گروه فرهنگ و ادب - خبرگزاری مهر: نام شهید مصطفی چمران که میآید، عدهای او را دوربین به دست به یاد میآورند و عدهای صدای او در گوششان طنینانداز میشود، ولی آنهایی که بیشتر اهل مطالعه باشند، او را با نوشتههایش به یاد میآورند و صد البته که در میان نوشتههایش هم نیایشها حال و هوای خود را دارد.
از میان همین نیایشها کتابی با نام «خدا بود و دیگر هیچ نبود» متولد شده است که تجربههای زندگی این شهید را در قالب نیایشها و گفتگوهایش با پروردگار و بزرگان دین روایت میکند. این کتاب مشتمل بر دستنگاشتههایی است که در گردآوری آنها زمان نگارش با تاریخ مشخص است.
در بخشی از کتاب، یادداشتهای چمران از دوران تحصیلش در آمریکا دیده میشود که این بخش با عزم چمران از پرهیز از گناه و تسلیم در برابر خدا آغاز و به بخشهای دیگر که یادداشتهای او از زندگی در لبنان است، پیوند میخورد و در انتها نیز یادداشتهای ایران آمده است.
پرکششترین بخش کتاب را میتوان 2 دستنوشته به خط خود شهید چمران دانست که نام کتاب هم برگرفته از جمله آغازین یکی از این یادداشتهاست و پس از این نوشتهها، عکسهایی از وی در نماز و رزم و تحصیل و .. به نمایش گذاشته شده است.
در این کتاب هم همچون دیگر نوشتههای شهید چمران معنویت و صداقت موج میزد و حکایت آن حکایت اهل دلی است که در محضر پروردگارش نشسته و او را به یاری میطلبد و یا در جای دیگر به درد دل با ائمه میپردازد و گله روزگار و نامردمیها و نامردمان را به آنها میکند.
شهید چمران در بخشی از نیایشهای این کتاب به ماه رمضان و شبهای قدر میرسد و مینویسد: «چه فرخنده شبی بود شب قدر من. شب معراج من به آسمانها.
از طغیان عشق شنیده بودم و قدرت معجزه آسای عشق را میدانستم، اما چیزی که در آن شب مهم بود، این بود که وجود من، روح شده بود و روح من آتشفشان کرده بود. می خواست، همچون نور از زمین خاکی جدا شود و به کهکشان پرواز کند... آن گاه آتش عشق به کمک آمده بود و جسم خاکیام را سوزانده بود و از من فقط دود مانده بود و این دود همراه با روح من به آسمانها اوج می گرفت...
شب قدر من، شبی که سلولهای وجودم، در آتش عشق، تغییر ماهیت داده بود و من چیزی جز عشق گویا نبودم. دل من، کعبه عالم شده بود، میسوخت، نور میداد و وحی الهی بر آن نازل میشد و مقدسترین پرستشگاه خدا شده بود. امواج خروشان عشق از آن سرچشمه میگرفت و به همه اطراف منتشر میشد. از برخورد احساسات رقیق و لطیف با کوههای غم و صحراهای تنهایی و آتش عشق، طوفانهای سهمگین به وجود میآمد که همه وجود مرا تا صحرای عدم به دیار نیستی میکشانید و مرا از زندان هستی آزاد میکرد.
ای کاش میتوانستم همه خاطرات الهام بخش این شب قدر را به یاد آورم. افسوس که شیرازه فکر و طغیان احساس و آتشفشان روح من، آن قدر سریع و سوزان پیش میرفت که هیچ چیز قادر به ضبط آن نبود....
نوری بود که در آن شب مقدس، بر قلبم تابید، بر زبانم جاری شد و به صوررت اشک بر رخسارم چکید. من همه زندگی خود را به یک شب قدر نمیفروشم و به خاطر شبهای قدر زندهام. و تعالای شب قدر عبادت من و کمال من و هدف حیات من است.»
و او در جاهایی دل از دست میدهد و با خدای خود اینگونه راز و نیاز میکند: «خدایا، از تو صبر مىخواهم و به سوى تو مىآیم. خدایا تو کمکم کن.
امروز 19 رمضان یعنى روزى است که پیشواى عالیقدر بشریت در خون خودش غوطه مىخورد. روزى است که مرا به یاد آن فداکارىها، عظمتها و بزرگوارىهاى او مىاندازد. از او خالصانه طلب همت مىکنم، عاشقانه اشک، یعنى عصاره حیات خود را تقدیمش مىنمایم. به کوهساران پناه مىبرم تا در... تنهایى، از پس هزارها فرسنگ و قرنها سال با او راز و نیاز کنم و عقدههاى دل خویش را بگشایم.
خدایا نمىدانم هدفم از زندگى چیست؟ عالم و مافیها مرا راضى نمىکند. مردم را مىبینم که به هر سو مىدوند، کار مىکنند، زحمت مىکشند تا به نقطهاى برسند که به آن چشم دوختهاند. ولى اى خداى بزرگ از چیزهایى که دیگران به دنبال آن مىروند بیزارم. اگرچه بیش از دیگران مىدوم و کار مىکنم، اگرچه استراحت شب و نشاط روز را فداى فعالیت و کار کرده و مىکنم ولى نتیجه آن مرا خشنود نمىکند فقط بهعنوان وظیفه قدم به پیش مىگذارم و در کشمکش حیات شرکت مىکنم و در این راه، انتظار نتیجهاى ندارم!»
او که دلمشغولیهای زندگی مادی را باعث دوریش از محبوب میداند، تاکید میکند: «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاء
اى خداى بزرگ! اى ایدهآل غایى من! اى نهایت آرزوهاى بشرى! عاجزانه در مقابلت به خاک مىافتم، تو را سجده مىکنم، مىپرستم، سپاس مىگویم، ستایش مىکنم که فقط تو، آرى فقط تو اى خداى بزرگ شایسته سپاس و ستایشى، محبوب بشرى، فقط تویى، گمشده من تویى. ولى افسوس که اغلب تظاهرات فریبنده و زودگذر دنیا را به جاى تو مىپرستم. به آنها عشق مىورزم و تو را فراموش مىکنم!»
همچنین در بخشی از درددلهای چمران با سالار شهیدان میخوانیم: «ای حسین! امروز نیز تو را تقدیس میکنم، اما تقدیسی عمیقتر و پرشورتر که تا اعماق وجودم و تا آسمان روحم به تو عشق میورزد و تو را میخواهد و تو را میجوید. ای حسین! دردمندم، دلشکستهام و احساس می کنم که جز تو و راه تو دارویی دیگر تسکینبخش قلب سوزانم نیست. ای حسین، من برای زنده ماندن تلاش نمیکنم. از مرگ نمیهراسم. به شهادت دل بسته ام و از همه چیز دست شستهام، ولی نمیتوانم بپذیرم که ارزشهای الهی و حتی قداست انقلاب، بازیچه سیاستمداران و تجار ماده پرست شده است.»
این کتاب که هم نسخه اینترنتی و هم چاپی آن در دسترس است، متنی خودمانی و روان دارد؛ گویی که زمان بر آن نگذشته است و دلسوختهای از همین امروز آن را نگاشته و چه فرصت خوبی است ماه مبارک رمضان که این کتاب هم تورقی شود و به سادگی شهید چمران به راز و نیاز به پروردگار نشست.
نظر شما