به گزارش خبرنگار مهر، دفاع مقدس یادآور شجاعت سرفرازانی است که با گوش فرا دادن به فرامین ولی فقیه روزگار را بر دشمن تیره و تار کردند و امروز با گذشت دو دهه از دوران دفاع مقدس هنور اوج رشادت آنان در گوش زمانه فریاد می زند و روز به روز اقتدار آنان فراگیر تر می شود.
به همین دلیل است که گزافه گویی های دشمنان این آب و خاک که هر روز بیشتر می شود، نتوانسته نه تنها آسیبی به این کشور ولایی وارد کند که پیام خون شهیدان و ایثارگران اسلامی در حق طلبی، امروز در جهان اسلام و حتی در گوش کشورهای غیر مسلمان برای مقابله با ظلم و بی عدالتی طنین انداز شده است.
بی شک در پشت پرده این رشادت های ماندگار خانواده هایی قرار دارند که با وجود آنکه می توانستند با ممانعت از حضور فرزندان خود در عرصه جنگ، زندگی به ظاهر خوبی را مانند دیگر اقشار جامعه داشته باشند و با وجود اینکه می دانستند کمتر می توانند به بازگشت فرزندان خود امیدوار باشند، آنها را در سایه قرآن به سمت میدان های عشق روانه کردند.
پدر و مادر شهیدان آدمی
خانواده های شهیدان در این عرصه جایگاه بالایی دارند به خصوص خانواده هایی که چندین شهید تقدیم انقلاب کرده اند را باید صبورترین خانواده های ایرانی نامید.
خانواده شهیدان آدمی به عنوان تنها خانواده دارای سه شهید که دسته گلی معطر از شهیدان عبدالرحمن، حسین و محمد را راهی کربلای انقلاب کرده اند یکی از این اسطوره های صبر در ایران اسلامی هستند.
مادر شهید آدمی و چند تن از خانواده ایشان خبرنگار مهر را ساعاتی به میهمانی خود پذیرفتند و آن چه در پی می آید قطره ای از دریای خاطرات این خانواده است.
خاطراتی که هر جمله آن با وجود گذشت سالها از دوران حماسه ای که با رشادت چنین خانواده هایی شکل گرفت، می تواند برای جا ماندگان از قافله عشق دستور راه باشد.
پدر شهیدان آدمی در جبهه های نبرد حق علیه باطل
پدر شهیدان چند سال پیش دار فانی را وداع گفت و مردم هنوز خاطرات او را به یاد دارند. پدر شهیدی که هر گاه نیازی به حضور او در جایی بود، مغازه گیوه دوزی اش را که تا روز آخر عمر برای امرار معاش در آن کار می کرد، تعطیل می کرد و روانه می شد.
حاج علی اکبر آدمی از هیچکس توقعی نداشت و حتی در دیدار با امام راحل و چندین رئیس جمهور و دیگر دست اندرکاران نیز هیچ درخواست شخصی نداشت و تنها از مسئولان می خواست که به امور مردم رسیدگی کنند.
وی زندگی را از دوران جوانی با کارهای سخت و طاقت فرسایی چون کار در کوره پزخانه ها و کارگاه کاشی زنی تجربه کرده بود و فرزندان خود را نیز به سختکوشی عادت داده بود.
پدر شهیدان آدمی تا آخرین روز عمر خود در مغازه کوچکی که داشت مشغول گیوه دوزی بود
مرحوم آدمی همیشه رمز موفقیت خود در زندگی و پرورش چنین شهیدانی را لقمه حلالی ذکر می کرد که به فرزندان خود داده است.
فرزند شهید حسین آدمی که در دوران شهادت پدر خود چهار ماهه بوده و خواهری چهار ساله داشته است در مورد پدربزرگ می گوید: پدر بزرگ تا پایان عمر هر روز یک صفحه قرآن می خواند، کتابهای شهید دستغیب و حق الیقین را نیز مطالعه می کرد و سحر خیز بودن و نظم در کارها از خصوصیات بارز وی بود.
علی اکبر آدمی البته این نکته را نیز یادآوری می کند که پدربزرگ در تربیت وی سنگ تمام گذاشت و تنها وقتی رنج بی پدری را حس کرده است که چند سال پیش وی به دیدار حق شتافته است.
وی ادامه می دهد: پدر بزرگ رک گو و آدم شناس بود، اعتقاد داشت که مسئولان باید تنها به خدمت به مردم بیندیشند، ما را به درس خواندن تشویق و بچه ها را دانشمند کوچولو خطاب می کرد.
فرزند شهید حسین آدمی افزود: پدر بزرگ در زمان رضاشاه در پیاده نظام خدمت می کردند و وقتی از ایشان خواستند که بعد از خدمت در همان جا ادامه فعالیت دهد، گفته بود که شهر خود را به همه جا ترجیح می دهم.
پدر شهید آدمی که در زمان شهادت شهید محمد در نقطه ای دیگر از جبهه مشغول خدمت بوده است، نحوه شهادت فرزندانش و از جمله شهید محمد را به خاطر داشت و در گفتگوهای خود اظهار می کرد: محمد با پنج نفر از همرزمان خود در یک سنگر هدف راکت هماپیما قرار گرفت که چهار نفر شهید و دو نفر مجروح شدند و محمد اولین کسی بود که به شهادت رسید.
شهید محمد آدمی، نفر وسط نشسته
وی البته در گفتگوهای خود همیشه بر پاکی و مهربانی شهیدان خود تأکید می کرد.
مادر شهید آدمی نیز از بانوان صبوری است که تنها در خانه زندگی می کند اما در حقیقت همیشه فرزندان شهید خود را در خانه حاضر می بیند.
خانم ربابه فلاح زاده البته از دلتنگی هایی که هر از چندی به سراغ او می آید نیز با اشک سخن می گوید. میگوید: "برخی اوقات حس می کنم که فرزندان در حال گذر از کوچه پس کوچه های منتهی به خانه در حال آمدن هستند. درب خانه را باز می کنم و منتظر آنها می شوم و بعد از لحظاتی به خانه باز می گردم".
وی که نشان ملی ایثار را نیز بر سینه دارد در مورد فرزندان شهیدش به خبرنگار مهر گفت: حسین در هنگام اعزام به جبهه به دوستانش می گفت که بندهای پوتین را هم برای رضای خدا ببندید و جنازه او 9 روز در بیابان ماند و همسرش نیز نتوانست او را شناسایی کند.
شهید حسین آدمی
خانم فلاح زاده البته از خصوصیات شهید محمد هم می گوید: محمد که معلم بود با این که می توانست از امتیاز برادر شهید بودن استفاده کند از منتقل شدن به ابرکوه خودداری کرد و می گفت در روستاهای محروم شهرستان داراب بهتر می تواند به مردم خدمت کند.
البته وی از ازدواج محمد نیز سخن گفت. مادر محمد اظهار داشت: برای محمد همسری را به عقد در آورده است و محمد با شهادت دیگر در دنیا تشکیل زندگی نداد.
وی از مهربانی های کوچکترین فرزندش عبدالرحمن که البته اولین شهید خانواده نیز هست یاد می کند: "به عبدالرحمن که برای سربازی مراجعه کرده بود گفته بودند که اگر شش ماه دیگر بیایی به شهرستان جهرم می روی که فاصله زیادی با ابرکوه دارد اما او با مسئولیت شناسی گفته بود هدفم ادای وظیفه است و زودتر از موعد به خدمت اعزام شد و در غائله کردستان خدمت کرد و بعد از شروع جنگ به درخواست خودش به سوسنگرد اعزام شد و در آنجا به شهادت رسید.
فرزند شهید حسین آدمی هم که پدرش تنها عضو خانواده بوده نیز در مورد پدر می گوید: برایم تعریف کرده اند که پدرم در یاد دادن اذان و احکام دینی به دیگران تلاش می کرد، پایبند خمس و زکات بود، هنگامی که برای فعالیت به پایگاه بسیج می رفت وضو می گرفت و اگر نگهبان بعد از او به خواب می رفت وی را از خواب بیدار نمی کرد و خود به انجام وظیفه می پرداخت.
علی آدمی ادامه داد: هنگامی که کشور دچار وضعیت نامناسب از لحاظ سوخت قرار گرفت، موتور سیکلت را برای صرفه جویی و کمک به کشور کنار گذاشت.
وی می گوید: پدرم در شهرستانی که دستفروشی می کرد با حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی که در همان محل در تبعید بود آشنا شد و ایشان در زمانی که به عنوان رئیس جمهور به ابرکوه آمد، سراغ پدرم را گرفت و متوجه شد که وی شهید شده است و دیداری با پدر بزرگ داشت.
شهید عبدالرحمن آدمی
شهید حسین آدمی نخستین جانباز انقلاب اسلامی در ابرکوه نیز به شمار می رود و همسر و مادر شهید از آن دوران نیز به بیان خاطره می پردازند: "حضور مداوم وی در راهپیمایی ها منجر به شناسایی او از سوی ساواک ابرکوه شد و توسط فرمانده پاسگاه وقت در اواخر آبان ماه 1357 به رگبار گلوله بسته شد اما از این حادثه جان سالم به در برد و گلوله ها را از پای او بیرون آوردند و دوباره پای ثابت تظاهرات ها شد. او البته مورد تهاجم منافقان هم قرار گرفت که باز هم به یاری خدا جان سالم به در برد".
همسر شهید حسین آدمی نیز می گوید: "شهید حسین در کوره پزخانه ها کار می کرد و در شیراز هم کارگری می کرد".
خانم زارع زاده که برادر وی نیز یکی از آزادگان دفاع مقدس است، ادامه داد: بعد از آن در آموزش و پرورش استخدام شد و داوطلبانه نیز در کمیته امداد امام خمینی (ره) کار می کرد.
وی البته به عنوان تنها عروس خانواده از دیگر شهدای خانواده نیز خاطرات زیادی دارد: "شهید عبدالرحمن دختر ما را بسیار دوست می داشت".
همسر شهید حسین آدمی البته صبوری مادر شهیدان آدمی را به زعم خود دارای علت می داند: "بعد از شهادت عبدالرحمن خواب دیدم که وی کاسه ای را به من داد که به مادرش بدهم که به اعتقاد من کاسه صبر بود و بعد از آن صبوری بسیاری از این مادر دیدم."
پدر شهید آدمی در جبهه های نبرد حق علیه باطل
دو برادر شهیدان آدمی نیز خاطرات بسیاری از نجابت، شجاعت، معنویت و روحانیت و حساسیت آنان به اموال بیت المال دارند.
کاوشی مختصر در زندگی و وصایای این شهدای گرانقدر خواهیم داشت.
شهید عبدالرحمن آدمی در اول خرداد ماه سال 1340 در ابرکوه به دنیا آمد و در بیست و هفتم دیماه 1359 نیز به سوی حق پرواز کرد.
وی در قسمت هایی از وصیت نامه خود با اشاره به این که در سال 59 به شهادت می رسد، آورده است: ای پدر و مادر و خواهر و برادر بدانید که من هیچ آرزو و امیدی در این دنیا نداشتم که ناامید شده باشم بلکه تنها امید من نوشیدن شربت شهادت بود.
شهید محمد آدمی که از بنیانگذاران سپاه پاسداران ابرکوه نیز به شمار می رود نیز به عنوان دومین شهید خانواده آدمی در اول تیرماه سال 1338 دیده به جهان گشود و در روزهای پایانی سال 1362 در بیست و هفتم اسفند ماه در منطقه طلاییه با چهره ای خونین به دیدار خدا رفت.
شهید حسین آدمی سومین شهید خانواده نیز در اول خردادماه سال 1332 قدم بر جهان گذاشت و در اولین روز از بهار سال 1361 با رویشی دوباره در منطقه شوش به دیدار دیگر یاران شهیدش شتافت.
شهید حسین آدمی در گوشه هایی از وصیت نامه پر بار خود آورده است: اینجانب حسین آدمی ابرقویی عضو بسیج مستضعفان انقلاب اسلامی وقتی لباس رزمی بسیج را بر تن کردم هزار مرتبه فرق کردم و در آنجا انسانیت را دریافتم و اگر افتخار شهید شدن را یافتم همگان بدانند که آگاهانه زیستم و آگاهانه جنگیدم و آگاهانه به ابدیت پیوستم و فریاد سر میدهم که من فدای مکتب خمینی و راه خمینی که همهاش راه خداست میشوم و نه یکبار بلکه دوست دارم هزاران مرتبه فدای این اسلام و این مکتب شوم.
------------------
گزارش و گردآوری عکس: رحیم میرعظیم
نظر شما