سرهنگ محمد عظیمی در گفتگوی اختصاصی با خبرنگار مهر گفت: ساعت سه بامداد 15 بهمن امسال پسر جوانی در تماس با مرکز فوریت های پلیسی ساری از قتل اعضای خانواده اش خبر داد.
پس از این تماس گروهی از کارآگاهان همراه بازپرس ویژه قتل در محل جنایت حاضر شده و با صحنه ای هولناک روبرو شدند. در طبقه اول ساختمان جسد نوزاد 14 ماهه خانواده به نام هستی قرار داشت که گلوی او با کارد بریده شده بود. ماموران همچنین در راه پله با جسد نظیفه 27 ساله روبرو شدند که ضربه سنگینی به سرش وارد شده بود.
ماموران سپس به طبقه دوم ساختمان رفته و در آنجا با جسد چهار عضو دیگر این خانواده به نام های ابراهیم 26 ساله، محمد 22 ساله، زهرا 21 ساله و امام قلی 20 ساله روبرو شدند که آنها نیز با ضربه سنگینی به سرشان به قتل رسیده بودند.
تیم جنایی در ادامه به تحقیق از پسر 18 ساله خانواده به نام علی پرداختند که موضوع را به پلیس اطلاع داده بود. پسر جوان در جریان تحقیقات گفت: چهار سال قبل خواهر و برادرانم از افغانستان به ایران آمده و با اجاره خانه ای در ساری زندگی خود در اینجا را آغاز کردند. دو سال قبل هم من به دلیل مشکلاتی که در افغانستان داشتم نزد آنها آمده و پیش برادرانم مشغول کار شدم. چند روز قبل برای دیدن دوستان و بستگانم به مشهد رفتم. ساعتی قبل وقتی به خانه بازگشتم با جسد شش عضو خانواده ام روبرو شدم.
پس از تحقیقات مقدماتی اجساد قربانیان برای تعیین علت اصلی و زمان مرگ به پزشکی قانونی منتقل شد. کارآگاهان در همان ابتدا به حرف ها و رفتار علی مشکوک شده و تحقیقات خود را بر روی او متمرکز کردند.
نحوه جنایت نشان می داد اغلب قربانیان در خواب به قتل رسیده اند. از سوی دیگر آنها از سوی عامل جنایت غافلگیر شده بودند که این موضوع احتمال وقوع جنایت از سوی یک آشنا را مطرح کرد. با توجه به سرقت نشدن پول و لوازم با ارزش خانه فرضیه جنایت با انگیزه انتقامجویی مطرح شد.
کارآگاهان پلیس در جریان تحقیقات خود دریافتند که علی از چند ماه قبل عاشق یک دختر ایرانی شده بود که خانواده اش مخالف ازدواج آنها بودند. از سوی دیگر استعلام از پلیس راه نیز نشان داد، ادعای علی درباره سفر به مشهد درست نبوده و آن روز به علت بارش شدید برف جاده بسته شده بود.
در حالی که مظنون اصلی این جنایت ادعا می کرد به دیدن دوستان و بستگانش رفته آنها در جریان تحقیقات منکر حضور او در مشهد شدند.
علی وقتی راز خود را فاش شده دید با تغییر حرف هایش گفت: آن روز وقتی به مشهد رسیدم برادرم با من تماس گرفت و خواست سریع به ساری برگردم. من هم بدون دیدن دوستانم بازگشتم. در ادامه دختر نوجوانی که متهم به او علاقمند بود به اداره آگاهی احضار شد که او نیز در اظهاراتش حضور علی در ساری را تایید کرد.
ماموران در بررسی محل جنایت نیز یک لیوان چای پیدا کردند که متهم ادعا کرد متعلق به میهمان برادرش است اما انگشت نگاری از آن رد انگشتان علی بر روی لیوان را تائید کرد.
وی ادامه داد: بر اساس تحقیقات علمی و شواهد بدست آمده مطمئن بودیم که علی عامل اصلی این جنایت است به همین خاطر همراه رئیس اداره مبارزه با جرایم جنایی به بازجویی از او پرداختم. علی در ابتدا اظهارات قبلی خود را تکرار کرد اما پس از صحبت های روانشناسانه با او، لب به اعتراف گشود و جزئیات جنایت خود را فاش کرد.
پسر 18 ساله درباره انگیزه اش از این قتل گفت: دو سال قبل به ایران آمدم و نزد برادرانم مشغول به کار شدم اما آنها به من حقوق نمی دادند. چندی قبل به یک دختر ایرانی علاقمند شدم و می خواستم با او ازدواج کنم. موضوع را با خانواده ام در میان گذاشتم اما آنها مخالفت کرده و گفتند باید در ولایت خودمان ازدواج کنی. وقتی مخالفت آنها را دیدم تصمیم گرفتم از نزد آنها بروم و زندگی مستقلی را تشکیل دهم. به همین خاطر از برادرانم خواستم حقوق دو سال کار برای آنها را بدهند اما آنها دوباره مخالفت کرده و مدعی شدند به جای حقوق در این مدت از من نگهداری کرده اند. رفتار آنها باعث شد تصمیم به انتقام بگیرم . شب حادثه خواهر و برادرانم را با ضربه تبر کشتم. بعد هم سراغ برادرزاده ام هستی رفتم و گلوی او را با کارد بریدم.
رئیس پلیس آگاهی استان مازندران با اشاره به بازسازی صحنه جنایت از سوی قاتل گفت: پس از اعترافات عامل جنایت او به محل قتل منتقل شد و در حضور کارآگاهان، بازپرس ویژه قتل ، دادستان مرکز استان و رئیس دادگاه کیفری استان مازندران به تشریح جنایت پرداخت.
او درباره شب حادثه گفت: حدود ساعت دو بامداد جنایت های خود را آغاز کردم. ابتدا سراغ امام قلی رفتم و در حالی که خواب بود با تبر ضربه محکمی به سرش زدم. با صدای او محمد از خواب بیدار شد اما قبل از اینکه متوجه ماجرا شود او را هم با ضربه ای محکم کشتم. سپس سراغ خواهرم زهرا رفتم . او اتاق کناری خواب بود . قبل از اینکه بیدار شود ضربه ای به سرش زدم.
سرو صداها باعث بیدار شدن برادر بزرگم ابراهیم شد.او همراه همسر و دخترش در طبقه پائین زندگی می کردند. او تا پشت در آمد اما وقتی همه جا را ساکت دید برگشت. در را بازکرده و به او گفتم حال امام قلی بد شده است. وقتی برادر وارد آپارتمان شد در تاریکی او را هم از پا درآوردم. برای افشا نشدن جنایت باید نظیفه را نیز می کشتم. او را صدا کردم وقتی به راه پله ها آمد از پشت ضربه ای به سرش زدم.خواستم از خانه خارج شوم که صدای گریه هستی را شنیدم. قصدی برای کشتن او نداشتم . اما اگر زنده می ماند کسی نبود از او نگهداری کند. از آشپزخانه کاردی برداشته و گلوی او را بریدم.
پسر جنایتکار ادامه داد: پس از قتل به کنار رودخانه تجن رفتم و کارد، تبر و لباس های خونی خود را داخل آب انداختم. سپس به خانه بازگشتم و لباس هایم را عوض کردم. ابتدا به صاحبکارم زنگ زدم که او گفت موضوع را به پلیس 110 بگو. آنها در این مدت حق مرا خورده بودند و به جز انتقام به چیز دیگری فکر نمی کردم.
سرهنگ عظیمی در پایان تاکید کرد، راز این جنایت در کمترین زمان ممکن و با روش های علمی و تخصصی فاش شد. ماموران در این پرونده تلاش شبانه روزی انجام دادند و قاتل به طور کامل صحنه جنایت را مطابق با آثار کشف شده بازسازی کرد.
نظر شما