۱۹ شهریور ۱۳۹۱، ۱۱:۰۹

گفتگو با همسر پل آستر/

هاستوت: خدایا بگذار برای نوشتن یک کتاب دیگر زنده بمانم!

هاستوت: خدایا بگذار برای نوشتن یک کتاب دیگر زنده بمانم!

سیری هاستوت، نویسنده و همسر پل آستر، نویسنده مشهور آمریکا درباره بزرگ‌ترین هدف و آرزوی خود می‌گوید: هر وقت کتابی را تمام می‌کنم، به خدای خودم می‌گویم لطفا بگذار برای نوشتن یک کتاب دیگر زنده بمانم!

خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: سیری‌هاستوت نویسنده و همسر پل آستر نویسنده برجسته آمریکایی، در گفتگویی ـ که در گاردین منتشر شده است ـ درباره دیدگاه‌هایش سخن می‌گوید. ‌هاستوت نویسنده پنج رمان از جمله «آنچه دوست دارم» و «تابستان بدون مردان» و کتاب‌های غیرداستانی شامل مجموعه مقالات و چندین کتاب شعر است.

سیری ‌هاستوت در این گفتگو به بیان نظراتش درباره کتاب‌ها و آن چه توجهش را جلب می‌کند، پرداخته است.

نوشتن برای شما از کجا شروع شد؟

از یک شب تابستانی در ریکیاویک، وقتی 13 سالم بود و داشتم کتاب دیوید کاپرفیلد را می‌خواندم. یادم می‌آید به طرف پنجره رفتم و به شهر نگاهی انداختم؛ هر چند حدود ساعت یک صبح بود، هنوز هوا روشن بود. با خودم فکر کردم: خلق رمانی مثل دیوید کاپرفیلد تنها کاری است که می‌خواهم بکنم.

بزرگترین نقطه پرش شما چه بود؟

من سال‌ها شعر می‌گفتم، اما بیشترشان را دوست نداشتم. بعد، وقتی 23 ساله بودم، شعری نوشتم که دوستش داشتم. آن را برای پاریس ریویو فرستادم که برجسته‌ترین نشریه‌ای بود که می‌توانستم فکرش را بکنم. آن‌ها هم شعرم را پذیرفتند. دیگر در هیچ لحظه‌ای از زندگی ادبی‌ام چنین حسی را تجربه نکردم.

شما اغلب درباره علوم نوشته‌اید. آیا ادبیات باید تلاش بیشتری برای درک علوم بکند، یا برعکس؟

عمیقا به این اعتقاد دارم که گفتگو درباره نظم‌های مختلف می‌تواند به نوع جدیدی از تفکر منجر شود. از زمانی که «زن لرزان: تاریخ نگاری وضعیت عصبی من» را منتشر کردم، از من خواسته شده درباره برخی از مسایل علوم عصبی و تحلیل‌های روانی کنفرانس بدهم. اخیرا، دوستی که عصب‌شناس است و از من برای کنفرانس دعوت کرده بود، برای دعوت از یک رمان‌نویس به منظور صحبت در دپارتمانش مورد انتقاد قرار گرفت، اما او گفت خب «سیری» شبیه مخمر است، باعث رشد همه چیز می‌شود و من از این که یک نوع مخمر هستم، خوشحالم.

بزرگترین کلید برای نوشتن یک کتاب چیست؟

کلید کنترل! نویسندگان در کنترل پروسه ویرایش هستند؛ بهتر کردن یک جمله، قطع یک پاراگراف، اما برون‌ریز اولیه‌اش کار زیادی ندارد، چون با کنترلی که از ضمیر ریشه می‌گیرد، عمل می‌کند.

کدام موسیقی، موسیقی متن زندگی شماست؟

«اشتیاق سن متیو» اثر باخ. نه به این دلیل که من با عشقی به این ابهت که در این اثر بیان می‌شود زندگی کرده‌ام، بلکه به خاطر اینکه پاسخ‌های درونی من هم این قدر عمیق هستند.

بزرگترین خطری که ادبیات را تهدید می‌کند، چیست؟

اینکه در چشم فرهنگ، بدل به شکلی عمیقا زنانه بشود. زنان به نسبت مردان بیشتر رمان می‌خوانند و به این دلیل رمان‌ها در حاشیه متن‌های جدی قرار می‌گیرند. فکر نمی‌کنم که این یک کار هوشیارانه و خصومت‌آمیز باشد، اما یک احساس ناخودآگاه وجود دارد که جدی بودن در ادبیات به دنیای مردها مربوط می‌شود، نه زنان. در هر حال، به این امید دارم که وقتی موضوع را باز کنیم، مردم زیادی متوجه می‌شوند که تبعیضی وجود دارد که به راحتی می‌توان آن را تصحیح کرد.

نقدهایی که به شما می‌شود را می‌خوانید؟

نه. درباره آن‌ها می‌شنوم؛ مخصوصا وقتی کتابی به سختی کوبیده می‌شود. ناشر احساس تعهد دارد تا نویسنده را در جریان ماجرا قرار دهد که اگر در یک میهمانی با نگاه‌های عجیب روبه رو شد، بداند موضوع چیست.

بزرگترین آرزوی شما چیست؟

هر وقت کتابی را تمام می‌کنم، به خدای خودم می‌گویم لطفا بگذار برای نوشتن یک کتاب دیگر زنده بمانم!

کد خبر 1692267

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha