به گزارش خبرنگار مهر، یکی از برنامههای شاخص هفته گرامیداشت دفاع مقدس در خراسان شمالی، بازسازی عملیات والفجر سه، اعلام شده که از سوم مهرماه جاری در منطقه علی آباد بجنورد به مرحله اجرا در می آید.
عملیاتی که یازده روز به طول انجامید و سرانجام به آزادسازی دو جاده ایلام- مهران- دهلران، آزادسازی ارتفاعات "زالوآب" و "نمه کلان بو" و آزادسازی دشت مهران انجامید.
در این عملیات، بچههای رزمنده اعزامی از خراسان شمالی همانند سایر عملیاتهای دوران دفاع مقدس، نقش موثر و چشمگیری داشتند.
به مناسبت فرا رسیدن هفته دفاع مقدس و بازسازی این عملیات در استان، به سراغ یکی از رزمندگان همیشه پیدا و همیشه حاضر در عملیاتهای مختلف به ویژه عملیات والفجر سه رفتیم تا از خاطرات دوران جنگ و عملیات والفجر سه برایمان بگوید، غلامرضا نجاری این رزمنده و جانباز 75 درصدی دوران جنگ، همانند دوران دفاع مقدس سخت مشغول است، لحظه لحظههای عمرش را نگاه کنید همهاش خدمت و تلاش است، خدمت و تلاشی خالصانه و عاشقانه، آن زمان در نبرد با دشمنان اسلام و انقلاب و اینک تلاشی مضاعف و خستگی ناپذیر در راستای جهاد اقتصادی و تحقق اقتصاد مقاومتی.
از او خواستیم لحظاتی را در دفتر خبرگزاری مهر، میزبانیمان را بپذیرد و افتخار حضورش را نصیبمان کند، غلامرضا به رغم تمامی گرفتاریهایش دعوتمان را پذیرفت و لحظاتی را پای صحبتها و خاطرات تلخ و شیرینش از دوران هشت سال دفاع مقدس نشستیم.
این رزمنده و جانباز خراسان شمالی با سابقه حدود 30 ماه جبهه، که در 11 عملیات مختلف از جمله عملیات مسلم ابن عقیل، فتح المبین، والفجر یک، والفجر سه و چهار، عملیات خیبر، جذابه، قرارگاه رمضان و ... حضور داشته هم اکنون 49 ساله و کارشناس ارشد دامپروری است.
غلامرضا نجاری که در 20 سالگی جزء بچههای اطلاعات عملیات والفجر سه بود؛ خاطرات خود را از این عملیات چنین بازگو میکند:
به همراه چند تن از دوستان یک ماهی زودتر از شروع عملیات، 10 کیلومتری از خط مقدم جلوتر رفته و در دو یا سه کیلومتری خط دشمن، مشغول جمع آوری اطلاعات و شناسایی دشمن بودیم.
5 نفری میشدیم و در مدت این یک ماه تنها نشانی که از خط خودی داشتیم، شخصی سوار بر قاطر، با بار دو گونی نان خشک، کنسرو و دو گالن آب بود که هر یک هفته یک بار میآمد و فورا هم تنهایمان میگذاشت.
در دو کیلومتری دشمن بودیم و کوچکترین حرکت اشتباهی میتوانست عملیات والفجر سه را لو داده و تلفات سنگینی به نیروهای خودی وارد کند.
چه روزهایی که در دمای 45 درجه مهران بدون داشتن آب سر کردیم و چه شبهای سرد و طاقت فرسایی که به امید باز پس گیری بلندیهای زالو آب و نمه کلان بو و کله قندی به گرسنه به صبح رساندیم.
عملیات شناسایی تمام شد و وظیفه راهنمایی برای رساندن رزمندههای خودی به خط دشمن و استقرار در محل مناسب بر عهده گروه پنج نفره ما بود؛ بالاخره در سکوت کامل نیروهای خودی به سه کیلومتری خط دشمن رسیدند و دشمن بعثی نیز بی خبر از حضور نیروهای ایرانی، در ارتفاعات کله قندی مشغول بزمی شاهانه با حضور "جاسم یعقوب" داماد و پسرخاله صدام بودند.
در همان حالی که تمامی نیروهای ما منتظر غروب آفتاب و آغاز حمله به مواضع عراقیها بودند، ناگهان متوجه شدم که در بالا دست نیروها، سه رزمنده در بلندی ایستاده و مشغول تماشای اطراف هستند.
شهید رمضانعلی عامل که در عملیات وافجر سه فرمانده تیپ امام صادق (ع) بود؛ رو به من کرد و گفت که "این سه تا احتمالا از بچههای بسیجیاند که بی هوا رفتن اون بالا".
مامور شدم که بروم و آن سه نفر را از خطری که احتمال داشت با شناسایی آنها ایجاد شود و نیروهای خودی شبیخون بخورند آگاه کنم، اسلحه کلاش را به دوش انداخته و از تپههای منطقه بالا رفتم.
غلامرضا میگوید: به سه متری آنها که رسیدم دیدم لباس خاکی رزمندههای بسیجی را پوشیدهاند و به دور دستها خیره شدهاند، تا خواستم بگویم "بچهها اینجا چکار میکنید" یکدفعه برگشته گلنگدنها را کشیدند و به عربی گفتند: قف... قف... تعال... تعال.
نجاری اضافه میکند: تا متوجه شدم عراقیاند و سه تا اسلحه کلاش به رویم کشیده شده است، تنها فکری که در همان چند ثانیه در ذهنم چرخید این بود که من نباید به دست اینها بیفتم، چرا که کل عملیات لو میرود و با این فکر برگشتم و به سمت پایین فرار کردم.
غلامرضا میگوید: سه اسلحه در حالت رگبار شروع به شلیک کردند؛ من روی زمین غلت زنان به پایین پرت میشدم و در همان حال برق گلولههایی را که با سنگهای دور و برم اصابت میکردند را میدیدم.
اومی گوید: در همان حال ناگهان نارنجکی که در پشت سرم منفجر شد با انرژی عظیمی من را به گوشهای انداخت و من در نزدیکی خود تخته سنگی دیدم و خودم را پشت آن پنهان کردم.
نیروهای عراقی مطمئن از کشته شدن من راه خود را کشیدند و رفتند، حتی به سراغ جنازه من هم نیامدند، آنها فکر میکردند که یکی از بچههای شناسایی و یا یکی از افراد از لشگر جدا افتاده را کشتهاند، یک لحظه نیز به این موضوع که در چند صد متری آنها خیل عظیمی از رزمندگان ایرانی ایستاده و منتظر حمله هستند، نیز به ذهن آنها خطور نکرد.
غلامرضا میگوید: وقتی به خودم نگاه کردم باورم نمیشد که هنوز زندهام و از 90 گلوله که از فاصله 5 متری شلیک شده و یک نارنجک جنگی جان سالم به در بردهام، تنها یک گلوله به کف دست چپم خورده بود، البته تمام بدنم نیز به واسطه کشیده شدن بر روی سنگلاخها، خونین و مجروح بود اما با این حال سالم بودم.
نجاری ادامه میدهد: نیروهای عراقی با همان بی خیالی که ایستاده بودند راهشان را کشیدند و رفتند، من هم آهسته پایین آمدم و در برابر سیل سوالات رزمندگان که چی بود و چی شد و این گلولهها برای چه بود؟ به شرح داستان پرداختم.
غلامرضا میگوید: شهید عامل، شهید رفیعی و دیگر بچهها با شنیدن داستان چند دقیقهای من، فهمیدند که عراقیها هنوز متوجه حضور نیروهای ایرانی نشده اند و متفق القول اعتقاد داشتند که این واقعه به یقین یکی از معجزات الهی در این عملیات بوده است.
وی میافزاید: اگر این اتفاق پیش نمیآمد و همان نیروهای عراقی به بالای سر بچهها میآمدند، آن سه نفر میتوانستند به دلیل اشراف کامل، تلفات سنگینی به نیروهای ایرانی وارد کنند و حتی کل عملیات نیز به شکست بیانجامد.
غلامرضا اضافه میکند: اگر به چنگ آنها میافتادم و راز عملیات فاش میشد، دامنه ارتفاعات کله قندی، نمه کلان بو و زالو آب به قتلگاه رزمندگان ایرانی بدل میشد.
وی ادامه میدهد: این مسئله عملیات را قدری به جلو انداخت و نیروهای ایرانی در ساعت 23 هفتم مرداد ماه سال 62 با رمز "یا الله" عملیات والفجر سه را آغاز کردند.
با پیش روی نیروهای ایرانی؛ در محور شمالی عملیات، ارتفاعات نمه کلان بو به تصرف نیروهای خودی درآمد و ارتفاعات زالوآب به همراه ارتفاع کله قندی، نیز به محاصره رزمندگان اسلام درآمد.
در محور میانی (دشت مهران)، رزمندگان خودی با پشت سر گذاشتن جاده مهران- ایلام، از پاسگاه دوراجی تا فرخ آباد را تأمین کردند.
اما در محور جنوبی با وجود موفقیتهای اولیه به دلیل اینکه فرصت کافی برای احداث خاکریز از یال قلاویزان به سمت فیروزآباد و از آن جا به فرخ آباد وجود نداشت، تصرف اهداف این محور در مرحله اول عملیات کامل نشد، اما این محور در مرحله دوم عملیات به چنگ نیروهای اسلام افتاد.
غلامرضا میگوید: بر این اساس تنها محوری که به دست نیروهای خودی نیفتاده بود محور شمالی بود که در این محور، دشمن در ارتفاعات کله قندی و زالو آب به مدت 11 روز در محاصره مقاومت میکرد.
نجاری با بیان اینکه دشمن بعثی که سرلشگر یعقوب جاسم داماد و پسرخاله صدام سردمداری آنها را بر عهده داشت برای خروج این ارتفاعات از محاصره، تلاش فراوانی میکرد میگوید: نیروهای دشمن تلاش میکردند که خط پدافندی سپاه اسلام را در "دوراجی" شکسته و سپس به جناح چپ خود الحاق کند.
این رزمنده و جانبار دوران هشت سال دفاع مقدس در ادامه اظهار می دارد: رزمندگان ایرانی با مقاومت بسیار، تلاش دشمن در دوراجی و نمه کلان بو را خنثی کردند تا اینکه در نهایت، صبح 18 مرداد ماه شهید همت، فرمانده لشگر 27 محمد رسول الله (ص) با یک گردان وارد عمل شد و مقاومت نیروهای عراقی که در ارتفاعات زالو آب و کله قندی مستقر بودند نیز شکسته شد.
بدین ترتیب با پیروزی رزمندگان اسلام در عملیات والفجر سه، علاوه بر آزادسازی دو جاده ایلام- مهران- دهلران، آزادسازی ارتفاعات زالوآب و نمه کلان بو، آزادسازی دشت مهران و برقراری ارتباط جبهههای میانی و جنوبی از طریق دو جاده فوق الذکر بیش از 10 هزار تن از نیروهای دشمن نیز کشته و زخمی شدند.
غلامرضا اضافه میکند: به اسارت درآمدن 509 تن از نیروهای دشمن، ساقط شدن شش هلی کوپتر دشمن، انهدام بیش از 200 تانک و نفربر، انهدام بیش از 200 خودرو حامل نفرات و یا مهمات، انهدام بیش از 20 انبار مهمات و انهدام بیش از 100 خودرو حامل نفرات و یا مهمات از دیگر نتایج عملیات غرور آفرین والفجر سه بود.
یاد و خاطره 213 هزار و 255 شهید هشت سال دفاع مقدس گرامی و راهشان پر رهرو باد.
نظر شما