۲۵ مرداد ۱۳۹۱، ۱۴:۵۷

افطارهای دور از خانه/ دور سفره های تنهایی دعایتان می کنیم

افطارهای دور از خانه/ دور سفره های تنهایی دعایتان می کنیم

مشهد - خبرگزاری مهر: سفره سبز افطار است و تو شاید نگهبان، سرباز، راننده، پرستار و مامور راهنمایی و ... هستی، ماه رمضان به سراشیبی رسیده و در تمام این روزها که گذشت در خلوت کبوتر دلت را به سوی نوای ملکوتی ربنا پرواز داده ای.

به گزارش خبرنگار مهر، خوب می دانم سربازی هستی که 6 ماه دیگر به پایان خدمتت مانده دلت برای نشستن دوره سفره افطاری با پدر و مادر و خواهر و برادرانت در شهرستان تنگ شده، وقتی طنین ربنا را می شنوی یاد دست پخت مادر و آش رشته هایش می افتی.

می خندی یاد روزهایی می افتی که مادرت می گفت، روزی که سرباز شوی قدر دست پخت مرا می دانی حالا امروز در محل خدمتت عجیب دلت هوای مادر و سفره رنگین افطارخانه را کرده است.

حسن شهابی که رخت خدمت سربازی بر تن کرده می گوید: هر چند که روزگارم بد نیست اما دلم گرفته برای روزهایی که سفره افطار را در شهرستان سبزوار و در جوار خانواده ام زیست می کردم.

طعم شور و شیرین افطاری

وی می افزاید: اذان که می دهند طعم چای و زولبیا و بامیه با اشک هایم شور و شیرین می شود و عجیب به یاد روزهایی می افتم که مادرم برایم حلیم و شله زرد می پخت.

حسن ادامه می دهد: ماه رمضان امسال هر چند که در تنهایی غربت و دل شکستگی گذشت اما بازهم برایم کوله باری از خاطره های تلخ و شیرین داشت.

با قلب دریایی حسن خداحافظی می کنم و از حال و هوای افطارآن مامور و راهنمایی و رانندگی در حوالی خیابان دانشگاه می پرسم او هم روزه اش را آهسته آهسته در سکوت و تنهایی باز می کند.

ابراهیم شریفی که چندین سال است در گرما و سرما مامور راهنمایی و رانندگی است می گوید: وقتی شمیم افطار می رسد به یاد دخترم سمانه می افتم دلم می خواهد هر طور شده خودم را به خانه برسانم و در کنار دختر و همسرم روزه را باز کنم اما چاره ای نیست و من هم گله ای ندارم.

وی می گوید: با شنیدن طنین الله اکبر سفره های افطار خود را در گوشه ای از آسمان خدا پهن می کنم و با پایان یافتن شیفت کاری به منزل می روم.

دلتنگی برای حال و هوای افطار خانه

وی که عاشقانه کارش را دوست دارد می افزاید: از اینکه مامور راهنمایی و رانندگی شدم گله ای ندارم هر چند که دلتنگ حال و هوای افطار خانه می شوم.

سپیده سنخاستی هم که پرستار بخش قلب است برایم از باز کردن روزه اش در بیمارستان و مداوای عاشقانه دل های شکسته می گوید.

سپیده بیان می کند: 10 سال است که به عنوان پرستار در بیمارستان کار می کنم و در تمام این سال ها افطار و سحرهای بسیاری را در کنار خانواده خود نبوده ام.

وی ادامه می دهد: از اینکه در ماه رمضان کنار خانواده خود نیستم و روزه ام را با همکارانم در بیمارستان باز می کنم ناراحت نیستم چون خدمت به بیماران را نوعی عبادت می دانم و اعتقاد دارم که خیر این کار به خانواده من نیز خواهد رسید.

این پرستار در حالی که عکس فرزندانش را نشانم می دهد می گوید: سهراب و سحر بچه های منطقی هستند آنها هیچ گاه برای اینکه من در بیمارستان کار می کنم و روزهای زیادی را در کنار آنها نیستم گله مندی ندارند.

سپیده سپس با اشاره به شنیدن حس اذان در بیمارستان و باز کردن روزه اش در کنار بیماران و دردمندان می گوید: هنگامی که نوای دلنشین اذان در محوطه بیمارستان طنین انداز می شود از اتاق های بیمارستان می توان بیماران زیادی را تماشا کرد که با مرواریدهای چشمشان زیرلب دعا و راز و نیاز می کنند.

وی ادامه می دهد: ماه رمضان سال گذشته در زندگی خود با مشکلات بزرگی مواجه شدم و آنقدر کلافه بودم که نمی دانستم چه کاری را باید انجام دهم، یک روز هنگام نوای ربانی اذان از چند بیمار خواستم تا برایم دعا کنند و در کمال ناباوری با لطف خدا گره از مشکلم باز شد.

مداوای عاشقانه دل های شکسته

وی سپس در حالی که اشک هایش را از گوشه چشمانش پاک می کند، می گوید: ماه رمضان بیش از هر ماه دیگری خدمت به بیماران را دوست دارم چون این جا دل های بسیاری شکسته و دردمند است و من عاشقانه این دل ها را مداوا می کنم.

من سپس به سراغ زهرای کوچک می روم و از حال و هوای افطار او که پدرش راننده ماشین های سنگین است می پرسم، او می گوید: بیشتر وقت ها که پدر خانه نیست دلم تنگ می شود، بهانه می گیرم، بهانه ی یک دور هم بودن ساده بر سر سفره افطار اما فایده ای ندارد باید یک جور خودم را سرگرم کنم و اصلا به روی خودم نیاوریم که در نبود پدر خانه سوت و کور است.

زهرا می افزاید: پدر در فراز و نشیب های جاده با دهان روزه زحمت می کشد تا لقمه ای نان حلال را بر سر سفره گذارد اما جای خالی او در کنار سفره افطار طعم گس تنهایی را دارد.

وی می افزاید: این دل گرفتگی نبود پدر در خانه سر و تهش با رفتن به یک سینما، پارک، کافه هم نمی آید و هر طور هست تلاش کردم تا در تمام این سال ها با این موضوع کنار بیایم.

بعد در جوار علی مرادی که نگهبان کارخانه قند است می نشینم تا او هم از طعم افطاری در تنهایی بگوید و از روزهایی که دلش بی محابا می گیرد و هوای خانه می کند مرغ دلش

پرواز کبوتر دل

او در تمام روزهای ماه رمضان به تنهایی روزه اش را شکسته و در خلوت خود کبوتر دلش را به سوی نوای ملکوتی ربنا پرواز داده است.

وی می گوید: گاهی دلم از اینکه تنها باید سفره را پهن و روزه ام را باز کنم می گیرد اما چاره ای نیست سال های سال است که شب و روز در این حصار تنهایی نگهبان بوده ام.

در این سال ها که گذشت با خار و خاشاک، باران و نسیم و نوای دلچسب سحری خوانی های ماه رمضان خو گرفته ام و ثانیه به ثانیه جرعه جرعه حرف هایم را با خدا در همین خلوت و تنهایی بر لب آورده ام، شاید اگر در کنار سفره افطار با خانواده باشم دیگر طنین درد و دل هایم به درگاهش نمی رسید.

نگهبان و راننده، پرستار یا سرباز چندان فرقی ندارد، سفره افطارت در این ماه تنهایی، خلوص و لقمه ای نان پنیر بود و سفره دلت همیشه برای فریادرسی و حرکت در مسیر عشق و ایثار وسیع، مرا به سفره کوچکت میهمان کن. 

کد خبر 1674117

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha