جايگاه مديريت استراتژيك
استراتژي در اصل يك اصطلاح نظامي به معناي سنجيدن موقعيت خود و حريف و طرح نقشه براي روبروشدن با او در مناسبترين وضع است. اما به تدريج اين اصطلاح يا به عبارتي فن نظامي، جايگاه مهمي در رهبري و مديريت سياسي و سپس اقتصادي پيدا كرد. در يك معناي ساده، استراتژي يعني روش كلي براي رسيدن به هدف كلي |
«ياريهاي آقاي [اندرو] گرو به انديشة مديريت، در زمينة نشاندادن راهي تازه براي سنجش لحظههاي كابوس گونهاي است كه هر رهبري را به هراس واميدارند. لحظهاي كه دگرگونيهاي گسترده رخ ميدهند و بر همة بخشها اثر ميگذارند، پيروزيهاي ديروز بر باد ميروند و با پيدايش يك دگرگوني پيشبينينشده، همه چيز با شتاب نابود ميگردد. گرو، اينگونه لحظهها را نقطة چرخش استراتژيك نام نهاده است (پيشامدهايي كه خود بسياري از آنها را از سر گذرانده است.) با اين وصف، چنين رخدادي در دست رهبران هوشيار، مانند تك خالي كارآمد است. بهكارگيري درست اين فرصت، ميتواند، همچون نيرويي مثبت، ما را در زمرة برندگان و نيرومندتر از پيش درآورد.».
بنابراين، قابل ملاحظه است كه اين نوع از مديريت، يك سازمان را براي مواجهه با محيط پيچيدة خارجي و حتي داخلي، آماده ميكند و توانمندي سازماني ـ و رهبري ـ امكان پاسخگويي به تهديدها و فرصتهاي پيشبينيشده را بهوجود ميآورد.
به رغم آنكه مديريت استراتژيك يك دانش مهم به شمار ميرود، يك فن و مهارت نيز قلمداد ميشود كه تنها مديران مستعد و خلاّق و يا به عبارتي دارندگان بينش استراتژيك، از امكان بهرهگيري از آن برخوردار ميگردند كه ما از آنان به مديران استراتژيساز تعبير ميكنيم.
چرا فرهنگ؟
كشور ما، به ويژه پس از انقلاب شكوهمند اسلامي، كه حقيقتاً يك انقلاب عظيم فرهنگي بود، صرف نظر از موفقيتهاي چشمگير در حوزة فرهنگ و امدادهاي الهي ياري بخش به ملت و مسئولان در اين مسير، همواره با بحرانهاي فرهنگي متعددي روبرو بوده است. اين چالشها را بايد عمدتاً ناشي از ورود تهاجمآميز فرهنگ غربي و فقدان يك نظام مديريت كارآمد و برنامهريزي جامع و هدفمند دانست كه همچنان ما را با تهديدات جدي مواجه ساخته است؛ به طوري كه بايد اذعان كرد فقدان يك مديريت و رهبري كارآمد، زمينة استفادة انقلاب اسلامي از فرصتهاي طلايي در حوزههاي فرهنگي را به شدت كاهش داده و هم اكنون ما را در قبال بسياري از معضلات فرهنگي منفعل ساخته است |
پرسش اصلي اين مقاله آن است كه چرا بايد از مديريت استراتژيك در حوزة فرهنگ استفاده شود؟ به نظر ميرسد، پاسخ روشن است؛ چرا كه در سالهاي اخير، براي بسياري از كارشناسان روشن شد كه مديريت سنتي و اتخاذ تدابير غيرعلمي در سازمانهاي فرهنگي، ديگر قادر به حل مشكلات نخواهد بود و استمرار غفلت نسبت به برخي مشكلات و مسائل فرهنگي، پيامدهاي غيرقابل جبراني را در پي خواهد داشت. لذا وضعيت فرهنگي حاضر و گمانه زني هاي كارشناسان دربارة آينده، به ويژه با توجه به روند مخاطره آميز جهانيشدن در قبال فرهنگ ديني و ملي، ايجاب ميكند كه مجموعة دستگاههاي فرهنگي نظام، تحت يك رهبري واحد، به شكل جديدي تفكر و اقدام كنند. در اين شكل جديد، مديريت استراتژيك، به مفهوم تلاشهاي سازمانيافته براي اتخاذ تصميمات و اقدامات شايسته، از بهترين گزينههاي پيش رو به شمار ميرود. ترديدي نيست كه بهرهگيري صحيح از دانش و فن مديريت استراتژيك، ميتواند علاوه بر ايجاد امكان مصونيت و پيشگيري، موقعيت ما را در قبال تهديدات بالقوه و بالفعل و چالشهاي حاضر و آينده، از انفعال خارج نموده و به حالت فعال و نوآور تبديل سازد. پرسش دوم اين كوتاه نوشته، اين است كه براي آغاز يك عمليات استراتژيك در حوزة فرهنگ، چه فرايندي قابل ترسيم است؟ در ادامه، مطالب را بر روي پاسخ به پرسش دوم متمركز خواهيم كرد.
1. اعتقاد به ايجاد تحول و نوآوري
از آنجا كه هم اكنون بخشهاي سرنوشت سازي از امور فرهنگي كشور در اختيار سازمانهاي دولتي يا وابسته به بودجة عمومي كشور است، بايد ايجاد انگيزه و اعتقاد در مديران ارشد جهت ايجاد تحول و نوآوري به عنوان نخستين گام در عمليات استراتژيك مورد توجه قرار گيرد |
2. بررسي محيطي (محيط داخلي و خارجي)
بايد دانست بررسي اين مسئله كه محيط داخلي مقدم است يا محيط خارجي، خود نيازمند تامل بسياري ميباشد. از يك سو بررسي محيط خارجي، نگاه به محيط داخلي را جهت ميدهد و از سوي ديگر بررسي حوزه داخلي، زمينة شناخت صحيح جهت مواجهه با محيط بيروني را در حد استطاعت بالقوه و بالفعل يك سازمان، ميسر ميسازد. در هر حال، صرف نظر از تقدم و تاخّر منطقي، ما ابتدا از بررسي محيط داخلي آغاز ميكنيم.
الف: بررسي محيط داخلي
هم اكنون در بسياري از موسسات دولتي و خصوصي مديران از شناختي بسيار سطحي و غيردقيق نسبت به محيط داخلي خود برخوردارند، و اين عدم شناخت، امكان اتخاذ تصميمات صحيح و بهموقع را از آنان سلب كرده است |
ب: بررسي محيط خارجي
اصولاً تعريف و ترسيم قلمروي محيط خارجي يك سازمان به اهداف و وظايف آن وابسته است. براي اغلب موسسات فرهنگي شناخت به روز و عميق مخاطبان و به عبارتي مخاطب شناسياي كه در بردارندة درك مختصات و نيازها و انتظارات آنان (مخاطبان) باشد، حائز اولويت است. نبايد فراموش كرد كه در يك عمليات استراتژيك، جهت دهي به نيازهاي مخاطبان نيز منوط به شناخت دقيق مخاطب خواهد بود. علاوه بر روانشناسي مخاطب، جامعهشناسي مخاطب نيز در يك بررسي كارآمد ضروري به نظر ميرسد. اين كه مخاطب در چه جامعه و يا چه مختصاتي و پيشينهاي زندگي ميكند، نبايد از دستور بررسي خارج شود. تحقيقاً يكي از مشكلات مزمن اغلب موسسات فرهنگي در ايران عدم توجه به مخاطب شناسي روزآمد يا مواجهة نهاني با اين مقوله ميباشد. در اين بحث شناخت رقبا، پس از مخاطب شناسي، از اولويت خاصي برخوردار است. گرچه در موسسات فرهنگي لزوما وجود رقبا متصور نيست، اما رقيب ميتواند هم به معناي مثبت به عنوان يك محور رقابتي و هم به معناي منفي به عنوان يك تهديد مورد توجه موسسات فرهنگي قرار گيرد. علاوه بر اين، بررسي محيط خارجي يك سازمان فرهنگي، به تناسب وظايف آن گسترش مييابد. همچنين شناخت مقررات و ضوابط موضوعة سازمانهاي دولتي و خصوصي و تاثير اين مقررات بر فعاليتهاي سازمان و نيز حوادث احتمالي در داخل و خارج كشور ـ اعم از سياسي، اقتصادي و. . . جزء بررسيهاي محيط خارجي يك سازمان ميباشد. بايد توجه داشت كه اصولاً كسب و پردازش دقيق اطلاعات متناسب با ماموريت يك سازمان از محيط داخلي و خارجي، يك ضرورت اجتناب ناپذير است.
3. تعيين چشمانداز كارآمد يا نقاط مطلوب
يكي از معضلات اساسي در موسسات فرهنگي ما، برخورد تشريفاتي با مقوله ارائه چشم انداز ميباشد. بخش قابل توجهي از موسسات فرهنگي كشور داراي رسالت، اهداف و وظايف مبهم و حتي بعضاً متناقض و متداخل و يا دست نيافتني و شعاري هستند. در اين ميان، بازخواني اهداف و تقسيم آن به دو بخش اهداف كلان و عملياتي حائز اهميت است |
4. توانمند سازي سازمان (ايجاد ظرفيت)
توانمندسازي سازمان بايد در دو مرحلة زماني مورد عنايت قرار گيرد. يكي در مرحلة پيش از تدوين برنامة استراتژيك، به صورت عمومي و ديگري پس از تدوين برنامه و تعيين تاكتيك، به صورت تخصصي. پس از روشن شدن رسالت، اهداف، وظايف و چشمانداز بايد استطاعت و ظرفيت بالفعل و بالقوه مورد ارزيابي و سنجش قرار گيرد. در اين مرحله، انطباق منابع، امكانات، ساختار سازماني و . . . و ايجاد و توسعة ظرفيت كافي براي تحقق اهداف و دستيابي به چشمانداز، مورد توجه مديريت استراتژيك خواهد بود. براي مثال، در ساماندهي منابع انساني و اصلاح فرايند جذب و گزينش نيرو، ترسيم يك ساختار سازماني متناسب، ساماندهي به امكانات و . . . در زمره جزو اولويتهاي توانمندساز قرار ميگيرد. البته چنانكه اشاره شد، پس از تدوين برنامه و تعيين تاكتيك نيز مرحلة جديدي از توانمندسازي مورد توجه قرار خواهد گرفت. در حال حاضر منابع انساني بسياري از موسسات فرهنگي از جهت ترغيب، كيفيت و نيز چينش و نحوة بهرهبرداري، با ماموريتهاي محوله ناسازگار است و يا ساختار سازماني غيرعلمي آنها اصولاً امكان اجراي يك عمليات استراتژيك را از آنها سلب مينمايد.
5. استراتژيسازي
اكنون به مهمترين مرحله در يك عمليات فرهنگي استراتژيك رسيديم كه همان تعيين استراتژي به معناي تعيين راه دستيابي به اهداف كلان و عملياتي سازمان ميباشد. اگر تمامي مراحل پيش گفته به دقت و به صورت علمي محقق شده باشد، پس از آن يك مدير مستعد و خلاق قدرت استراتژي سازي را خواهد داشت. در برخي سازمانهاي فرهنگي، ميان سياست و استراتژي خلط ميشود. سياست در واقع رويكرد يك سازمان به نحوة تحقق اهداف است، اما استراتژي مسير دستيابي به اهداف را مشخص ميكند. بايد توجه داشت كه در يك سازمان ميتوان به انواع استراتژيها اشاره كرد: استراتژيهاي دفاعي، تهاجمي، بازدارنده، موضوع محور، مساله محور، تعيين استراتژي در موقعيت اضطراري و اورژانسي و يا در موقعيت ثبات و طبيعي و غيره.
6. تدوين برنامة استراتژيك
برنامهريزي استراتژيك را ميتوان تلاشي منظم يا زمانبنديشده و سازمانيافته جهت مبادرت به اجراي عمليات استراتژيك كه دربردارندة نحوة تحقق استراتژيها است تعريف كرد. در واقع يك برنامهريزي صحيح به ما امكان ميدهد با يك ملاحظة منسجم و جامعنگر نسبت به تمامي امكانات مادي و معنوي يك سازمان و بسيج آنها جهت پيشبرد استراتژيهايي كه ما را به دستيابي به اهداف رهنمون خواهد ساخت گام برداريم. اصولاً يك برنامة استراتژيك نميتواند بدون اجراي مراحل پيشيني كه به آنها اشاره شد، تدوين گردد. از ويژگيهاي ذاتي اين برنامه، ترتيب منطقي مراحل، هماهنگي عناصر سازماني و تعريف جايگاه و نقش هريك و نيز زمانبندي و توزيع دقيق منابع است. برنامه ميتواند به صورت كوتاه مدت، ميانمدت و درازمدت تهيه شود. ولي در سازمان فرهنگي به اقتضاي ماموريت كلان، تدوين برنامههاي درازمدت كارساز خواهد بود. معمولاً در هر برنامهاي مكانيزم كنترل و نظارت و شناسايي بهموقع موانع و رفع آن نيز پيشبيني ميشود؛ چرا كه منظورشدن ضمانتهاي لازم براي اجراي برنامه در عمليات استراتژيك هيچگاه مورد غفلت نخواهد بود.
7. تعيين تاكتيك
علاوه بر برنامه، در يك عمليات استراتژيك نيازمند تاكتيكهاي روزآمد ميباشيم. گرچه تاكتيك عمدتاً بهعنوان يك اصطلاح نظامي به كار رفته، اما درواقع در اين نوع از عمليات مكمل ضروري برنامه قلمداد ميشود. برخي تاكتيك را روش گذار از هريك از مرحلهها و يا موانع تعريف كردهاند؛ چنانكه در جنگ، گرفتن تپة معيني اهميت تاكتيكي دارد و يا در سياست، به جلب كردن نظر يك طيف خاص در انتخابات و يا به كاربستن شگردهاي خاص براي مواجهه با رقيب تاكتيك گفته ميشود. در عين حال، تاكتيك را بايد اجمالاً به شگردها و روشهاي خاص براي پيشبرد برنامة استراتژيك با مقتضيات زمان و محيط تعريف كرد كه عمدتاً پس از تدوين برنامه مورد توجه استراتژيستها قرار ميگيرد. براي نمونه، تاكتيكهايي كه ميتواند در برنامة جامع و استراتژيك توليد علم و نظريهپردازي مورد توجه ما قرار گيرد، قابل ذكر ميباشد.
8. اجراي برنامه (آغاز عمليات)
در سازمانهاي فرهنگي كشور ما، اجراي عمليات استراتژيك، به جهت موانع بسياري كه در پيش رو دارد، بيشتر به يك انقلاب ميماند كه عزم و ارادة راسخ مسئولان و مردم را ميطلبد |
پينوشتها
ـ داريوش آشوري، دانشنامة سياسي، انتشارات مرواريد، ص 26.
ـ همان.
ـ جي. ديويد هانگر و توماس ال. ويلن، مباني مديريت استراتژيك، ترجمه: سيد محمد اعرابي و داود ايزدي، دفتر پژوهشهاي فرهنگي، ص 15.
ـ اندرو گٍرو، (برگزيده مجلة تايمز به عنوان مرد سال 1997)؛ تنها بيپروايان پايدارند، نشر فرا، صص 14 و 13.
ـ رك: اچ. ايگور، انسف، ادوارد جي. مك دائل، استقرار مديريت استراتژيك ترجمه: عبدالله زنديه، سازمان سمت.
ـ رك: جان، ام، برايسون، برنامهريزي استراتژيك، ترجمه: عباس منوريان، سازمان مديريت و برنامهريزي كشور و مركز آموزش مديريت دولتي، ص 5.
ـ داريوش آشوري، دانشنامة سياسي، انتشارات مرواريد، ص 26.
نظر شما