به گزارش خبرنگار مهر، این روزها و در بازار خرید شب عید، سوز قیمت های سر به فلک کشیده اجناس بیشتر از سرمای زمستان موجب می شود استخوان آدمی تیر بکشد، هرچند شاید در ویترین غالب مغازه ها کلمه حراج خودنمائی کند اما بازهم قیمت ها آن قدری نیست که جیب اکثریت قریب به اتفاق مردم پاسخگوی آنها باشد.
هر چند قیمت های سرسام آور بازار شور، شوق و نشاط مردم برای رسیدن سالی نو را کم نکرده و باز هم هیاهو و شلوغی بازار شب عید را شاهد هستیم اما آنچه این روزها بیشتر از هر جیز دیگری نظاره گر هستیم، دودلی و تزلزل خاطر قشر زیادی از مردم برای خرید و سبک سنگین آنها برای آنکه چه بخرند و از چه بگذرند است.
شاید بتوان از لباس و کیف و کفش آنهم برای خود گذشت اما نگاه مشتاق و کودکانه فرزندان به ویترین پر زرق و برق مغازه های شب عید را گریزی برای هیچ پدر و مادری نخواهد بود و از آن هم که بگذریم نوبت به آجیل، شیرینی، شکلات و میوه می رسد که دیگر اگر نباشند عیدی نیست و سروری معنا نخواهد داشت.
بعضی ها می خرند، آنقدر که حسابش از انگشتان دست خارج می شود، برخی اما پشت شیشه مغازه ها تنها قیمت ها را نگاه می کنند، با انگشتان خود می شمارند و بعد هم به دنبال مغازه ای دیگر و به امید قیمتی مناسب تر، با بغضی که همه شور و نشاط عید را در پس خود مخفی می کند راه را کج کرده و می روند.
وقتی نگاه مات برخی افراد به قیمت ها را می بینی از خود می پرسی آیا رسیدن عید همه را خوشحال می کند؟ براستی خرید شب عید، برای همه شادی و سرور همراه دارد یا برای بعضی ها چیزی ندارد جز بغض مادرانه و شرم پدری که نگاه کودک خود را خیره به چیزی می بیند اما نمی تواند آن را تهیه کند.
یاد آن روزها بخیر که همه از رسیدن عید و نوروز خوشحال بودند و عید برای حداقل جمعیتی بغض و شرم همراه داشت، اما نه حداقلی هم وجود نداشت هر کس به اندازه وسع خود شاد بود، شاید شادیها به اندازه وسع آدم ها کوچک و بزرگ می شد اما وجود داشت، چون زرق و برق و تجملات، چشم و هم چشمی و تفاوت فاحش طبقاتی وجود نداشت، قیمت بازار با جیب افراد تناسب داشت و شاید صفا و صمیمیت و نوعدوستی بیشتر از امروز رواج داشت.
آن روزها تنها به این فکر می کردی که چه می خواهی و چه چیزی را دوست داری اما حالا باید نگاهت به قیمت ها باشد و جدای آنکه چه چیزی را دوست داری تنها حساب و کتاب جیبت را داشته باشی.
مهم نیست که قیمت ها نجومی شده، مهم آن است که بهار در راه است و یادآوری می کند زمستان رفتنی است و زندگی ادامه دارد، گوشزد می کند که برای زندگی کردن باید انسان بود و انسانیت را رواج داد، می توان خیلی جاها از زیاد خود گذشت و اندکی شادی را میهمان دلهای دیگران کرد.
نظر شما