۲۴ آذر ۱۳۹۰، ۱۳:۴۵

پاسخ آیت‌الله فاضل لنکرانی به شبهات حکم فقهی ارتداد

پاسخ آیت‌الله فاضل لنکرانی به شبهات حکم فقهی ارتداد

قم - خبرگزاری مهر: رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) در پاسخ به شبهات پیرامون حکم فقهی ارتداد، وجوب قتل مرتد را از احکام مسلّم و قطعی در دین اسلام برشمرد.

به گزارش خبرنگار مهر، رافق تقی که به دلیل اهانت به پیامبر اکرم(ص) در جمهوری آذربایجان به سلمان رشدی معروف بود، توسط یک فرد ناشناس با اصابت 7 ضربه چاقو به قتل رسید.

وی به دلیل اهانت‌های بی‌سابقه به حضرت رسول اکرم(ص)، مورد نفرت مردم جمهوری آذربایجان بود. به همین دلیل، مردم آذربایجان از آیت‌الله العظمی فاضل لنکرانی درباره وی استفتا کردند و ایشان در همان زمان این شخص را مرتد و محکوم به اعدام دانست.

"رافق ناظر اوغلو تقی‌زاده" مشهور به "رافق تقی لی" عضو سابق اتحادیه نویسندگان جمهوری آذربایجان است که پیش از این طی مقاله‌ای توهین‌آمیز به نام "عاشورا" مسجد تازه پیر باکو را بهترین مکان برای لذت‌جویی جنسی دانسته و با توصیفات پورنوگرافیک، عاشورا و مراسم عزاداری مردم آذربایجان را در سطح یک التذاذ پایین ‌آورده بود. وی در سال 1383 از اتحادیه نویسندگان آذربایجان اخراج شد.

او همچنین در سال 1385 با انتشار مقاله‌ای مشابه با نام "اروپا و ما" جنجال فراوانی در میان جامعه مسلمانان ایجاد کرد. در پی اوج گرفتن اعتراضات مسلمانان آذربایجان، دولت آذربایجان "رافق تقی" را دستگیر و به سه سال زندان محکوم کرد.

در همین حال عده‌ای اقدام به طرح شبهاتی در مورد حکم ارتداد کردند که آیت‌الله محمدجواد فاضل لنکرانی رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) به این شبهات پاسخ داده است.

پاسخ آیت‌الله فاضل لنکرانی

در این مطلب که ابتدا با این روایت امام علی(ع) "وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللهِ مَنْقُوضَةً فَلاَ تَغْضَبُونَ! وَ أَنْتُمْ لِنَقْضِ ذِمَمِ آبَائِکُمْ تَأْنَفُونَ" آغاز شده آمده است: علی بن أبیطالب(ع) فرمود: شما می‌بینید پیمان‌های خداوند شکسته می‌شود و غضبناک نمی‌شوید، لکن از نقض قوانین غیرخدایی آباء و گذشتگان خود خمشگین می‌شوید.

متن پاسخ آیت‌الله فاضل لنکرانی پیرامون شبهات حکم فقهی ارتداد بدین شرح است: به دنبال حکم امام خمینی(رضوان الله علیه) مبنی بر ارتداد سلمان رشدی و لزوم قتل وی و نیز به دنبال حکم مرجع بزرگ شیعه حضرت آیت‌الله العظمی محمد فاضل لنکرانی مبنی بر لزوم قتل "رافق تقی" که هم عنوان ارتداد و هم عنوان سابّ النبی را داشت، اخیراً نامه‌هایی به اینجانب واصل شده است.

در نامه‌ای که توسط یکی از افرادی که دارای سوابق حوزوی است و در تألیف آثاری دارد، به برخی از نکات علمی و اشکالات فقهی بر حکم قتل مرتد اشاره شده که مطالب جدیدی نیست و همان اشکالات کهنه و قدیمی است و انتظار اینجانب آن بود که ایشان نکات تازه و جدیدی را به میدان بحث می‌آوردند تا بحث جدی‌تر مطرح شود. ضمن اعتذار از اینکه مجال برای پاسخ هر نامه به صورت مستقل نیست، مناسب دیدم در یک جواب کلّی پاسخ دهم و امیدوارم کسانی که اندکی دل در گرو دین و منطق و استدلال دارند حقیقت را یافته و به آن اذعان کنند.

اجرای حکم الهی موجب خوشحالی است

قبلاً تذکر این نکته را لازم می‌دانم که هیچ انسان مؤمن و مسلمانی از انحراف انسان دیگر و سوء عاقبت او خوشحال نمی‌شود، هیچ مسلمانی از کشته شدن یک انسان فی نفسه خوشحال نمی‌شود، بلکه آنچه که موجب خوشحالی است اجرای حکم الهی و اطاعت دستور خداوند است، نکته مهمی که در عبارات گهربار ائمه معصومین(ع) خصوصاً امام حسین(ع) به عنوان یکی از اهداف و غایات دین مطرح شده است. "اقامه حدود الهی" یکی از اموری است که بر آن تأکید شده و برکات مادی و معنوی فراوانی به دنبال دارد.

قطب راوندی در لب اللباب از پیامبر اکرم(ص) نقل می‌کند که آن حضرت فرمود: "حد یقام فی الأرض أزکی من عبادة ستین سنة" چنانچه یک حد از حدود الهی در روی زمین جاری ‌شود بهتر و خالص‌تر از عبادت شصت سال است.

هیچ فقیهی در وجوب قتل مرتد تردیدی نداشته و ندارد

قبل از بیان تفصیلی جواب، با صراحت به همه مسلمانان و بشریت عرض می‌کنم که "وجوب قتل مرتد" از احکامی است که هیچ یک از فقهاء از متقدّمین و متأخرین در آن تردیدی نداشته و نیز بین شیعه و سنی مورد اتفاق است و فقط اندکی از عالمان در سال‌های اخیر در آن تردید پیدا کرده‌اند که تعداد اینها به اندازه انگشتان یک دست هم نیست و قابل مقایسه با صدها فقیه برجسته از قدماء و متأخرین نیستند. این حکم با توضیحاتی که خواهیم داد به عنوان یک حکم ضروری دین تلقی می‌شود و اهل اجتهاد می‌دانند که در ضروریات، اجتهاد راه ندارد.

ما با صدای بلند و با افتخار به همه اعلام می‌کنیم که آنچه ارزش و حقیقت دارد "قانون خداوند" است و در برابر او هیچ قانون و اعلامیه‌ای ارزش ندارد، غیر از خدا هیچ گروه و شخصی صلاحیّت جعل قانون ندارد و فقط خداست که می‌تواند برای بشر قانون جعل کند، همه مسلمانان عالم بدانند وجوب قتل مرتد یک قانون مسلّم الهی است که هم در زمان پیامبر(ص) و هم در زمان امیرالمؤمنین(ع) و هم در زمان‌های بعد اجرا شده است.

حال محورهای مختلف علمی این بحث را به صورت مختصر مورد ملاحظه قرار می‌دهیم. در این بحث طی شش محور مطالبی را به صورت فشرده تقدیم می‌کنیم:

محور اول: قتل مرتد و قرآن.

محور دوم: قتل مرتد و روایات.

محور سوم: قتل مرتد و مسئله رواج بی‌قانونی.

محور چهارم: آیا حکم قتل مرتد، موجب وهن دین است؟

محور پنجم: آیا اجرای حدود، مشروط به حضور معصوم(ع) است؟

محور ششم: آیا وجوب قتل مرتد با پیامبر(ص) رحمت بودن سازگاری دارد؟

قتل مرتد و قرآن

1. برخی گمان کرده‌اند که حکم قتل مرتد فاقد هر گونه مستند قرآنی است و بالاتر تصریح کرده‌اند که این حکم با روح قرآن سازگاری ندارد!! در این رابطه که به نظر می‌رسد شروع این پندار از میان برخی از اهل‌سنت بوده است، به عنوان مقدمه باید بیان کنیم که صحیح است در قرآن کریم آیه‌ای به صورت صریح دلالت بر وجوب قتل مرتد ندارد و اگر ما فقط بخواهیم به این کتاب الهی بر وجوب قتل مرتد استدلال کنیم و روایات و اجماع و بلکه ضرورت را کنار بگذاریم مشکل است اما باید چند مطلب مورد توجه قرار گیرد:

مطلب اول: آیا در طول تاریخ هیچ فقیه یا مفسّری به قرآن کریم جهت این حکم استدلال نکرده است؟ عبارات منکرین حکم ارتداد گویای این مطلب است که اساساً هیچ صاحب نظری در طول تاریخ به قرآن کریم برای وجوب قتل مرتد استدلال نکرده است. این ذهنیّت ناشی از عدم دقت کامل در آیات قرآن توسط برخی از این مخالفین و یا کم اطلاعی برخی و ضعف علمی گروه دیگر از اینان است. برای روشن شدن مطلب باید گفت:

الف: از آیه شریفه 54 سوره مبارکه بقره می‌توان استفاده کرد که مرتد مستحق قتل است؛ "وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمْ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بَارِئِکُم" کثیری از بنی اسرائیل بعد از نجات از فرعونیان و غلبه بر آنان و رفتن حضرت موسی به کوه طور برای گرفتن الواح، به پرستش گوساله سامری روی آوردند و از توحید خارج شدند و بعد از اینکه حضرت موسی به آنان فرمود شما به سبب این انحراف به خود ظلم کردید و باید توبه کنید و خودتان را به قتل برسانید. و مقصود از این «قتل» کشتن نفس و مبارزه با نفس و هواهای شهوانی نیست بلکه مقصود همان قتل حقیقی یعنی ازهاق روح است. روشن است که مسئله قتل از طرف خداوند تبارک و تعالی مطرح شده است و علت آن ارتداد بنی اسرائیل آن هم بعد از ملاحظه آن همه معجزات و آیات الهی بود.

ارتداد در میان قوم یهود،‌ موضوع برای قتل است

از این آیه شریفه استفاده می‌شود؛ اولاً: ارتداد در میان قوم یهود،‌ موضوع برای قتل است و مجازات چنین امری قتل است. و ثانیاً: با توجه به جریان استصحاب احکام شرائع سابقه می‌توان این حکم را در شریعت اسلام هم ثابت بدانیم و مسئله نسخ را کنار بگذاریم. آری اگر کسی این استصحاب را نپذیرد، فقط باید به همان مطلب اول اکتفا کند، اما همین مقدار برای تقریب مدعا کافی است.

آلوسی در تفسیر روح المعانی 1/260 آورده است که قتل؛ یا توبه این گروه خاص بوده است یا توبه مرتد به نحو مطلق در شریعت موسی (ع) (توبتهم هو القتل اما فی حقهم خاصة أو توبة المرتد مطلقاً فی شریعة موسی(ع)).

در ذیل آیه شریفه از حضرت علی(ع) نقل شده که بنی اسرائیل از حضرت موسی ـ علی نبینا و آله و علیه السلام ـ سئوال کردند که توبه ما به چه کیفیتی است؟ حضرت موسی فرمود: باید کسانی که گوساله پرستی کردند هر کدام دیگری را به قتل رسانند به طوری که برخی برادر و پدر و فرزند خود را به قتل رسانند تا اینکه از ناحیه خداوند امر آمد که این کار را متوقف کنید. (به تفسیر الدر المنثور مراجعه شود)

نکته‌ای که باقی می‌ماند آن است که بگوئیم این آیه شریفه در مورد گوساله پرستی و نیز در مورد ارتداد جمعی و گروهی است و بنابراین نمی‌توان از آن حکم ارتداد شخصی را استفاده کرد. آری می‌توان به قرینه فتوبوا که توبه بر هر کدام به صورت مستقل واجب بود، استفاده کنیم که حکم وجوب قتل برای ارتداد هر کدام مستقلاً است و در نتیجه ارتداد هر شخصی موضوع برای استحقاق قتل است.

ب: فخر رازی در تفسیر کبیر (6 / 40 چاپ اول مصر) در ذیل آیه 217 سوره بقره: "وَمَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ" آورده است: "أما حبوط الأعمال فی الدنیا فهو أنه یقتل عند الظفربه و یقاتل إلی أن یظفر به ولا تستحق من المؤمنین موالدة و لا نصراً و لا ثناء حسناً و تبین زوجته منه و لا یستحق المیراث من المسلمین"، یعنی مقصود از حبوط اعمال در دنیا این است: چنانچه دسترسی به او باشد باید کشته شود و با عدم دسترسی باید قتال صورت گیرد تا اینکه به او ظفر یابند و نیز مؤمنین نباید او را نصرت و یاری کنند و زوجه او از او قهراً و بدون طلاق جدا می‌شود و نیز از مسلمانان ارث نمی‌برد.

روشن است که فخر رازی این احکام را از اطلاق حبط اعمال در دنیا استفاده کرده است و اطلاق آن حتی شامل شهادتین و اسلامی که قبلاً او را در دائره طهارت و احترام قرار می‌داد و خون او را محترم می‌شمرد، می‌شود. با حبط اعمال جمیع آنچه را که لفظاً و عملاً انجام داده است از اعتبار ساقط می‌شود. در برخی روایات معتبر از امام صادق (ع) آمده است:‌ "شهادة أن لا إله إلا الله والتصدیق برسول الله(ص) به حقنت الدماء و علیه جرت المناکح و المواریث"، مفهوم این روایت آن است که با نبود این شهادت دماء و خون دیگر محقون نیست و مناکح و مواریث از بین می‌رود و منتفی می‌شود.

مرحوم محقق خوئی در تنقیح (3/84) فرموده‌اند: روایات متعددی داریم که مناط در اسلام و حقن دماء و توارث و جواز نکاح، شهادت به توحید و نبوت پیامبر اکرم است. و شاید از این جهت شیخ طوسی فتوا داده چنانچه مسلمانی حج برگزار کند و سپس مرتد شود آن حج هم باطل می‌شود و اگر ما باشیم و اطلاق این آیه شریفه حق با شیخ طوسی است.

در این استدلال باید به دو سئوال پاسخ دهیم، سئوال اول: اگر کسی بگوید حبط اعمال فقط به معنای بطلان اعمال از نظر اجر و پاداش اخروی است و هیچ ملازمه‌ای با مجازات دنیوی ندارد، ‌در جواب می‌گوئیم این دور از انصاف است چرا که خداوند همه اعمال را اعم از نماز و روزه و عبادات و نیز نکاح و سایر اموری که رنگ دینی دارد و نیز شهادت بر اسلام و توحید و نبوت را به سبب ارتداد باطل و منتفی می‌داند و بطلان آن را هم در دنیا و هم در آخرت قرار می‌دهد، و لازمه این مطلب آن است که بگوئیم حبط اعمال در دنیا به معنای همان مجازات دنیوی است.

به عبارت دیگر مقصود از حبط اعمال فقط ساقط شدن اعمال نیک که اجر اخروی دارد نیست، تا بگوئیم حبط یعنی عدم ترتب اجر اخروی بر اعمال، بلکه حبط به معنای آن است که گویا هیچ عملی را انجام نداده و هیچ شهادتی را نداشته و آنچه که تاکنون سبب احترام او بوده است نیز کالعدم تلقی می‌شود و با انتفاء آن دیگر احترامی ندارد و همین عدم احترام موضوع برای استحقاق مجازات در همین دنیا است. به تعبیر دیگر اگر هم بپذیریم آیه شریفه و اطلاق حبط اعمال در دنیا، ظهور در خصوص قتل ندارد اما اصل مجازات دنیوی را به عنوان یک معنای مطابقی و یا لازم عادی برای آن می‌دانیم و مخالفین وجوب قتل برای مرتد ادعا می‌کنند که قرآن هیچ گونه مجازات دنیوی را برای مرتد مطرح نفرموده است و هیچ آیه‌ای نه به دلالت صریح و نه ظهوری دلالت بر این امر ندارد و این استدلال این ادعا را کاملاً مخدوش می‌کند.

حبط عمل در دنیا و آخرت ظاهراً فقط در ارتداد آمده است

در تفسیر کنز الدقائق (1/516 ، چاپ انتشارات جامعه مدرسین) آمده است: "لبطلان ما تخیلوه وفوات ما للاسلام من الفوائد الدنیویة": ایشان هم از بین رفتن فوائد دنیوی را از آیه فهمیده است و این ملازمه عادی با مجازات دنیوی دارد یعنی حبط عمل در دنیا و آخرت و در هر دو دار. چنین معنای وسیعی دارد، در مورد شرب خمر و زنا و یا برخی محرمات دیگر در روایات تعبیر به حبط عمل آمده است اما حبط عمل در دنیا و آخرت ظاهراً فقط در ارتداد آمده است و اطلاق آن چنین آثاری را در بر دارد.

سئوال دوم آن است که در این آیه شریفه قید "موت" دارد و فرموده است "فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ" و این قید، ظهور در این دارد که حبط اعمال در دنیا و آخرت در صورتی است که شخصی مرتد شود و این ارتداد تا هنگام مردن او باقی باشد و با حالت کفر از دنیا برود. بنابراین نمی‌توانیم از آیه شریفه استفاده کنیم که مجرد ارتداد سبب حبط اعمال و ترتب آثار دنیوی و اخروی است.

پاسخ: اولاً: در برخی دیگر از آیات قرآن کریم مجرد شرک و ارتداد را بدون قید مردن سبب حبط اعمال قرار داده است، مانند آیه شریفه "وَلَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ" و نیز آیه دیگر "وَمَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ". و در جای خود در مباحث اصول ثابت است که قاعده حمل مطلق بر مقیّد در چنین مواردی که هر دو عنوان مثبت را دارد جریان پیدا نمی‌کند و بین اینها تنافی وجود ندارد و نتیجه آن است که آیه محل بحث یک مصداق از مصادیق مرتد را بیان کرده، اما عنوان مُردن در حال کفر خصوصیتی در مطلوب و مقصود خداوند متعال ندارد.

ثانیاً: بر فرض که بپذیریم در این مورد قاعده مطلق و مقیّد می‌تواند جریان داشته باشد، اما این در صورتی است که قید عنوان احترازی را داشته باشد در حالی که می‌توان گفت: این قید کنایه از عدم توبه است، یعنی کسی که مرتد شود سپس توبه نکند مشمول این احکام است.

ثالثاً: اگر بخواهیم این کلمات را به عنوان قید قرار دهیم، دیگر عنوان حبط در دنیا مفهوم و معنایی نخواهد داشت در حالی که آیه شریفه ظهور در این دارد که مرتد در همین دنیا مشمول حبط اعمال می‌شود، بنابراین برای اینکه عنوان حبط فعلیت داشته باشد باید بگوئیم تمام ملاک، ارتداد و عدم توبه است و اگر بگوئیم تا هنگام مُردن نباید بر او حکمی کرد دیگر حبط اعمال در دنیا معنایی نخواهد داشت.

ج: شمس الدین سرخسی در کتاب المبسوط خود (جزء دهم از چاپ دار المعرفة بیروت ص 98) در باب المرتدین آورده است: "و الاصل فی وجوب قتل المرتدین قوله تعالی أو یسلمون قیل الآیة فی المرتدین". ایشان به آیه 16 از سوره مبارکه فتح برای وجوب قتل مرتدین استدلال کرده است.

د: مرحوم شهید ثانی در مسالک الأفهام (15/22) بعد از اینکه ارتداد را افحش اقسام کفر و بدترین و زشت‌ترین کفرها و غلیظ‌ترین و شدیدترین اقسام کفر از حیث عقوبت و احکام دانسته به دو آیه اشاره کرده که ظاهر آن استدلال به آنها است "وَمَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَة" و آیه "وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلَامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنْ الْخَاسِرِینَ" سپس به روایت نبوی "لا یحل دم أمری مسلم الا بأحدی ثلث کفر بعد ایمان أو زنا بعد احصان أو قتل نفس بغیر نفس" تمسک کرده است و ظاهر آن است که ایشان از دو آیه لزوم قتل را استفاده کرده است، گرچه تصریح نکرده است.

ارتداد به مراتب از یک قتل معمولی بدتر و بزرگتر و قبیح‌تر است

هـ: علاوه بر اطلاق حبط اعمال نیز می‌توان از تعبیر "الفتنة أکبر من القتل" که در آیه 217 بقره است هم مدعا را استفاده کرد. نسبت به فتنه در این آیه دو قول وجود دارد برخی به کفر تفسیر کرده‌اند و برخی دیگر به ارتداد. یعنی فتنه ارتداد که کفار دنبال آن بودند و می‌خواستند مسلمانان را از دین برگردانند به مراتب شدیدتر است از قتل آن شخصی که آیه شریفه به آن اشاره دارد (حضرمی). بر طبق این تعبیر که فتنه به عنوان اسم مصدر مطرح است نه مصدر، ارتداد به مراتب از یک قتل معمولی بدتر و بزرگتر و قبیح‌تر است. آیا نمی‌توان از این تعبیر جواز قتل مرتد را استفاده کرد؟ اگر یک قتل معمولی شرعاً و عقلاً و عقلائیاً جواز قتل قاتل را به عنوان قصاص به دنبال داشته باشد، چطور ارتداد که به مراتب از او بزرگتر است نمی‌تواند قابلیت داشته باشد که این جواز را به دنبال داشته باشد؟

توجه نمائید که از آیه شریفه فعلیت وجوب قتل را نمی‌خواهیم استفاده کنیم بلکه همین مقدار که ارتداد می‌تواند و قابلیت دارد که موضوع برای استحقاق قتل باشد. چه استبعادی دارد که کلام پیامبر(ص) در جواز قتل مرتد و یا ائمه معصومین(ع) که بعداً به آن اشاره می‌کنیم متخذ از این کریمه باشد؟ باید توجه داشت بر حسب این آیه هر ارتدادی فتنه است و نباید خیال کرد که برخی از ارتدادها فتنه است و برخی غیر فتنه و اینکه در آیه شریفه از ارتداد تعبیر به فتنه شده است حکایت از عمق زشتی این امر دارد.

و: علاوه بر اینها می‌توان به آیه دیگری از قرآن نیز استدلال کرد، آیه شریفه: "إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُو ..." شیخ طوسی در المبسوط (کتاب قطاع الطریق ص 121 از ج 2 از الحدود از سلسلة الینابیع الفقهیة) آورده است، "وقال قوم: المراد به المرتدون عن الإسلام إذا ظفر بهم الإمام عاقبهم بهذه العقوبة لأن الآیة نزلت فی العرینیین لأنهم دخلوا المدینة فاستوخموها فانتفخت اجوافهم"، قومی که مسلمان گردیده و سپس مریض شدند و نتوانستند در مدینه بمانند پیامبر امر فرمود از مدینه خارج شوند و یک شتر با یک شتربان همراه آنها فرستاد، آنها بعد از مدتی سالم شدند اما از اسلام برگشتند و آن چوپان را کشتند و شتر را دزدیدند. پیامبر(ص) بعد از اطلاع از ماجرا بیست نفر را دنبال آنها فرستاد و آنها را به جهت ارتداد به قتل رساند. در حاشیه کتاب التاج الجامع للاصول (3/19) که در مورد احادیث پیامبر(ص) است بعد از ذکر این قضیه آورده است اینکه شأن نزول آیه همین مورد مرتدین است و نظر جمهور علماء سلفاً و خلفاً است.

ز: دلیل دیگر آن است که بر حسب برخی از روایات امیرالمؤمنین(ع) به آیه 137 سوره نساء برای حکم قتل مرتد استشهاد کرده‌اند. در کتاب دعائم الإسلام از امام صادق(ع) از پدران بزرگوارشان از امیرالمؤمنین نقل شده است که "کان لا یزید المرتد علی ترکه ثلاثاً لیستتیبه فإذا کان یوم الرابع قتله من غیر أن یستتاب ثم یقرأ: إن الذین آمنوا ثم کفروا ثم آمنوا ثم کفروا ثم ازدادوا کفراً لم یکن الله لیغفر لهم ولا لیهدیهم سبیلاً".

استشهاد به این آیه دلیل روشنی است که حضرت به نحوی از آیه شریفه، وجوب قتل مرتد را استفاده کرده‌اند و ممکن است کیفیت استدلال برای ما روشن نباشد، اما معلوم است که اصل وجوب قتل را از آیه شریفه فهمیده‌اند، آری احتمال دارد از دو عنوان عدم غفران الهی که اطلاق دارد یعنی نه در دنیا و نه در آخرت و همینطور عدم هدایت الهی که آن هم اطلاق دارد، استفاده کرده باشند و اگر گفته شود که آیه شریفه فقط دلالت دارد که توبه چنین اشخاصی مورد قبول نیست، در جواب می‌گوئیم بین همین عنوان یعنی عدم قبول توبه و مسئله قتل ملازمه وجود دارد،‌ جرا که در فقه موردی را نداریم که توبه مجرمی قبول نشود و در عین حال آن شخص را به حال خود واگذار نمایند.

نباید به صورت قطعی و جزمی استدلال به قرآن کریم بر قتل مرتد را منتفی دانست

نتیجه نکات یاد شده آن است که برخی ادعای ظهور آیاتی از قرآن کریم در مجازات قتل مرتد را کرده‌اند و اینکه منتقدین به این حکم گفته‌اند یا باید آیه ناص باشد و یا خبر قطعی ناص، دور از فقاهت و اجتهاد است و بر همه اهل نظر روشن است که از اساسی‌ترین مباحث در علم اصول اثبات حجیّت ظواهر اعم از ظاهر قرآن کریم و روایات است و نیز در نزد اصولیین ثابت است که اطلاق الفاظ یکی از مصادیق ظواهر است و هیچ عالمی در استنباط احکام تاکنون نص و تصریح کلام را در حکم لازم ندانسته است، به هر حال نباید به صورت قطعی و جزمی استدلال به قرآن کریم بر قتل مرتد را منتفی دانست، گر چه به تنهایی برای استدلال مشکل است و به عبارت دیگر چنانچه روایات دلالت واضحی بر حکم داشته باشند می‌توانیم لااقل از این آیات به عنوان مؤیّد استفاده کنیم.

مطلب دوم: کسانی که مدعی هستند روح قرآن با چنین حکمی سازگاری ندارد باید پاسخ دهند که: اولاً چگونه چنین ادعای بزرگی را دارند و ادعای آشنایی با روح قرآن بسیار سنگین و بزرگ است و اساساً چنین مطلبی خارج از شیوه استدلال است و به عبارت دیگر به چیزی تمسّک کرده‌اید که قابل اخذ نیست و در مقابل ما می‌توانیم ادعا کنیم که روح قرآن با این حکم سازگاری دارد و بالأخره تمسّک به روح دلیلی است بی‌روح و برای هیچ طرف نافع نیست.

ثانیاً: اگر در آثاری که قرآن کریم بر مرتد مترتب کرده است دقت کنیم به خوبی می‌فهمیم که مرتد استحقاق مجازات بسیار شدید دنیوی دارد. در قرآن کریم هشت اثر برای مرتد ذکر شده است:

اثر اول: حبط اعمال در دنیا و آخرت. اثر دوم: در آخرت جزء زیان‌کاران است و هیچ راهی برای او نیست. اثر سوم: مورد مغفرت خداوند واقع نمی‌شود. اثر چهارم: توفیق هدایت الهی از او سلب می‌شود "کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمَانِهِمْ". اثر پنجم: داخل در جهنم می‌شود. اثر ششم: در آتش جهنم خلود دارد. اثر هفتم: شیطان عمل زشت را برای آنها آراسته می‌کند و آنها را گرفتار آرزوهای طولانی می‌کند. اثر هشتم: لعنت خدا و ملائکه و همه مردم تا قیامت بر مرتد است «أُوْلَئِکَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ». این آثار دلالت دارد که ارتداد از نظر قرآن گناه است، آن هم گناه کبیره و نیز از اشد کبائر است.

آیا با وجود این همه آثار شدید اخروی و برخی دنیوی، می‌توان پذیرفت که روح قرآن با استحقاق مجازات شدید دنیوی مرتد سازگاری ندارد؟ کسانی که از آزادی و احترام به هر گونه افکار و عقاید دیگران سخن می‌گویند، چگونه این آثار شدید اخروی ارتداد را می‌توانند توجیه کنند؟ به عبارت دیگر بر طبق این افکار ارتداد نه قابلیت دارد که موضوع برای مجازات دنیوی قرار گیرد و نه صلاحیّت موضوع واقع شدن برای مجازات اخروی. این افراد ارتداد را به عنوان آزادی فکر و یک حق بشری مطرح می‌کنند و در نتیجه هیچ گونه قبحی نباید در آن تصویر نمایند و با نبود قبح نه قابلیت مجازات دنیوی را دارد و نه اخروی و در نتیجه مجازات‌های اخروی ارتداد را هم باید منکر شوند و اگر بگوئید قبح آن را فی نفسه می‌پذیریم، دیگر چه استیحاشی از مجازات دنیوی دارند.

بنابراین می‌توان گفت بین آثار شدیدی که در قرآن کریم بر مرتد ذکر شده است و مجازات دنیوی او یک ملازمه قهری و عادی وجود دارد و آنچه که از پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) نسبت به قتل مرتد وارد شده است می‌تواند مستفاد از همین ملازمه باشد. به این معنی که اینان چنین ملازمه‌ای را از آیات ارتداد استفاده کرده‌اند.

مطلب سوم: باید از کسانی که فریاد می‌زنند که در قرآن کریم نسبت به مرتد، مسئله مجازات دنیوی مطرح نشده است پرسید آیا حدود دیگری که قرآن کریم به صراحت بیان فرموده را می‌پذیرید؟ آیا حد زنا و سرقت و محارب و مفسد فی الأرض را که در قرآن به آن تصریح شده است می‌پذیرید؟ مسلماً کسانی که با دستاویز قراردادن آزادی و اعلامیه حقوق بشر قلم می‌زنند و اظهارنظر می‌کنند چنین حدودی را نیز منکرند و اگر منکر نیستند توضیح دهند که چگونه اینها را می‌پذیرند، اما در مرتد منکر می‌شوند؟ با اینکه ارتداد از نظر قبح و زشتی به مراتب از زنا و سرقت بدتر است.

استدلال به قرآن بدون توجه به روایات و بالعکس، باطل و مردود است

مطلب چهارم: اولاً: اگر هم بپذیریم که قرآن کریم هیچ اشاره‌ای به استحقاق مجازات دنیوی مرتد ندارد، اما این معنی ضربه‌ای به این حکم وارد نمی‌سازد، چرا که بسیاری از احکام فقهی است که در قرآن کریم نیامده است، هزاران حکم در مسئله حج و نماز و زکات و ... است که در قرآن کریم ذکر نشده است. ثانیاً: نمی‌توان برای قرآن حقیقتی جدای از کلام پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) تصویر کرد. نمی‌توان بدون مراجعه به سنت پیامبر اکرم(ص) و ائمه طاهرین(ع) به حقیقت قرآن دست یافت. قرآن فرمود: "وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ" باید بیان قرآن توسط پیامبر(ص) و اهل‌بیت(ع) صورت گیرد و نیز قرآن فرموده است "وَمَا آتَاکُمْ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ" یعنی آنچه را که پیامبر(ص) به عنوان تفسیر کلام الهی و یا به هر عنوان دیگری بیان فرماید باید مسلمانان تبعیت کنند. بنابراین اگر بر حسب حدیث یا احادیثی پیامبر(ص) فرموده باشد که مرتد باید کشته شود عمل به آن در حقیقت عمل به قرآن است و همین امر نسبت به ائمه معصومین(ع) که قرآن ناطق‌اند و مفسر واقعی قرآن هستند صدق می‌کند. توجه به حدیث ثقلین و تعبیر به "لن یفترق" مطلب را برای اهل فهم و نظر کاملاً روشن می‌کند، بر حسب این تعبیر قرآن حقیقی از عترت جدا نیست و قابلیت جدا شدن را ندارد و همینطور عترت حقیقی جدا از قرآن نیست و قابلیت جدا شدن را ندارد. بر اساس حدیث ثقلین استدلال به قرآن بدون توجه به روایات و بالعکس، باطل و مردود است.

کد خبر 1484287

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • IR ۲۱:۳۱ - ۱۳۹۹/۱۱/۰۳
      5 1
      اصل قران است و روایات و احکام و حکایات ...را باید بر اساس ان تفسیر کرد