خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: رمان، زندگی را میسازد. این آخرین جمله اکبرخلیلی بر مقدمه تازه نوشته خود بر رمان «ترکههای درخت آلبالو» است که هفته گذشته و 23 سال پس از چاپ اول این کتاب از سوی انتشارات عصرداستان منتشر شده و شاید تازه این روزها پس از خوانش دوباره رمان خلیلی و مقدمه و موخره نوشته برآن بتوان معنی حقیقی این عبارت را از دل روایت او کشف کرد. رمانی که نه تنها میتوان آن را یکی از پیشروترین آثار داستانی با تم اجتماعی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با موضوع هشت سال دفاع مقدس و حتی انقلاب اسلامی دانست.
خلیلی و «ترکههای درخت آلبالو» را باید از صفشکنان رماننویسی به سبک کلاسیک برای دفاع مقدس دانست. رمانهایی که در آن همه رویدادها واتفاقات در داستان با حساب خاصی چیده شده و در پی هم میآیند و نویسنده در مقام کارگردان این روایت داستانی با صبر و حوصله خاصی از پی این چینش داستانی به دنبال استنتاجی از پی آن است که از سویی بیش از منطق روایی داستانی برای وی اهمیت دارد و از سوی دیگر به شیوهای روایت میشود که نه تنها در زمانه نوشتن خود، بلکه حتی امروز، بیش از 20 سال پس از نوشتن آن بسیار بدیع و تازه مینماید.
«ترکههای درخت آلبالو» داستانی است به شدت ایرانی. روایتی که از بطن زندگی یک خانواده سنتی ایرانی در شهرری تهران آغاز میشود و سیر تکوین و تحول او را از دوره پهلوی تا سالهای دفاع مقدس و تغییرناپذیری بطن خانوادههای اصیل ایران در هجوم اندیشههای وارداتی را به تصویر میکشد و از قضا در این نمایش نمره قبولی نیز میگیرد.
قهرمان داستان پسرک جوانی است که در خانوادهای مذهبی در حوالی شهرری خود را به مخاطب معرفی میکند. خانوادهای که اکبر خلیلی، نویسنده این رمان در دو فصل ابتدایی رمان با زیبایی هرچه تمامتر، شالوده و مناسبات آن را بدون اغراق و بر منطقی رئال و برگرفته از مشاهدات حقیقی خود برای مخاطب معرفی میکند. با این وجود در مقام نقد میتوان برخی تشتتهای روایی دراین فصول که در دو بخش ابتدایی رمان جاری هستند را نیز دید. به عنوان مثال شکستهای متعدد در روایت و فلاشبکهایی که نویسنده از آن برای ساخت شخصیتها بهره میبرد و حضور ناگهانی آنها در دل متن بدون ارجاع قبلی گاه منجر به این میشود که مخاطب داستان خط سیر اصلی رمان را فراموش کند و نتواند ارتباط منسجمی میان آنها در ذهن خود ایجاد کند.
منطق روایی ترکههای درخت آلبالو برگرفته از یک منطق رئال است. داستانی که خلیلی در موخره این رمان آن را برگرفته از زندگی چند شهید دفاع مقدس عنوان کرده که نویسنده سعی داشته است بر مبنای آنها در داستان خود شخصیتسازی کند و این مهم حتی بدون توجه به بیان نویسنده درباره آن به خوبی در داستان نشسته است؛ هرچند این موضوع درباره شخصیتهای دیگری مثل عزیز و صفورا و سرهنگ نیز مصداق دارد و نشان از تسلط نویسنده به چیزی دارد که درصدد بیان آن بوده است.
هرچند خلیلی در موخره خود بر چاپ جدید این رمان اصرار دارد که شخصیتهای شکل گرفته در این رمان همانند هر دو سرهنگ حاضر در این رمان، تیپسازی نیست؛ چرا که از صنف و رسته شغلی خود نشانی ندارند، اما این شخصیتها نه براساس منطق شغلی خود که بر مبنای منطق فکری خود و کاراکترهایی که در آثاری کم و بیش اینگونه میتوان دید، نماینده یک تیپ فکری هستند. سرهنگ نماینده تیپ فکری میهنپرست سکولار و شخصیت اصلی داستان نیز نماینده تیپ فکری متحول شده با جریان انقلاب اسلامی است. تیپهایی که صبر نویسنده در روایت و منطق داستانی او به شکل قابل قبولی از عهده روایت آنها برآورده است.
خلق تصویری از راوی جوان در سالهای قبل از پیروزی انقلاب که در آنها وی اعمال شرعی خود را بر مشروبخواری و یا دریافت پول از انگلیسیها ترجیح میدهد و حتی فراموش نشدن قضا و قدر الهی در زمان دستگیری وی توسط دادستانی انقلاب اسلامی، از جمله جالب توجهترین نمونههای موجود در این منطق داستانی است.
رمان خلیلی با وجود اینکه شاکله رخداد خود را از دوران پهلوی بنا مینهد اما در بخشهای فراوانی از این خود به شرح حضور شخصیت اصلی داستان در جریان جنگ تحمیلی میپردازد و از این حیث میتوان آن را رمانی با موضوع دفاع مقدس نیز پنداشت.
نویسنده در این فصول و در فرآیندی قابل توجه که کمتر میتوان در آثاری مشابه آن نمونهای گرفت، شخصیت اصلی و راوی داستان را از میانه راه و پس از شهادت، از داستان خارج میکند و بنا بر اذعان خود با این شیوه از روایت سعی کرده از منطق روایی کلیشهای جدا شود. این اتفاق به دنبال سایر تلاشهای نویسنده در طول داستان برای ساخت شخصیت راوی است که سعی دارد او را به دنبال حقیقت و منزلی فراتر از پایانبندیهای رایج در این دست آثار معرفی کند.
نویسنده در واقع به تاسی از اندیشه انقلابی خود در این رمان و بنا بر اذعان خود سعی داشته در این اثر نشان دهد که رسیدن به سر منزل مقصود چیزی فراتر از رسیدن به منزلی است که نویسندگان آثار کلاسیک مانند این رمان سعی دارند آن را با ایجاد چندین لایه و سرپناه برای راوی و سلامت نگاه داشتنش تا پایان داستان، ایجاد کنند و همین منطق روایی او برای شهادت شخصیت اصلی داستان پیش از به پایان رسیدن آن است.
ترکههای درخت آلبالو این روزها با طرح و فرمی متفاوت و با توضیحات نویسنده خود، در قابل مؤخره خواندنی شده است؛ موخرههایی که به نظر میرسد هر مخاطب پیش از خوانش متن رمان با رجوع به آنها راحتتر میتواند با متن داستان همذات پنداری کند و حتی پس از دو دهه از نگارش آن با داستان و شخصیتهای داستانی آن درگیر شده و از خوانش آن نیز لذت ببرد.
نظر شما