۲۸ آذر ۱۳۹۰، ۱۲:۳۴

امام حسین(ع) مصلح غیور/

ملاک تشخیص دینداری/ وظیفه عموم درباره امر به معروف و نهی از منکر

ملاک تشخیص دینداری/ وظیفه عموم درباره امر به معروف و نهی از منکر

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: حضرت آیت الله مجتبی تهرانی با تشریح وظیفه عموم درباره امر به معروف و نهی از منکر ، این امر را موجب حیات و بقای دین دانست و به تبیین ملاک تشخیص دینداری پرداخت .

مروری بر مباحث گذشته

بحث ما راجع به قیام امام حسین(ع) بود و گفته شد که این قیام، هدفمند و حساب شده بود. همچنین مجموعه‌ای از دروس برای تمام ابنای بشر در ابعاد گوناگون معنویِ معرفتی، فضیلتیِ انسانی، دنیوی، اخروی، فردی و اجتماعی بود.

عرض کردیم که امام حسین(ع) سال­ها نسبت به این قیام برنامهریزی کرده بود و منتظر فرصتی بود تا به این وظیفه عمل کند، لذا حضرت دو سال قبل از مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید، در مِنا خطبه‌ای را با کیفیتی خاص، ایراد کردند.

بحث ما راجع به این خطبه بود که عرض کردیم این خطبه سه بخش داشت و هر سه بخش آن به یک معنا در ارتباط با بخشنامه‌های معاویه به کارگزارانش در سراسر قلمرو حکومت اسلامی بود. من بخش اول را به طور مختصر توضیح دادم و الآن وارد بخش دوم آن خواهم شد.

«امر به معروف و نهی از منکر» موجب حیات و بقای دین

بخش دوم خطبه امام حسین(ع) راجع به مسئله‌ای است که اگر این مسئله در هر اجتماع دارای آیین رعایت نشود، آن دین و آیین به طور کلی از آن جامعه رخت برمی‌بندد و جامعه به یک جامعه بی­دین تبدیل می‌شود. یعنی برای پایداری هر دینی در هر جامعه‌ای، باید از این مسئله مراقبت شود.

دقت کنید که در اینجا صحبت اسلام مطرح نیست؛ من هم دارم کلی بحث می­کنم. هر دینی در هر جامعه‌ای باشد، اگر از این مسئله­ای که امام حسین می‌فرماید، مراقبت نشود، دین از آن جامعه می‌رود و محو می‌شود. این یک بحث کلی است که حضرت بیان می­کند. حالا اگر ما بخواهیم این مسئله را در قالب اصطلاحات اسلامی بیان کنیم، از آن به «امر به معروف و نهی از منکر» تعبیر می‌کنیم.

مؤمنِ بی­دین کیست؟

آن قدر مراقبت از امر به معروف و نهی از منکر اهمیت دارد که حتی در روایات داریم کسانی که  در جامعه نهی از منکر نکنند، افرادی بیدین هستند. من خیلی صریح گفتم که جای هیچ شبههای باقی نماند. روایت از پیغمبر اکرم است که فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ لَیُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِیفَ الَّذِی لَا دِینَ لَهُ!» خداوند مؤمن ضعیفی را که دین ندارد، مبغوض می‌دارد! ممکن است سؤال پیش بیاید که آیا ظاهر این حرف، تناقض نیست؟! چون حضرت می‌فرماید: «المؤمن» و «لا دین له»، اگر مؤمن است، باید دین داشته باشد و اگر دین ندارد، پس دیگر مؤمن نیست!؟

«فَقِیلَ لَهُ: وَ مَا الْمُؤْمِنُ الَّذِی لَا دِینَ لَهُ؟» سؤال کردند: مؤمن ضعیفی که دین ندارد، کیست؟ «قَالَ: الَّذِی لَا یَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ»(الکافی، ج5، ص59) آن مؤمنی که چه بسا خودش مرتکب منکر نمی‌شود، مال مردم را نمی‌خورد، به کسی ظلم نمی‌کند، همه اینها را رعایت می‌کند، از نظر فردی هم مؤمن است، اما به احکام اجتماعی اسلام که از اهم واجبات است، عمل نمی‌کند. لذا اینجا می‌فرماید: «لا دینَ لَه» او که می‌بیند افرادی دارند در جامعه مرتکب منکر می‌شوند و هیچ چیزی نمی‌گوید، لب از لب باز نمی‌کند، اصلاً دین ندارد!

ملاک تشخیص دینداری

حالا بحث این است که چه چیزی موجب شده است تا این حد روی امر به معروف و نهی از منکر، به خصوص نهی از منکر،‌ در آیات و روایات سفارش شده است؟! در این حد که اگر نهی از منکر نکنید، اصلاً دین ندارید. جهتش در روایات ما هست که من به آن اشاره می‌کنم؛ اگر امر به معروف و نهی از منکر نشود، به تدریج احکام اسلامی مندرس و کهنه می‌شوند، از بین می‌روند و به دست فراموشی سپرده می‌شوند. شما بی­تفاوت می‌شوید و هر کسی هر کاری که می‌خواهد، می­کند و اینجا است که می‌بینید منکر تبدیل به معروف و معروف تبدیل به منکر می‌شود.

من سؤالی دارم؛ اصلاً دین یعنی چه؟ آیا شما تا به حال فکر کرده‌اید که دین چیست؟ می‌گویند که دین مجموعه‌ای از اعتقادات و اعمال است. در اصطلاح عرفا، دین یکسری اعمال قلبی و قالبی است؛ در اصطلاح علمای اخلاق، اعمال جوانحی و جوارحی، یعنی کارهای درونی و بیرونی است. اعتقادات همان بُعد درونی و اعمال ما هم بُعد بیرونی دین است. ما که از درون همدیگر خبر نداریم که بدانیم درون دل و در اعتقاد دیگری چه خبر است؛ لذا نمی‌توانیم بگوییم چه کسی حقیقتاً دین دارد یا ندارد. پس آنچه که مشخص کننده این است که فرد دین دارد یا دین ندارد، چیز دیگری است.

من از شما سؤال می‌کنم، انسان از کجا می‌فهمد که دیگری دیندار است یا نه؟ مثلاً تو از کجا می‌فهمی من دین دارم یا ندارم؟ آیا راهش غیر از این احکام عملی است؟ مثلاً اگر دیدی من نماز می‌خوانم، روزه می‌گیرم، دروغ نمی‌گویم، مال مردم را نمی‌خورم، ظلم نمی‌کنم و در یک کلام «به واجبات عمل می‌کنم و محرمات را ترک می‌کنم»، می‌گویی که من آدم متدینی هستم. آن چیزی که مشخص کننده این است که انسان دین دارد یا ندارد، احکام عملی اسلام و عمل به احکام ظاهری است. اگر کسی به این احکام عمل نکرد، می‌گویند: «دین ندارد». این مطلب خیلی روشن است و اصلاً پیچیدگی ندارد.

«امر به معروف و نهی از منکر» قوام همه فرایض

اگر دیدی که کسی دارد گناهی می­کند و نهی از منکر نکردی و به او نگفتی که گناه نکن! تو در از بین بردن دین خدا همکاری کردهای. چون که اگر تعرّض نسبت گناه و به اموری که از نظر شریعت مورد نهی بوده و مبغوض خدا است ‌یک چیز عادی بشود، دین از بین می‌رود.ما در روایات داریم که «بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ» قوام واجبات، به امر به معروف و نهی از منکر است. اگر نهی از منکر نکنید، فرایض از بین می‌روند و اگر که نهی از منکر کردید، فرایض سر پا می‌مانند.

ببینید امام حسین روی چه مطلبی دست گذاشته است! ببینید حضرت چگونه می‌خواهد با معاویه مقابله کند! آنها داشتند به تدریج فساد و منکرات را رواج می‌دادند، یعنی می‌خواستند به تدریج دین اسلام را از بین ببرند و امام حسین با آنها مقابله کرد. هدف آنها اسلام بود، این همان حرف­هایی است که من اول بحثم زدم و الآن تطبیق می‌دهم، خوب دقت کنید! خود امام حسین در باب حرکتش، در وصیتنامه‌اش که در مدینه به محمّد حنفیه برادرش نوشت و از آنجا به سمت مکّه حرکت کرد، فرمود: «أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی(بحارالأنوار، ج44، ص32) من می‌خواهم‌ امر به معروف و نهی از منکر کنم و نگذارم که دین از بین برود. حضرت با چه چیزی می‌شود جلوی از بین رفتن دین را گرفت؟ با «امر به معروف نهی از منکر».

«امر به معروف و نهی از منکر» روش انبیاء خدا است

روایتی از امام باقر(ع) است که فرمودند:« إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ سَبِیلُ الْأَنْبِیَاءِ»(الکافی، ج5، ص55
) راه و روش انبیا همین است. چون آنها می‌خواستند جامعه را دین­دار کنند، امر به معروف و نهی از منکر میکردند. من قبلاً گفتم که منظور ما هم از دین فقط اسلام نیست، بلکه مطلق دین مورد نظر است. این یعنی اینکه حتی اگر یهودیت هم بخواهد در جامعه‌ای باقی بماند، باید به دستورات حضرت موسی عمل شود. اگر نصرانیت بخواهد باقی بماند، مردم باید به دستورات حضرت عیسی عمل کنند. بحث ما مربوط به اسلام نیست. «إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ سَبِیلُ الْأَنْبِیَاءِ وَ مِنْهَاجُ الصُّلَحَاءِ فَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَکَاسِبُ» اگر این مسئله بود، دین می‌ماند، اما اگر این واجب الهی از بین رفت، دین هم از دست خواهد رفت. امام حسین هم می‌گوید من می‌خواهم دین اسلام را حفظ کنم. من هم در جلسات گذشته بارها گفتهام که هدف امام حسین از قیام، حفظ اسلام بود.

وظیفه أحبار و مردم درباره «امر به معروف و نهی از منکر»

من این بخش دوم خطبه را هم تکه تکه میخوانم تا مقداری مسئله روشن شود. حالا سراغ بقیه خطبه حضرت می‌روم. امام حسین(ع) در ادامه این خطبه فرمود: «اعْتَبِرُوا أَیُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِیَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَى الْأَحْبَارِ وَ قَالَ «لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ...» إِلَى قَوْلِهِ «...لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ»» ای مردم از پند و موعظه‌ای که خداوند به اولیا و دوستانش به صورت نکوهش از علمای یهود داده است، عبرت بگیرید، آنجا که می‌فرماید: چرا علمای دینی و احبار یهودیان از سخنان گناه آمیز و خوردن حرام نهی و جلوگیری نمی‌کنند و آنها که از بنی اسرائیل کافر شدند، مورد لعن و نفرین خدا قرار گرفتند،‌ آنها یکدیگر را از اعمال زشتی که انجام می‌‌دادند، نهی نمی‌کردند و چه کار بدی را مرتکب می‌شدند.

ان­شاءالله اگر برسم، می‌خواهم چند مطلب در مورد همین قسمت بگویم. مطلب اول؛ در اینجا دارد: «اعْتَبِرُوا أَیُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِیَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَى الْأَحْبَارِ» بعد آیه را مطرح می‌کند. می‌خواهم یک نکته اساسی بگویم که بخش دوم خطبه را از بخش سوم خطبه متمایز می­کند. این مطلب نکته خیلی ظریفی است، همین نکته است که بخش دوم و سوم را از هم جدا می‌کند.

یک بحث این است که نعوذ بالله منِ روحانی می‌بینم که در جامعه معصیت، فساد و گناه می‌شود، اما سکوت می‌کنم و هیچ چیز نمی‌گویم، اینجا خدا شما را نکوهش می‌کند! می‌گوید: ای مردم مگر شما لال شده­اید؟! چرا به این آقای روحانی تذکر نمیدهید که به وظیفه خود عمل کند؟! خدا مردم را مؤاخذه میکند که چرا به رهبران دینی خود نگفتید که وظیفه دینی خود را انجام دهند! وقتی من روحانی با دیدن گناه یک عده نهی از منکر نکنم، خودم معصیت کرده‌ام؛ شما هم اگر مرا امر به معروف نکنید که به وظیفهام عمل کنم، گناه کردهاید. چون شما وظیفه دارید که من را از این گناه باز دارید؛ لذا باید به من بگویید که «نهی از منکر کن»! پس شما هم خلاف شرع می‌کنید. چون می‌بینید که من دارم خلاف شرع می‌کنم ولی چیزی به من نمی‌گویید. شما باید به من تذکر بدهید که وظیفه تو نهی از منکر است.

امام حسین این مطلب را مطرح کرده است: «اعْتَبِرُوا أَیُّهَا النَّاسُ» ای مردم عبرت بگیرید! ناس یعنی همه شما. بحث از احبار و ربّانیّون و به قول خودمان روحانیون مطرح نیست. «اعْتَبِرُوا أَیُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِیَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَى الْأَحْبَارِ»، از آن پند و موعظه‌ای که خداوند به اولیا و دوستانش به صورت نکوهش از احبار داده است، عبرت بگیرید! احبار کسانی بودند که در دین یهود یا نصاری رهبری مذهبی جامعه را داشتند. «إِذْ یَقُولُ لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ» پند بگیرید از این مؤاخذه که چرا ربانیون و احبار یعنی علمای نصاری و یهود، گناهکاران را از «گفتارهای حرام» نهی نمی­کردند؟ پس هم علما وظیفه مقابله با منکر را دارند و هم مردم موظّف هستند که علما را نسبت به انجام این وظیفه امر به معروف کنند. اگر مردم نقشی نداشتند و وظیفهای متوجه آنها نبود، عبرت گرفتن مردم از این آیه هیچ وجهی نداشت.

حالا شما خیال کردهاید که «گفتار اثم» یک گناه شخصی است؟ مثلاً آیا دروغ و تهمت، گناهی شخصی هستند؟ آیا مثل شرب خمر هستند؟ این گناهان دودش به چشم همه جامعه میرود. سخنان امام حسین کمال ارتباط را با این قضیه دارد که آنهایی که در رده‌های بالای جامعه قرار گرفته‌اند، دارند به علی(ع) تهمت می‌زنند، احادیثی جعل میکنند، سبّ و لعن علی(ع) را رواج دادهاند، بعد هم بخش­نامه کردهاند که از عثمان تعریف کنید. حضرت میگوید: ای مردم از این آیه عبرت بگیرید و از زعمای قوم خود بخواهید که جلوی این گفتارهای حرام را بگیرند!

«تطمیع» و «تهدید» منشأ سکوت علما

حالا چرا روحانیان آن زمان سکوت کردند؟! و چرا مردم چیزی به آنها نگفتند که چرا سکوت کردید؟! امام حسین چراهایش را هم می‌گوید. علتش یکی از این دو چیز است که من قبلاً هم گفته‌ام، منشأش یا تطمیع است و یا تهدید. «وَ إِنَّمَا عَابَ اللَّهُ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ لِأَنَّهُمْ کَانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الْمُنْکَرَ وَ الْفَسَادَ فَلَا یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِکَ» خدا از این جهت سکوت آنها را عیب می‌شمارد که آنها می‌دیدند ستمکاران پیش رویشان در جامعه ستم می­کنند، منکر را در سطح جامعه می‌دیدند و از فسادهای علنی اطّلاع داشتند ولی اینها را نهی نمی‌کردند. به همین جهت خدا اینها را نکوهش کرد. «رَغْبَةً فِیمَا کَانُوا یُنَالُونَ مِنْهُمْ» دلیل سکوتشان هم همان بحث تطمیع است. اینها به جهت علاقه به مالی که از ستمکاران دریافت می‌کردند، سکوت میکردند.

معاویه به چه کسانی بخش­نامه داد؟ به تمام کسانی که سر کار بودند و به افرادی که مردم حرف آنها را گوش میدادند. من قبلاً تعبیر کردم که معاویه به چهره‌های مذهبی، امام جماعت­ها و امام جمعه­ها بخش­نامه کرد. چرا اینها حرفهای او را گوش میدادند و هر چه او میخواست انجام می­دادند؟ یک؛ برای اینکه این شخصیتهای مذهبی و دارای نفوذ در جامعه به مالی که از دستگاه معاویه دریافت می‌کردند، علاقه داشتند؛ همین باعث سکوتشان در برابر گفتارهای حرام آن موقع شد.

دو؛ «وَ رَهْبَةً مِمَّا یَحْذَرُونَ» سکوتشان به خاطر ترسی بود که از آزار و تعقیب آنها به دل راه می‌دادند، چون معاویه تهدید کرده بود که هر کس فضایل ابوتراب، یعنی علی را بگوید، سرش را زیر آب کنید! لذا اینها هیچ اعتراضی نمی‌کرند. پس معاویه هم همان دو عامل و اهرمی را که نظام­های فاسد شیطانی به عنوان ابزار برای خفقان جامعه از آن استفاده می­کنند، به کار گرفته بود.

امام حسین هر دو عامل را بیان میکند، سپس میفرماید: «وَ اللَّهُ یَقُولُ» این در حالی است که خدای متعال می‌گوید: «فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ» از این بیدین­ها که سر کار هستند، نترسید! بلکه از من بترسید! «وَ قَالَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر(بحارالأنوار، ج97، ص79) باز خداوند میفرماید: مؤمنان بر یکدیگر ولایت دارند و باید یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر کنند.

نگاه کنید امام حسین چه قدر مسائل را دقیق، ظریف و مستدل بیان می­کند! وسط صحبتهایش آیات قرآن را مطرح می‌کند. مخاطبین امام جمع زیادی از صحابه و تابعین هستند. حضرت در این قسمت از خطبه به مردم خطاب می‌کند و می‌گوید درست است که نهی از منکر در این موارد خاص وظیفه افراد سرشناس است ولی شما هم وظیفه دارید که به ایشان تذکّر داده و به آنها اعتراض کنید. نباید اینها به طمع مال معاویه، یا از ترس تهدید او وظیفه شرعی‌شان را کنار بگذارند و نهی از منکر نکنند و بعد همین موجب شود که اسلام از بین برود.

در قاموس و لغت­نامه حسین(ع) هدف، دین است. او میگوید: باید همه چیزتان را بگذارید، برای اینکه این هدف بماند. الآن روایتی از امیرالمؤمنین علی(ع) یادم آمد، شاید مکرر خواندم که حضرت فرمود: مال را فدای جان و جان را فدای دین کن! نترس! از چه می‌ترسی؟ اگر انسان بخواهد اینها را با مسایلی که در عاشورا پیش آمد تطبیق دهد، می­بیند که واقعاً حسین(ع) غوغا کرده است.

تطبیق بحث با حرکت حضرت اباالفضلالعباس(ع)

می‌نویسند در روز عاشورا وقتی که همه اصحاب و بنیهاشم شهید شدند، صحنه‌ای پیش آمد. تعبیر این است: «فلما رأ العباس وحدۀ اخیه الحسین(ع)» وقتی حضرت اباالفضل دید که برادرش تک و تنها مانده است و کسی را ندارد، جلو آمد و اجازه خواست که به میدان برود. آمد و عرض کرد: «هل لی من رخصه؟!» آیا به من اذن میدان میدهی؟! دارد: «فبکی الحسین بکاءً شدیداً» امام حسین شروع کرد های های گریه کردن. بعد هم به او گفت: تو علمدار من هستی، کجا میخواهی بروی؟

آن موقع جنگ­ها تن به تن بود و امام حسین می‌دانست که اگر اباالفضل به میدان برود، کسی از پس او بر نمی‌آید. شاید باورش برای ما مشکل باشد، اما اگر به صورت گروهی هم به مصاف اباالفضل می‌آمدند، باز او کسی نبود که به این زودی از پا در بیاید. امام حسین دید این که اگر اباالفضل برود، همه را به هلاکت میرساند؛ و این به لغت­نامه و قاموسش نمی‌خورد. آن چیزی که حسین(ع) را به هدفش می‌رساند، این است که با لباس مظلومیّت از اینجا خارج شود تا اسلام در جهان باقی بماند.

لذا به برادر گفت: حالا که ناچاری این کار را انجام دهی و دیگر نمیتوانی بمانی، برو مقداری آب برای بچه‌ها تهیه کن! به ایشان نگفت: نرو! اما چون میدانست که اگر او برود، خیلی از آنها را میکشد و صورت مسئله تغییر میکند ایشان را به کار دیگری مأمور کرد. به تعبیر من اگر اباالفضل به میدان می­رفت، آنها را مثل برگ خزان روی زمین می‌ریخت و این مسأله در تاریخ ثبت می‌شد، نه مظلومیت حسین(ع)؛ برای همین حضرت اباعبدالله که هیچ وقت مادی فکر نمی‌کرد، به او فرمود: برو آب بیاور!

می‌دانید که اباالفضل آمد و مشک و یک نیزه برداشت. به سمت آب حرکت کرد. چهار هزار نفر مراقب شریعه بودند، همه‌شان را مثل مور و ملخ عقب زد؛ به شریعه فرات رفت. اباالفضل چنین قدرتی بود و حسین می‌دانست او کیست، مشک را پر آب کرد، دست­هایش را زیر آب برد و آب را سمت دهان آورد، ولی دیدند آب را نخورد؛ آب را روی آب ریخت. او خیلی عطش داشت،‌ چرا آب نخورد؟

----------------------------

پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله مجتبی تهرانی

کد خبر 1487647

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha