به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیتالله خامنهای، متن کامل بیانات رهبر انقلاب در این دیدار را به مناسبت آغاز این همایش به شرح زیر است:
بسمالله الرحمن الرحیم
آقای طالقانی اهل فکر نو بر محور دین و با تمرکز بیشتر بر روی قرآن و نهجالبلاغه [بود]؛ یعنی ایشان اصلاً اینجوری بود. لکن همه ابعاد شخصیت آقای طالقانی بُعد روشنفکری دینی نیست. یک بُعد مهم بُعد مبارزه است. خیلیها روشنفکر بودند اهل مبارزه نبودند؛ روشنفکر دینی هم بودند اهل مبارزه نبودند؛ همان خصلت عمومی تقریباً [همه] روشنفکران دیروز و شاید بعضاً امروز ما در آنها هم بود که من یک وقت از یک نمایشنامهای نقل کردم آقای روی ایوان [را] که پائین نمیآید توی مردم نمیآید با متن قضیه کار ندارد با میدان کار ندارد، بالای ایوان مینشیند تماشا میکند حرف میزند! خب خیلی از روشنفکرهای دینی اینجوری بودند [اما] آقای طالقانی نه، اهل عمل بود؛ یعنی توی میدان بود، احساس درد می کرد حقیقتاً؛ این را ما که با ایشان معاشر بودیم – رفت و آمد می کردیم- میدیدیم، محسوس بود در ایشان، واضح بود که آدمی اهل درد بود و می خواست مبارزه کند؛ لذا تبعات مبارزه راهم قبول کرد [و به] زندان افتاد؛ هیچ اظهاری از آقای طالقانی بالواسطه [یا] بیواسطه نقل نشد؛ [البته] من هیچوقت با ایشان همزندان نبودم، اما همزندانهای ایشان هم نقل می کنند؛ خود ما هم دیدن ایشان می رفتیم – گاهی از مشهد که من میآمدم، روزهای ملاقات میرفتم زندان قصر – از پشت میلهای صحبت می کردند؛ دائم روحیه می دادند.
من دادگاه تجدید نظر ایشان، توی دادگاه بودم. یک صورت ظاهری درست کرده بودند که هر کس می خواهد بیاید. یک سالن کوچکی گذاشته بودند آقای طالقانی و دیگران نشسته بودند، ما هم آمدیم به عنوان تماشاچی آنجا نشستیم. در وقت تنفس، من اولبار آنجا آقای طالقانی را از نزدیک دیدم. از دور ایشان را میشناختیم و اسمش را شنیده بودیم اما از نزدیک، من اولبار آنجا ایشان را دیدم. منشِ آقای طالقانی توی این دادگاه اصلاً روحیهبخش بود؛ خودِ منش ایشان. ایشان توی آن دادگاه نشسته بود، یک عصا هم دستش گرفته بود، با بیاعتنائی تمام؛ رئیس دادگاه اسم متهمین را میآورد که بلند شوند خودشان را معرفی کنند؛ ایشان نه بلند شد، نه خودش را معرفی کرد؛ همان طور نشسته بود! آن رئیس دادگاه هم یک سرلشکری بود، هی دو بار سه بار تکرار کرد؛ ایشان هم بیاعتنا نشسته بود و به نظرم شاید این را هم گفت: خب من را که میشناسید، من محمود طالقانیام! یک آدم اینجوریای بود، یعنی آدم مبارز، متکی به نفس، دارای اعتماد به نفس، متکی به خدا. این یکی از ابعاد آقای طالقانی.
ایشان توی آن دادگاه نشسته بود، یک عصا هم دستش گرفته بود، با بیاعتنائی تمام؛ رئیس دادگاه اسم متهمین را میآورد که بلند شوند خودشان را معرفی کنند؛ ایشان نه بلند شد، نه خودش را معرفی کرد؛ همان طور نشسته بود! آن رئیس دادگاه هم یک سرلشکری بود، هی دو بار سه بار تکرار کرد؛ ایشان هم بیاعتنا نشسته بود و به نظرم شاید این را هم گفت: خب من را که میشناسید، من محمود طالقانیام! |
|
یک بعد دیگر آقای طالقانی که به نظر من نباید فراموش بشود، صفای این مرد بود. به قدری این آدم با صفا و روراست و در معاشرتها صادق بود که انسان از این همه زلالی حیرت می کرد. آدم زلالی بود آقای طالقانی. هیچ در قید و بند و ملاحظات و [اینها نبود]؛ نه ملاحظات آخوندی، نه ملاحظات روشنفکری، نه ملاحظات مبارزاتی –چیزهایی که حالا به خودشان ببندند- مطلقاً در این آدم وجود نداشت؛ صاف، روشن. هر وقت من میآمدم تهران، اوقاتی که ایشان آزاد بودند، می رفتیم منزل ایشان –یک بار دو بار- مینشستیم؛ این منزل پیچشمیران. البته آن منزل بالا هم رفته بودم من، اما بیشتر اینجا ایشان را می دیدیم. انسان [وقتی] مینشست پهلوی این مرد، واقعاً روحیه می گرفت؛ هم روحیه مبارزاتی، هم روحیه صفا و رفاقت و معنویت و اینها. اینها در این شخصیتهای برجسته، خوب است بزرگ بشود. ماها –غالباً آدمها- مبتلا هستیم به یک چیزهائی. این آدم، آدم صافی بود، روراست بود، بیشائبه و بیشیلهپیله بود. نتیجه این بیشیلهپیله بودن [هم] صراحتش بود، صراحت در بیان. همان خطبهای که شما اشاره کردید، این خطبه را نمی شود عادی به حساب آورد؛ اینها دائماً می گفتند «پدر طالقانی»، اصلاً خودشان را فرزندان او معرفی می کردند، به عنوان «پدر» او را اسم میبردند. کیست که توی این رودربایستی گیر نکند؟ آن آدمی که توی اینجور رودربایستیها گیر نکند و برود آنجور قرص و محکم توی خطبه و موضعِ به آن صراحت و به آن شدّت بگیرد، کیست؟ اینجور آدمی را آدم واقعا بگردد پیدا کند! مرحوم طالقانی اینجوری بود. من بعد از همین خطبهی ایشان تلفن کردم؛ گفتم آقا من خواستم از شما تشکر کنم به خاطر این خطبه، گفت بله، خیلیها هم تلفن میکنند فحش میدهند به خاطر همین خطبه! اینجوری بود دیگر، تحمل میکرد، یعنی آدمی بود [با] یک روحیه اینجوری.
غرض، چقدر خوب است که آقای طالقانی معرفی می شود. این مناسبت صدسالگی هم [خوب است]. ایشان ظاهراً متولد حدود هزار و سیصد و بیست و نه قمری [هستند]. مرحوم آقای آ سیّد مرتضای عسگری که با ایشان رفیق و همدوره و در قم با هم بودند، به نظرم می گفت: من دو سال بزرگترم از آقای طالقانی. به هر حال تاریخ، همان تاریخی که نوشته شده درست است لابد. انشاءالله که خدا کمکتان کند. این کار، کار خوبی است؛ منتها آقای طالقانی را با همهی ابعاد معرفی کنید. صرفِ یک روشنفکر مذهبی نیست، همچنانی که صرفِ یک پیشنماز مسجد هدایت نیست، همچنانی که صرفِ یک مبارز نیست، یعنی مجموعه این خصوصیات را در ایشان معرفی کنید.
نظر شما