۷ دی ۱۳۸۳، ۱۵:۱۱

گروه دين وانديشه "مهر" بررسي مي كند :

مقدمه اي بر فلسفه زبان؛ نگاهي به زمينه شكل گيري فلسفه زبان

مقدمه اي بر فلسفه زبان؛ نگاهي به زمينه شكل گيري فلسفه زبان

خبرگزاري " مهر " - گروه دين و انديشه : بسياري از فيلسوفان ، فلسفه قرن بيستم را فلسفه زبان نام نهاده اند. در مقال موجزي كه در ذيل مي آيد سر و دليل اين نامگذاري بهتر و بيشتر مشخص مي شود.

تأملات فلسفي در باب زبان، پيشينه اي دراز در تاريخ انديشه بشري ندارند. هرچند در برخي آثار افلاطون ، توماس اكويناس و لاك توجهاتي به زبان را مشاهده مي كنيم در تاريخ فلسفه تا قرن بيستم بيشترين تأكيد بر وجودشناسي و معرفت شناسي بوده است. به معنايي ديگر، در يك ديد كلان اين گونه مي توان گفت كه تا زمانه سقراط آنچه در اولويت و اكثريت قرار داشت وجود شناسي بود. با سقراط معرفت شناسي جاي وجودگرايي را گرفت و اين رويكرد به وسيله دو فيلسوف معروف يونان باستان افلاطون و سقراط دنبال شد؛ روندي كه تا ابتداي قرن بيستم غالب و شايع بود. نمونه هاي بارز اين دوره هم دكارت و كانت به شمار مي آيند كه در انديشه هاي هردو آنچه پيگيري مي شود معرفت، كاربردها و محدوديتهايش است.

به قول برتراند راسل تا دومين ده قرن بيستم فيلسوفان هنوز زبان را وسيله اي تلقي مي كردند كه مي توانستند از آن استفاده كنند بدون آن كه توجهي خاص به خودش داشته باشند. اما امروزه ما به اهميت و ارج زبان پي برده ايم . پي برده ايم آن چه امكانمان مي دهد كه به راههاي مختلف با دنيا ارتباط برقرار كنيم بيش از هرچيز تفكري است كه با زبان ارتباط نزديك و تنگاتنگي برقرار مي كند. در اين فضاست كه فلسفه زبان نضج مي گيرد؛ فلسفه اي كه با اين قبيل پرسشها سروكار دارد: چگونه ما با واقعيت ارتباط برقرار مي كنيم؟ معنا چه ماهيتي دارد؟ صدق و دلالت و ضرورت منطقي به چه معناي اي هستند؟ عمل گفتاري چيست؟ با توجه به اين پرسشها ، تفاوت فلسفه زبان با فللسفه تحليل زبان مشخص مي شود. فلسفه تحليل زبان، فن و روشي است كه با مسائل مربوط به شك، يقين و معرفت سروكار دارد . فيلسوف تحليل زبان ، فردي است كه كاربرد عادي و متعارف الفاظي مانند : دانشتن ، شك كردن ، اعتقاد داشتن، گمان بردن و يقين كردن را تحليل مي كند تا روشن كند كه معرفت و يقين به چه معنا هستند.

پرسش مهم فلسفي دكارت اين بود كه معرفت يا شناخت چيست؟ اما اگر اين پرسش فلسفي را با دقت پي گيري كنيم سرانجام به پرسش بنيادين تري مي رسيم كه : ذهن ما چگونه جهان را تصور مي كند و يا مي نماياند؟  بدين گونه پرسش معنا چيست بر پرسش معرفت چيست تفوق و تقدم مي يابد. اين همان رويدادي است كه چهار قرن جنب و جوش فلسفي در مغرب زمين ايجاد كرده است.

فلسفه زبان دو خط كاملاً موازي را طي كرده و عجيب آن است كه اين خطوط هر دو با فلسفه هاي ويتگنشتاين ارتباط بر قرار مي كنند. خط اول به نسبت ميان معنا و صدق مربوط است و پرسش اساسي آن اين است كه شرطهاي صدق يك اظهار يا گفته چيست؟ سروكار فيلسوفان تابع اين سنت بيشتر با شروط لازم براي احراز صدق گزاره هاست. واضح است كه اين سنت با فلسفه علم نيز ارتباط برقرار مي كند. سنت ديگر البته با فلسفه دوم ويتگنشتاين مربوط است؛ سنتي كه با مسائل كاربرد لفظي و زبان به عنوان بخشي از رفتار انساني سروكار دارد. سوال اساسي در اين سنت اين است كه نسبت بين معنا و كاربرد يا معناي الفاظ و مقاصد و نيات گوينده از اظهاراتش چيستند. در اينجا دو جنبه مطرح مي شوند: يكي رابطه زبان با گوينده و ديگري رابطه زبان با آنچه گوينده در مورد آن صحبت مي كند. در اولي به نيات و مقاصد استفاده كننده از زبان مي پردازيم و مي پرسيم اين گفته ها براي چه هستند و گوينده در آنچه مي گويد دست به چه كاري زده است. در دومي اما رابطه زبان را با موضوعات آن يعني رابطه زبان را با جهان به نظاره مي نشينيم. در اينجاست كه مفهوم مهمي به نام عمل گفتاري پا به ميدان مي گذارد . يعني انسانها وقتي كه با هم وارد مفاهمه وتبادل با جهان مي شوند اين رابطه خواه شفاهي باشد يا كتبي به اعمالي مانند خبر دادن از چيزي يا پرسيدن يا دستور دادن يا پوزش خواستن يا تشكر كردن يا تبريك گفتن يا توضيح دادن مبادرت مي كنند.

"عمل گفتاري" مفهومي است كه البته با آستين باب مي شود. تا پيش از آستين مهمترين دغدغه خاطر فيلسوفان زبان به آن قسم اظهاراتي بود كه صادق يا كاذبند. آستين اما متذكر اين نكته شد كه همه گونه جمله هاي اخباري وجود دارند كه قرار نيست صادق يا كاذب باشند.  مثالي كه او مي زد اين بود كه وقتي در مراسم عقد كشيش از داماد مي پرسد كه آيا اين زن را به همسري قانوني مي پذيري يا نه و داماد جواب مثبت مي دهد اين امر جزوي از صيغه عقد است نه توصيف آن. به عبارت ديگر، بنا نيست كه اظهار او وصف چيزي ، خواه صادق يا كاذب ، باشد. وقتي او اين جمله را اظهار مي كند عملي انجام مي دهد كه در اين مورد خاص بخشي از كل عمل ازدواج است.

آري، اگر معرفت ركن ركين هر دانشي است و براي روشن شدن اعتبار هرسخني در هر علمي پيشاپيش بايد ديدگاهي معرفت شناسانه اخد كنيم تا نشان دهيم معرفت ما چگونه با واقعيت ارتباط برقرار مي كند و شرط صدق معارفمان چيست زبان در گستره فعلي فكري جهان جاي معرفت را گرفته است. اگر بپذيريم كه هر حوزه از دانش بشري در قالب زبان جاري است و اگر بدانيم معناي گزاره ها بر صدق آنها مقدم است(يعني سخن گفتن درباره صدق گزاره ها محتاج مشخص شدن معناي آنهاست) بنيادين بودن زبان به عنوان موضوعي پژوهشي  مشخص مي شود و اين همان كاري است كه فيلسوفان زبان برعهده گرفته اند.

بنيادين بودن اين شاخه از دانش بشري با مثالي كه اتفاقاً موضوع روز جامعه فكري و روشنفكري ماست بهتر روشن مي شود : چندي است رابطه علم و دين، ذهن و زبان پاره اي از متفكران ما را به خود مشغول داشته است و آنها بسيار از نسبت اين دو سخن مي گويند. اما اگر پيشاپيش صاحب نظريه اي جامع در باب زبان دين و زبان علم نباشيم هر سخني در مورد نسبت اين دو حوزه معرفتي مهم ما را به بيراه خواهد برد. پس متفكر ايراني هم نمي تواند زبان به عنوان امري فلسفي را از تيررس ذهن و انديشه خويش خارج كند. حال خواه از مجراي فلسفه زبان به قضيه نظر دوزد خواه از مجراي بحثهاي هرمنوتيكي و تفسيرگرايانه به قضيه توجه داشته باشد.

کد خبر 142550

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha