به گزارش خبرنگار مهر، نخستین جلسه از سلسله نشستهای آینههای روبرو با موضوع بررسی نقش داستانی گرگ در داستانهای محمدرضا بایرامی و چنگیز آیتماتوف، عصر روز چهارشنبه دوم آذر در مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری برگزار شد.
در این نشست که با حضور جمعی از نویسندگان کشور از جمله محمد ناصری، محمدرضا اصلانی، محمدکاظم مزینانی، ابراهیم زاهدی مطلق، محمد عزیزی و علیالله سلیمی برگزار شد، محمدحسن حسینی که دبیری این نشست را نیز بر عهده داشت به بررسی نشانه شناسی مفهوم گرگ در ادبیات بایرامی و آیتماتوف پرداخت.
حسینی در ابتدا با اشاره به اینکه حضور گرگ در ادبیات این دو نویسنده گفت: گرگ نمادی است که حضورش در داستان این دو نویسنده باعث شده مردمان بسیاری در داستانهای آنها با شباهت یافتن رفتارشان به این حیوان مانند خوابیدن گرگها در شبهای زمستانی که رودرروی هم و با چشم باز میخوابند، چشم در چشم هم و در مقابل هم قرار بگیرند و توانایی بیشتری در از پای درآوردن انسان دیگری از خود نشان دهند.
وی در ادامه با اشاره به کتاب «رویای ماده گرگ» آیتماتوف و نیز کتابهای همسفران، گرگها از برف نمیترسند و کوه مرا صدا زد از بایرامی ادامه داد: بایرامی و گرگهای او روایتی تازه از افسانههای مردم آذربایجان است که بازنویسی نیست و باید آن را روایت شخص بایرامی از این داستانها دانست.
حسینی افزود: در کتاب آیتماتوف، سه قصه به موازات هم به جلو حرکت میکنند. ذهن نویسنده قرقیزی هندسی و مهندسی شده است و شیوهای را در نگارش رمان طراحی میکند که خواننده بتواند ارتباط حسی مناسبی را با داستان برقرار کند و این حرکت حسی و موازی باعث ایجاد مولفههایی در داستان او میشود که ایجادش کار کمتر کسی است. در کار آیتماتوف گرگ یک عنصر حاشیهای است که در کرانههای زندگی افراد حاضر در داستان حضور پیدا میکند و گاهی خودش را به زندگی انسانی نزدیک میکند. او از تهدید کردن و حاشیه میگذرد و مستقیما به زندگی انسانی نگاه میکند.
این منتقد ادامه داد: گرگ در داستان بایرامی، اما سمبلی است که به زندگی انسانی حمله میکند و آن را از بین میبرد. از سوی دیگر، شب، عنصری جداناشدنی از داستانهای بایرامی است و انگار در این بستر است که درنده خویی خود را بیشتر به رخ مخاطبش میکشاند. من گاهی شنیدهام که گفته شده بایرامی به عناصر مذهبی کمتر در رمانش میپردازد، اما گرگ عنصری است که عقوبت و ایمان به پایان کار را در کارهای او بیش از پیش نشان میدهد و این عین همان نگاه مذهبی است.
به گفته حسینی در متنهای داستانی بایرامی گرگها حق دارند تهدید باشند و تهدید کنند؛ چون گرسنهاند، اما در کار آیتماتوف گرگ تنها به واسطه تحریک گرگ دیگری به زندگی انسانی نزدیک میشود و زندگی خود را به خطر میاندازد.
وی همچنین به موضوع حضور عاطفی گرگ در آثار آیتماتوف اشاره کرد و گفت: گرگهای نویسنده قرقیزی، گویی حق بیشتری از زندگی انسانی دارند. خیانت، عشق و زندگی در آثار آنها موج میزند. انسان موجودی است که او را آزار میدهد و مخاطب داستان میتواند برای او دل بسوزاند، اما در آثار بایرامی گرگ جنین شخصیتی ندارد.
وی در پایان با اشاره به اینکه گرگهای زیادی در زندگی، بایرامی را دریدهاند، گفت: برخی از رمانهای او تبدیل به فیلم شده و برخی دیگر بدون اجازه وی اقتباس شده است و شاید به همین خاطر است که بر خلاف آیتماتوف گرگهای بایرامی عاطفی نیستند.
محمدرضا بایرامی نیز در پایان این نشست در سخنان کوتاهی با اشاره به اینکه آیتماتوف نویسنده محبوب دوران نوجوانی وی بوده است، گفت: در دوران نوجوانی که به زندگی خوشبینتر از حالا بودم و حسم به نوجوانی و زندگی بیشتر و بهتر از حالا بود، داستانهای او را میخواندم و بسیار هم دوستشان داشتم، اما بعد از آن دیگر این نویسنده برای من هیچ چیز قابل اعتنایی نداشت.
وی همچنین با اشاره به پدیده گرگ در داستانهای خود گفت: گرگ داستانهای من سه شکل دارد؛ دسته اول گرگهایی که برای خودشان هویتی دارند و نمونهاش را در کتاب «گرگها از برف نمیترسند» آوردهام. دسته دوم از آنها نیز گرگهایی هستند که خشونت موجود در آنها باعث نشده که رابطهشان با طبیعت قطع شود و دسته سوم نیز گرگهایی هستند که زندگی آنها به مراتب بدتر از دیگر حیوانات است که نمونه آن را در ابتدای کتاب «مردگان باغ سبز» به تصویر کشیدهام.
نظر شما