مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به موضوع «حیا» بود. عرض کردم یکی از بزرگترین مشکلات جامعه ما ترویج بیحیایی در سه رابطه دیداری و گفتاری و رفتاری است. در جلسه گذشته به این مسئله که حیا یک امر غریزی و مربوط به انسان است و نقش بازدارندگی از یک سنخ اعمال قبیحه و زشت و محرمات الهیه دارد، اشاره کردم. در آخر جلسه هم رابطه بین حیا و عقل، حیا و تقوا و حیا و ورع را مطرح کردم.
حیا و ایمان
در این جلسه میخواهم رابطه بین حیا و ایمان را بحث کنم، روایتی که اول بحثم در این چند جلسه از امام صادق(ع) میخوانم که حضرت فرمودند: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ»، مربوط به نقش حیا بر روی ایمان است. این مطلب، تا قدری موضوع بحث این جلسه است.
ما روایات متعدده داریم که رابطه حیا و ایمان را مطرح میکند که یکی از آنها همین روایتی است که در اول هر بحثم مطرح میکنم. در روایتی از پیغمبر اکرم است که حضرت فرمودند: «قال رسولالله(ص): الایمان و العمل اخوان شریکان فی غَرَنِهلا یقبل الله تعالی احد ما الا حسابه». ایمان و عمل مثل دو برادر هستند که به تعبیر من در یک ریسمان هستند. روایتی از امام باقر(ع) است که فرمودند: «الْحَیَاءُ وَ الْإِیمَانُ مَقْرُونَانِ فِی قَرَنٍ فَإِذَا ذَهَبَ أَحَدُهُمَا تَبِعَهُ صَاحِبُهُ»،(الکافی، ج2، ص106) یعنی ایمان و حیا در یک رشته و همراه هم هستند، اگر یکی برود دیگری هم میرود، اگر حیا رفت، ایمان هم میرود. این همان است که اول بحثم میخوانم.
روایت دیگری از علی(ع) داریم که فرمودند: «کثره الحیاء الرجل دلیلٌ علی ایمانه» روایتهای متعددی داریم، من به عنوان نمونه اینها را گفتم. بحث ما نقش حیا بر روی ایمان و رابطهای است که این دو با هم دارند، آن هم رابطهای که اگر یکی رفت، دیگری هم میرود.
حیا لباس ایمان
در روایات نقش «حیا» را تحت عنوان لباس بیان میکنند. من دو روایت از پیغمبر اکرم میخوانم؛ حضرت فرمودند: «قال رسولالله(ص): الْإِیمَانُ عُرْیَانٌ وَ لِبَاسُهُ الْحَیَاء»(مستدرکالوسائل، ج8، ص465) این یک روایت که اینجا ایمان را میفرماید. در روایتی دیگر حضرت میفرماید: «قال رسولالله(ص): الْإِسْلَامُ عُرْیَانٌ فَلِبَاسُهُ الْحَیَاء»(الکافی، ج2، ص46) که اینجا اسلام را بیان میکنند. حضرت بحث عریانی را مطرح میکنند.
ایمان لخت است و لباس آن حیا است. ما یک سؤال میکنیم؛ نقش لباس برای بدن چه نقشی است؟ نقش حفاظتی است دیگر. لباس که فقط برای زیبایی نیست. آدم لخت را حساب کن نه لباس روی لباس که برای زینت است، چون میفرماید عریان. آدم لخت برای حفاظت از آفات لباس تن میکند، مثلاً لباس او را از سرما محافظت میکند.
نقش لباس نقش حفاظتی است، یعنی کار لباس در ارتباط با بدن کار حفاظتی است؛ چون تعبیر در هر دو روایت عریان است. خوب دقت کنید اینها بحثهای طلبگی است که میکنم. ایمان لخت است، اگر بخواهی آن را حفظ کنی باید با حیا حفظ کنی. بحث کیفیت است. توجه کنید من دارم گام به گام پیش میروم. اول که ایمان و حیا ملازم هم هستند، اگر یکی برود، دیگری هم رفته است، این مطلب اول بود. مطلب دوم این است که حیا چه نقشی دارد؟ چگونه است که اگر آن برود ایمان هم میرود؟ میگوید مثل این میماند که ایمان لخت است و حیا هم لباسش است، لباس آن را حفظ میکند، لباس نباشد سرما میخورد بعد هم میافتد میمیرد، تمام شد رفت.
ایمان همان عمل است
حالا من وارد کیفیّت حفاظت میشوم. جلسه گذشته رابطه بین ایمان وتقوا را مطرح کردم. آنجا این مطلب را گفتم که اصلاً زیربنای تمام اعمال انسان، اعمال نیکی که انجام میدهد و همچنین اعمال شری را که ترک میکند و کفّ نفس میکند، جلوی خودش را میگیرد که کار بد و زشت نکند، زیربنای تمام اینها حیا بود. حیا موجب میشود که کار زشت نکند و کار خیر بکند، روایاتش را هم خواندم، دیگر تکرار نمیکنم.
باید سراغ رابطه عمل و ایمان برویم. نقش حیا این بود که موجب عمل میشد و زیربنای اعمال بود. ما در باب ایمان و عمل روایاتی داریم که اگر عمل نباشد، از ایمان خبری نیست. حالا ایمان را هرچه میخواهی بگیر، در بُعد عقلانیاش میگویی اعتقادات، در بُعد قلبیاش میگویی دلبستگی به خدا، هر چیزی میخواهی بگویی در این جهت برای من فرق نمیکند، ایمان هرچه میخواهد باشد، چه اعتقادات باشد و چه دلبستگی به خدا باشد، حفظ این ایمان به اعمال خارجی ما بستگی دارد؛ حتی در روایات داریم که وقتی از حضرات(علیهمالسلام) در مورد ایمان سؤال میکنند، میگویند: «الایمان هو العمل»(الألفین، ص319) اصلاً میگویند ایمان، عمل است. میخواهند نقش عمل روی ایمان را بگویند که بین عمل و ایمان یک رابطه تنگاتنگ است.
حیا به یک معنا مولِد عمل است. میخواستم چگونگی نقش حیا بر روی ایمان را بگویم، این نقش به واسطه عمل است. حیا موجب میشود که از انسان اعمال خیر صادر شود و جلوی اعمال شرّ را بگیرد و آن دلبستگی به خدا حفظ شود، آن اعتقادات حفظ شود که اگر این اعتقاد و دلبستگی نباشد، آن اعمال «هَباءً مَنْثُوراً»(سوره الفرقان، آیه 23) میشود و از بین میرود که این تعبیر در روایات ما بود.
بیحیایی مسلط کردن نفس اماره است
حالا سراغ درون انسان برویم. این خودش مطلبی در رابطه با حیا است که غفلتاً از انسان عمل زشتی سر میزند، در غیر معصومین اینطوری است، متوسطین از مؤمنین هم اینطوری هستند. من در رابطه حیا و عقل مطرح کردم که بعد از عمل، سر عقل که آمد خودش ناراحت میشود، مُنفَعل میشود، شرمنده میشود، اینجا معلوم میشود که این پوشش هنوز به طور کلی از بین نرفته است، ضربه خورده است اما از بین نرفته است. البته به تعبیر من، این گاهی است، اگراین تداوم پیدا کند یعنی شخص مرتب شروع به انجام کار زشت کند، این پرده دریده میشود و به طور کلی از بین میرود و انسان مسخ میشود.
بحث ما در آن مرحله غفلتی است، به تعبیر قرآنی نفس لوّامه از بین نرفته است. اگر کار زشت کرد، بعد پشیمان شد و خودش را نکوهش کرد، نفس لوامه هنوز در نهادش هست، سرزنشش میکند، ولی وقتی که تکرار شد به طوری که به طور کلی این پرده حیا از بین رفت، اینجا است که «نفس اماره به سوء» فرمانده کل قوا در درون میشود، سلطه کامل پیدا میکند.
دیگر این شخص از نظر واقعی انسان نیست، چون عقل عملی سرکوب شد و از بین رفت، بُعد الهی از بین رفت. روایات هم در مورد گاهیها و تصادفیها نیست، برای کسانی است که به کارهای زشت تداوم بخشند به طوری که جزو ملکات سیئه آنها شود، اینجا است که در درون، نفس اماره بالسوء همه کاره است.
بیحیا باش و هرچه خواهی کن
چند روایت بخوانم. این روایتی که میخوانم هم عامه و هم خاصه آن را از پیغمبر اکرم نقل میکنند و فقط در یک کلمه با هم تفاوت دارند که از نظر معنا هیچ تفاوتی ندارند. در روایتی است از امام هشتم(ع) که فرمودند: «عن آبائه(علیهمالسلام) أنَّ رسولالله(ص) قال: لَمْ یَبْقَ مِنْ أَمْثَالِ الْأَنْبِیَاءِ إِلَّا قَوْلُ النَّاسِ إِذَا لَمْ تَسْتَحْیِ فَاصْنَعْ مَا شِئْت»،(بحارالأنوار، ج68، ص333) حضرت فرمود: از مثالهای همگانی که انبیا میزدند، این است که وقتی حیا از بین رفت هر کاری میخواهی بکن.
عامه اینطوری نقل میکنند که پیامبر فرمود: «قال رسولالله(ص): إن مما أدرک الناس من کلام النبوة الأولى إذا لم تستحی فاصنع ما شئت»(مشکاةالأنوار، ص235) در روایت دیگری داریم که امام فرمودند: «عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ أَنَّهُ قَالََ مَا بَقِیَ مِنْ أَمْثَالِ الْأَنْبِیَاءِ ع إِلَّا کَلِمَةٌ إِذَا لَمْ تَسْتَحِ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ وَ قَالَ أَمَا إِنَّهَا فِی بَنِی أُمَیَّةَ»،(بحارالأنوار، ج68، ص335) گل سر سبد بیحیاها بنی امیه هستند، بیحیاتر از آنها نداریم چون جنایتکارتر از آنها نداشتیم. طبق تاریخ میدانید که بنی امیه چه کردند. در اینجا فقط تفاوتدر «فاصنع» و «فاعمل» است که هر دو هم یک معنا میدهد.
حیا افسار نفس است
مرحوم صدرالمتألهین(رضواناللهتعالیعلیه) در اینجا آن معنای مشهور راجع به این روایت را مطرح میکند: «اذا لم تستح من العیب لم تخشی النار مما تفعله فافعل ما یحدثک به نفسک من اغراضها» این همان نفس اماره بالسوء است که وقتی حیا رفت دیگر عیب سرش نمیشود، دیگر خدا هم سرش نمیشود، نمیفهمد که جهنم هم چه هست. «فافعل ما یحدثک به نفسک» هرچه که از درون، نفس اماره بالسوء تو میگوید «من اغراضها» خواستههایش را گوش میدهی.
ایشان میفرماید که لفظ امر، معنایش توبیخ و تهدید است، یعنی دیگر آزاد نشدی. بعد ایشان تشبیهی دارد و میفرماید حیا مثل افسار بر دهان حیوان میماند که جلوگیری میکند تا حیوان شرارت نکند؛ چون ایشان در ذیل بحث جنود عقل و جهل این مطالب را میفرماید، میفرماید خُلع که ما هم گفتیم مقابل حیا است، حیا نقش لجام بر نفس را دارد، افساری به دهان این حیوان نفس، شهوت، غضب و وهم است.
وقتی بنا شد که شخص افسار گسیخته شود، این حیوان و شیطان آزاد میشوند. «فاعمل ما شئت» معنایش این است. هرچه حیوان درونیات، شیطان درونیات میگوید انجام میدهی، همه رقم جنایت میکنی. اگر حیا برود، ایمان هم میرود، انسانیت هم میرود. ظاهر را نگاه نکنید، این واقعیاتی است که داریم میگوییم و بعد عرض میکنم که کار به کجا میکشد. وقتی که حیا رفت، ایمان و انسانیت میرود؛ چون حیا پوششی برای ایمان است، همانطور که پوشش برای جنبههای انسانی است.
از بی حیایی تا کفر جهودی
این را به شما عرض کنم که نعوذ بالله نه تنها ایمان میرود بلکه انسان به خطرناکترین چیز، یعنی وادی کفر جهود کشیده میشود. واقعیتها را میبیند، حتی واقعیتها در باب مفاسد دامنش را هم میگیرد در عین حال باز انکار میکند، به این میگویند کفر جهودی.
آیه شریفه در باب کفر جهود قوم فرعون اینطور دارد که: «فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آیاتُنا مُبْصِرَةً قالُوا هذا سِحْرٌ مُبین وَ جَحَدُوا بِها» دیدند معجزه است، امّا گفتند سِحر است؛ این کفر جهودی است. «وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ» با این که یقین داشتند. ما بالاتر از یقین نداریم، تا الآن میگفتیم ایمان، ببین یقین را هم جلو میآورد. یعنی یقین داشتند که این معجزه است. «ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدین» (سوره النمل، آیات 13 و 14) نه تنها ایمان میرود، از آن طرف کفری که میآورد کفر معمولی نیست.
استاد ما امام(رضواناللهتعالیعلیه) در باب کفر جهود قضیهای را نقل میکردند، من دارم از ایشان نقل میکنم، میفرمود که سابقاً، مثلاً صد سال پیش حمل باروت از روستاها به شهر ممنوع بود، آن موقعها که ماشین نبود، با این چهار پاها حمل میکردند، در بین راه هم پاسگاههای ژاندارمری بود که به آنها امنیه میگفتند.
اینها میآمدند جلوی افرادی را که چیزی حمل میکردند، میگرفتند. ایشان میفرمود جلوی شخصی را گرفتند، سؤال کردند بارَت چیست؟ گفت: شادونه. سابقاً ما بچه بودیم اینطوری بود که گندم و شادونه درست میکردند، میخوردند، چیز خوشمزهای بود، شبیه به دانههای باروت بود. گفت: بارت چیست؟ گفت: شادونه. بعد آن وسیلهای که داشت داخل بارَش کرد و معلوم شد باروت است. گفت این چیست؟ گفت: شادونه. آن موقعها مرسوم بود که ریش داشتند ریشهای بلندی هم داشتند، شما این اتابکها را دیدید؟ البته من این ریشها را به ریش بی ریشه تعبیر میکنم، ما ریش بی ریشه زیاد داریم. گفت دستت را جلو بیاور، دستش را جلو آورد، از آن باروتها کف دستش ریخت، گرفت زیر ریشش گفت چیست؟ گفت شادونه. دست در جیبش کرد، کبریت را در آورد به اینها زد، باروتها آتش گرفت، تمام ریشهایش شروع به سوختن کرد گفت: نگفتم شادونه است. ایشان این را برای ما نقل کرد.
به این میگویند کفر جهودی. واقعیت دامنگیرش شده، باز هم انکار میکند. حبّ به دنیا این کار را میکند.
جامعه ما
این تعبیراتی را که من عرض میکردم و اول بحثم هم میگفتم که یکی از بزرگترین مشکلات جامعه ما ترویج بیحیایی است، یکی از جهاتش همین بود. بعضی از آن کسانی که وظیفه اسلامی جامعه را دارند، مبتلا به کفر جهود هستند، وقتی به آنها تذکر میدهی نمیخواهند قبول کنند، میگویند نگفتم شادونه است، با این که مفاسدش را میبیند.
گاهی هم دامنگیر خودش شده است، اما حبّ ریاست، حبّ شهرت، حبّ به مال نمیگذارد قبول کند. «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ» (الکافی، ج2، ص130) با این که یقین دارد، قبول نمیکند. من اینهایی را که عرض میکردم بی جهت نمیگفتم. ازآن طرف هم بیایید ببینید چه رواج پیدا میکند؟ دروغ، دروغ، چون حیا نیست. دروغ، فریبکاری، خُدعه، تملق و... که مبدأ همه بیحیایی است.
اگر کسی حیا نداشته باشد، ایمان ندارد و حتی به کفر جهود کشیده میشود. من تعبیر میکنم که یک نوع مسخ میشود؛ لذا از خطرات بسیار مهم در ارتباط با جامعه ما همین است. این چیزها را کوچک نگیرید، مگر میشود به سادگی اینها را اصلاح کرد؟ وقتی حیا رفت خیال کردی به زودی سر جایش میآید؟ به تدریج میرود. خراب کردن آسان است، ساختن مشکل است. یک ساختمان را شما در عرض چند روز میریزی روی هم اما اگر بخواهی بسازی گاهی چند سال طول میکشد.
حرفهایی که میزدم حساب شده بود که میگفتم از مشکلات بزرگ جامعه ما همین است. باید در صدد این بود که انسان حیا را تحکیم کند، آن وقت هم انسان ساخته میشود و هم مؤمن ساخته میشود.
.................................................................
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله مجتبی تهرانی
نظر شما