سر داشتند. ینا مهمترین دانشگاه علوم انسانی آلمان بوده و هگل بزرگتر از شلینگ و شلینگ پنج سال کوچکتر از هگل در آنجا بنیان یک مجله فلسفی را می‎‏گذارند که برای اولین بار در آلمان مجله‏ای بنام فلسفه منتشر می‏شود.

وی درباره این کتاب گفت: امروز وقتی پدیدار شناسی روح را می‎خوانید متوجه می‎شوید که پراکنده است. مؤلف یک بحثی را دنبال می‏کند و یکدفعه مطلب را برمی‏گرداند از اول و کورمال کورمال مطلب را دنبال می‏کند. بعضی‏ها این را ناشی از عیب کار او دانسته‏اند ولی بنده می‏گویم این ارزش کار او را نشان می‏دهد زیرا به هر دری می‏زند که تفکر را به پیش ببرد. این کتاب پیچیدگیهای زیادی دارد زیرا نتیجه را به عنوان مقدمه آورده و ممکن است آن را نفهمید و برعکس اگر اول کتاب را بفهمید این خطر وجود دارد که تحلیلهایش را نفهمید. این کتاب یک جنبه روانشناختی دارد و از اسپینوزا هم خیلی بهره برده است.

این محقق و پژوهشگر حوزه فلسفه غرب درباره چهار کتاب هگل اظهارداشت: هگل تا دلتان بخواهد دستنوشته‏هایی دارد که پس از مرگش چاپ شدند اما چهار کتاب پدیدارشناسی روح- دومی، منطق که شاید مهمترین کتاب او است خیلی نظام مند و دقیق است  که سه جلد است اما در متن فرانسوی آن چهار مجلد است. کتاب سومش دایرةالمعارف علوم فلسفی است که قسمت اولش منطق قسمت دومش فلسفه طبیعت و قسمت سومش فلسفه روح است. کتاب چهارمش کتاب فلسفه حق است.

مجتهدی درباره کتاب چهارم هگل "فلسفه حق" گفت: عده‏ای می‏گویند این کتاب فلسفه دولتی است و می‏گویند وقتی هگل خیلی شناخته شده بود و مقامات آلمانی و دولت پروس به افکار هگل پی بردند و فهمیدند که این فکر قوی و قابل استفاده است این کتاب را نوشته است.

وی درباره کتاب " افکار هگل " گفت: من در کتاب افکار هگل که چهارمین کتابی است که درباره هگل نوشتم فکر نمی‏کنم با این کتاب نه بشود شناختن فلسفه هگل را آغاز کرد و نه بشود شناختن فلسفه هگل را پایان داد.  این کتاب میان این دو حالت است. می‏توانید این کتاب را بخوانید و یک نکاتی را در آنجا هگل می‏گوید که من در فارسی اینها را ندیدم. شاید هم من به همین علت هگل را دوست دارم یعنی بخاطر توجه زیادی است که این شخص به فلسفه  دارد. چرا هگل اینقدر به تاریخ فلسفه اهمیت نشان می‏دهد؟ هگل نشان می‏دهد برخلاف آنچه که خیلی‏ها گفته‏اند فلسفه در تاریخ شکل عوض می‏کند. او نشان می‏دهد که فلسفه  زنده است و خودش روح دارد و لحظه به لحظه همراه ماست فلسفه موجودی حی و حاضر در فرهنگ ماست. حتی فلسفه یونان آتیه ونه گذشته ماست. فلاسفه همه با هم هم دوره‏اند و فلسفه ما را به فکر وادامه درست و شناختن امکانت خودمان می‏خواند. فلسفه تهییج عقل و یکجور بسیج ذهن است. و این مسئله را ما در هگل بیش از دیگر فیلسوفان مشاهده می‏کنیم.

مجتهدی درادامه تصریح کرد: در اواخر قرن هیجدهم یک توجه به فرهنگ یونان در فلاسفه معتبرآلمان شروع می‏شود و به تاریخ فلسفه نوشتن روی ‏می‏آورند. یک عده به نظرشان می‏رسد که تاریخ فلسفه تاریخ اشتباهات انسان است و فکر می‏کنند که با فکر کردن مگر می‏شود به جایی رسید. این چنین تفکری اصلاً فکر نیست. می‏گوید که اصلاً فکر نکنید. یک عده‏اشان هم به گذشته بودن تفکر یونان تأکید می‏‏کردند و اینکه دیگر دوره تفکر گذشته است. هگل به تفسیر همه اساتید آلمانی و فیچینو به تاریخ فلسفه توجه داشته است. فیچینو رساله افلاطون و قسمتی از کارهای ارسطو را ترجمه کرده و کتابی به عنوان الهیات افلاطونی نوشته است. فیچینو در همه جای تاریخ فلسفه‏اش از ابن سینا یاد کرده است. هگل از روی همین تاریخ فلسفه‏ها تاریخ فلسفه خودش را می‏نویسد.

این استاد گروه فلسفه دانشگاه تهران در پایان یادآور شد: ردپای متفکران اسلامی در فرهنگ غربی عمیقاً وجود دارد. دیگر وقت آن رسیده است که فلسفه را جدی بگیریم . زمان آن تعلیم گذشته که نام چند فیلسوف را ببریم و فکر کنیم فیلسوف هستیم. چیزی که در فلسفه مهم است این است که سودش به خود فلسفه نمی‏رسد طبیب یا مهندسی را در نظر بگیرید که فکر نداشته باشد فلسفه در آنجاها کاربرد دارد همینکه فیچینو طبیب است و علاقه‏اش به ابن سینا هم شاید به همین خاطر است. باید فهمید که اگر بخواهد فرهنگ عمق پیدا کند باید فهمید و تأمل کرد.

کد خبر 1250871

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha