پیام‌نما

وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ * * * یهود و نصاری هرگز از تو راضی نمی شوند تا آنکه از آیینشان پیروی کنی. بگو: مسلماً هدایت خدا فقط هدایت [واقعی] است. و اگر پس از دانشی که [چون قرآن] برایت آمده از هوا و هوس های آنان پیروی کنی، از سوی خدا هیچ سرپرست و یاوری برای تو نخواهد بود. * * * از تو کی خوشنود گردند ای ودود! / از رهی، هرگز نصاری و یهود؟

۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۱، ۱۳:۴۴

نکوداشت سیمین دانشور ـ2/

سیمین، آل احمد نبود دانشور بود

سیمین، آل احمد نبود دانشور بود

غلامرضا امامی در مراسم نکوداشت سیمین دانشور گفت: سیمین، آل احمد نبود، بلکه سیمین دانشور بود و یک شخصیت مستقل داشت.

به گزارش خبرنگار مهر، نشست نکوداشت سیمین دانشور با حضور سعید محبی، علی خلاقی و غلامرضا امامی صبح امروز جمعه 22 اردیبهشت در غرفه سرای اهل قلم واقع در بیست و پنجمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران برگزار شد.

امامی در این نشست گفت: در چنین برنامه‌هایی سخنان بسیاری باید گفت که در شان متوفی نیست، ولی من پذیرفتم که در نکوداشت سیمین دانشور سخن بگویم. سخن گفتن از او هم برایم سهل است و هم ممتنع. برای صحبت کردن از او واژه‌ها به کمکم نمی‌آیند، چون تصویرها مثل یک فیلم سینمایی پرتنش از مقابل چشمانم می‌گذرد.

وی افزود: من به برکت سیمین با داستان، ادبیات و هنر آشنا شدم و به برکت جلال با جامعه. جلال مرا در روزگار نوجوانی‌ام خانه نقلی کوچکش مهمان کرد و بر سر سفره مهر او بود که با سیمین دیدار کردم. دیدار با این بانوی بزرگ و با شور آل احمد برایم بسیار شیرین بود. همیشه و حتی زمانی که یک هفته قبل از درگذشتش، سیمین را دیدم به کوهی بزرگ و آرام می‌ماند.

این نویسنده گفت: راستش من جلال را چون دریا می‌دیدم که همیشه و همه‌جا پرجوش و خروش بود و پرحرکت. شگفتا که این دو در نهایت مثل سمبل‌هایی که در ذهن داشتم، دنیا را ترک کردند. جلال در کنار دریا چشم از جهان فروبست و سیمین در کنار کوه البرز.

امامی ادامه داد: سیمین، هرگز سیمین آل احمد نبود. سیمین دانشور بود. او یک وجود مستقل و عاری از دروغ، دغل و ریا بود. سیمین نویسنده‌ای بزرگ از یک خاندان روشنفکر بود؛ پدرش پزشک بزرگ شیراز و مادرش نقاشی چیره‌دست. جلال هم از یک خاندان متعبد و شاید تا حدی متحجر و نمادی از فرزندی که از خانه می‌گریزد بود. شاید سیمین برای او پناهی بود و این سید به قول سیمین جوشی و یک مشت عصب در کنار او این کوه بلند و آرام، آرامش می‌یافت.

کد خبر 1599335

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha