به گزارش خبرنگار مهر، این کتاب در 3 فصل تدوین شده است. فصل اول «در شناخت منوچهر آتشی» است و کتابشناسی و زندگینامه خودنوشت منوچهر آتشی را دربرمیگیرد. فصل دوم کتاب، نقد و نوشتههایی بر مجموعه شعرهای آتشی است که حاوی مقالات و نوشتههای نادر نادرپور، محمدعلی سپانلو، فرشید فرهمندنیا، محمد مختاری، کامیار عابدی، هادی خورشاهیان، محمود معتقدی، حافظ موسوی، بهزاد خواجات و علیرضا بهنام است.
فصل آخر کتاب هم «به یاد منوچهر آتشی» است که در آن نوشتههایی از مسعود احمدی، ابوالقاسم ایرانی، علی باباچاهی، سیمین بهبهانی، نوذر پرنگ، رضا پرهیزگار، هوشنگ چالنگی، پرویز خائفی، بهاءالدین خرمشاهی، سیمین دانشور، ولیالله درودیان، حسین رسولزاده، منیرو روانیپور، محمدعلی سپانلو، عنایت سمیعی، رضا سیدحسینی، بهمن صالحی، ایرج صف شکن، عمران صلاحی، رضا عامری، مصطفی فخرایی، محمدباقر کلاهی اهری، شمس لنگرودی، جواد مجابی، کیومرث منشیزاده، ضیاء موحد، م. موید، فیروزه میزانی و کیوان نریمانی است.
گردآورنده کتاب در مقدمهای که در ابتدای آن آمده است، عنوان میکند که در فرصت کمی که داشته، تصمیم میگیرد کتاب را در 3 بخش به نسبت متفاوت و متناسب با همایشی که موسسه فرهنگی ورزشی شهرداری بوشهر درباره آتشی برگزار کرد، گرد آورد و سعی کرده تا جایی که ممکن است از فعالیت تکراری پرهیز کند تا کتاب، آیینهای تمام نما از کارنامه آتشی باشد. به همین منظور از میان نقدهایی که بر کتابهای آتشی از «آهنگ دیگر»، «بازگشت به درون سنگ» نوشته شده بود، برای هر کتاب، یک نقد انتخاب شده است. در مورد تعدادی از کتابهای آتشی هم که نقد و نوشته مستقلی موجود نبود، از تعدادی از منتقدان خواسته شده است، بر این کتابها نقد بنویسند.
«فصل آخر» در واقع یادداشتها، نقدها و دلسرودههایی است که بعد از درگذشت آتشی نوشتهاند. برخی از این نوشتهها اگرچه مربوط به همان ایام هستند، اما تا امروز در رسانهای به انتشار نرسیدهاند. نویسندگان برخی از این یادداشتها مانند رضا سیدحسینی، عمران صلاحی و نوذر پرنگ هم، امروز مانند آتشی در قید حیات نیستند.
در قسمتی از این کتاب، در یادداشت پرویز خائفی با عنوان «نوشتن را باید گریه کرد» میخوانیم:
گاهی با آتشی درباره ذهنیت و عینیت حرف میزدیم. او میگفت ذهن باید پوسته نگرش درونی را پاره کند و به برون برسد، همانطوری که سنگ بنا را در این کار نیما گذاشت. اما آتشی هم نوعی خیال و خاطره را رنگ عینی میداد. «اسب سفید وحشی» که نمودار کارهای جهشی نخستین سالهای شعر اوست، پردازش خاطرهها اما در شکل واقعیتهایی نابود شده است. منظورم این است اگر میخواست با همان شیوه هم ادامه دهد کارهای بزرگی از او باقی میماند، کما این که مانده است، اما تامل و درنگ را هرگز برنمیتافت. بیآنکه جریان شعری خاص او را آلوده کند، همه را تجربه میکرد و همیشه با این که سالی بر عمرش افزوده میشد، اما تصور و تفکرش جوانتر میماند. او از عمرش جلوتر بود، از زمانهاش زودتر حرکت میکرد. انتقاد را گوش میداد ولی کار خودش را میکرد، هوشیاری و دریافت او در زندگی معمولی همچنان تند و جسارتآمیز بود که حیرت آدمی را در روابط معمولی برمیانگیخت. جریانها را پیشبینی میکرد.
به یاد دارم وقتی به تهران رفت، کسانی مانند یدالله رویایی از سلطهاش میترسیدند. رویایی در نامهای به من، سخت بر آتشی تاخته است، در صورتی که آتشی میگفت دیدار رویایی در اوایل کار من عامل تحول مهمی بود اما صداقت آتشی کجا و غرضورزیها کجا؟ در تهران یا صاحب استعدادی را «بایکوت» میکنند، یا به گونهای برایش توطئه راه میاندازند. آن روزها چنین بود، امروز را نمیدانم. و چه بهتر، چون دیگر مردی که از او هراس دارند، وجود ندارد.
«مرا تلنگر یادت بس» با 340 صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت 9 هزار و 500 تومان منتشر شده است.
نظر شما