به گزارش خبرنگار مهر، بازگویی خاطرات دفاع مقدس و یادآوری یاران حماسه سازی که از همه چیز گذشتند تا فردایی بهتر را برای ما رقم زنند، می تواند در ترویج آموزه های ایثار نقش بسزایی داشته باشد.
غلامعلی نسایی جانباز شیمیایی دوران دفاع مقدس و نویستده کتابهای دفاع مقدس در گفتگو با خبرنگار مهر، از ورزشکار قهرمانی می گوید که والفجر 10 برایش المپیکی شد برای پرواز.
وی اینگونه نقل می کند: علیرضا علیپور و مهرداد بابایی از بچه های دوران دفاع، تصمیم می گیرند تا در زمستان سرد و یخبندان، خود را به عملیات والفجر 10 برسانند، از اینرو کوله پشتی و ساک دستی شان را بر می دارند و برای عزیمت به تهران بلیط اتوبوس می گیرند، اما در عین ناباوری، اتوبوس خراب می شود.
آنها بلیط هایشان را پس می گیرند و با کرایه سواری بنز بطرف تهران راه می افتتد، اما انگار قسمت نیست که به مقصد رسند و بین راه و در گردنه های کوهستانی فیرزکوه و در میان برف و کولاک، خودرو خراب می شود و ابر و باد و مه خورشید دست به دست هم می دهند تا منصرفشان کند و سرانجام پس از مدتی معطلی و پیاده روی، سوار بر کابین وانت راهی تهران می شوند.
به تهران که می رسند تصمیم می گیرند قبل از رفتن به اهواز به رسم همیشگی به جمکران بروند و پس از دعای توسل راهی مناطق عملیاتی شوند.
ایستگاه اتوبوس مملو از منتظرانی بود که برای زیارت جمکران در صف ایستاده بودند و این انتظار ساعتها طول کشید، دیگر از معطلی و انتظار خسته شده بودند، تا اینکه مهرداد بابایی می گرید و می گوید: خدایا ما که برای تفریح نیامده ایم، آمدیم تا در راهت شهید شویم، این همه معطلی و در صف ماندن برای چه.
هنوز حرف مهرداد به پایان نرسیده بود که مینی بوسی چند متر آنطرفتر ترمز می کند و شاگرد اتوبوس خطاب به مهرداد و علیرضا می گوید" فقط شما دو نفر سوار شوید و آنها درست زمانی به جمکران می رسند که تازه دعای توسل آغاز شده بود.
به اصرار علیپور، شب در منزل خواهرش که در قم اقامت داشت، می مانند و ظهر روز بعد به طرف ایستگاه قطار می روند تا به اهواز بروند اما از شانس بد، زمانی که به ایستگاه می رسند، قطار حرکت کرده بود.
اینک این دو رزمنده که حتی پولی برای تهیه بلیط ندارند، در ایستگاه راه آهن سرگردانند که در این بین، فردی به آنها مراجعه می کند و می گوید من دو تا بلیط اهواز دارم و تصمیم دارم بفروشم اما در ازایش پولی نمی خواهم بلکه فقط صلوات بفرستید.
به این ترتیب، علیپور و بابایی راهی جنوب شده و به علمدار که از آنها برای شرکت در عملیات والفجر 10 دعوت کرده بود، ملحق می شوند.
عملیات آغاز می شود و در سوز و سرمای زمستان، بچه های گردان مجبورند برای شکستن خط دشمن از وسط رودخانه ای که آب آن سرد و سوزناک بود، بگذرند و در این عملیات علیپور و علمدار زخمی می شوند.
پس از مدتی، پنج شش نفر از رزمنده ها با برانکارد مجروحی را به عقب خط انتقال می دهند و این مجروح، سنگین وزن، همان مهرداد بابایی، قهرمان وزنه برداری و دردانه پدر و مادر بود که اینک در میدان دفاع به طلای شهادت دست یافت.
یادش گرامی باد و راهش پر رهرو.
نظر شما