یکی از مهمترین منابع عبرت آموزی که از ابتدای آفرینش تاکنون مورد توجه بوده و در منابع اسلامی به طور گسترده بدان اشاره شده، تاریخ و حوادث گوناگون آن است. بخش عظیمی از قصههای تاریخی اقوام مختلف در قرآن کریم و تبیین سرنوشت آنها، ذکر مباحث تاریخی در قالب داستان و خاطره، همه جهت عبرت دهی به مخاطبان صورت گرفته است و پس از ذکر قصه یا جریان تاریخی، به هدف عبرت آموزی و پنددهی اشاره شده است. به نظر می رسد که عاشورا به اندازه همه تاریخ درس آموزی و عبرت آموزی دارد. در گفتوگو با حجتالاسلام سیدمصطفی میرلوحی، عضو هیأت علمی و مدیرکل روابط عمومی و بینالمللی دانشگاه امام صادق(ع) ابعادی از این حادثه تاریخی بررسی شد که اکنون از نظر شما میگذرد.
*امام علی(ع) به فرزندان خود سفارش می کند که تاریخ بخوانید تا از سرنوشت گذشتگان درس بگیرید. به نظر می رسد قیام حسینی، به اندازه کل تاریخ درس برای عبرت گرفتن دارد. به نظر شما جایگاه عاشورا در تاریخ بشریت چیست؟
مسأله عاشورا، واقعه کربلا و جریان حسین بن علی(ع) که گاهی از آن به دستگاه سیدالشهدا(ع) تعبیر می شود؛ چه بخواهیم و چه نخواهیم نقطه عطفی در عالم وجود است. نمی خواهم وارد نظریات مختلف و مباحث گوناگونی که در این جهت مطرح هست بشوم، به طور خلاصه می خواهم بگویم، اما عده ای به دنبال عرفی کردن عاشورا تحت عنوان روشنفکری، پیراستن عاشورا از خرافات هستند. اینها می خواهند طوری نشان دهند که انگار عاشورا یک مسأله عادی و طبیعی است در صورتی که اصلا چنین نیست، هر چقدر هم در این راه تلاش کنند موفق نمی شوند. عاشورا نقطه عطفی در عالم امکان است.
ما نمی گوئیم که عاشورا قابل تأسی نیست و نمی تواند به عنوان الگو مطرح شود، عاشورا می تواند مورد الگو قرار گیرد و در حقیقت الگو برای همه عالم و آدم است، اما جریان کربلا و عاشورای أبی عبدالله(ع) مسأله ای است که از حضرت آدم(ع) شروع شده، روضه ای که جبرئیل برای حضرت آدم(ع) خوانده، کلماتی که حضرت آدم(ع) آنها را به خداوند قسم داده تا توبه اش پذیرفته شده است. روضه عطش امام حسین(ع) را جبرئیل برای حضرت آدم(ع) خوانده است. همه انبیاء قبل از جریان کربلا و عاشورای 61 هجری به کربلا آمدند و زیارت کردند و این تربیت را بوسیدند و بوئیدند. خیلی از آنها در کربلا مجروح شدند و خون دادند که این اتفاقها حکمت دارد.
در حالات همه انبیاء(ع) بزرگ روایت شده که آنها به کربلا و زیارت أباعبدالله(ع) آمدند. پیامبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع) هم به کربلا رفته بودند. امیرالمؤمنین(ع) این تربت را بو کرد و گفت: عجب تربتی است، هزاران نفر از اینجا مستقیما به بهشت محشور می شوند. خوابی که امیرالمؤمنین در کربلا دیدند. جریانی که به امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در جنگ صفین گفتند، حضرت لحظاتی خوابیده بودند و بعد از بیدار شدن پریشان بودند، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) پرسیدند چه شده است؟ گفت: خواب دیدم اینجا دریای موج خون است و حسین دارد در وسط این امواج دست و پا می زند و استغاثه و طلب یاری می کند ولی کسی کمکش نمی کند. همه عالم و آدم و همه انبیاء و اوصیاء دست به دامن کربلا و عاشورا و ابی عبدالله هستند. اگر کسی بخواهد با تعابیر سیاسی و تحلیلهای جامعه شناختی و روانشناختی به نوعی از عاشورا تقدس زدایی کند و بگوید چیز مهمی نیست و نمونه هایی از این دست فراوان در تاریخ وجود دارد، در پاسخ به او باید گفت: عاشورا نقطه عطفی در تاریخ است و همه تأسی و الگوگیری و اسوه گیری شان بعدی ها از اینجا بوده است.
اصلا وجود دردانه خلقت حضرت بقیة الله(عج) که ظهور خواهند کرد، می فرمایند من آمدم که انتقام خون ابی عبدالله(ع) را بگیرم. امام حسین(ع) کسی است که برای همه انسانیت، معارف و ارزشهای الهی و زنده کردن همه انبیاء و دین جدش و پدرش، خون خود و عزیزترین کسانش را فدا کرد و نقطه عطف عالم است و قبل و بعد از ایشان هم همه ائمه(ع) گفتند که هرچه خواستید گریه کنید برای امام حسین(ع) گریه کنید. امام رضا(ع) فرمود: هر وقت خواستید گریه کنید برای جدم حسین(ع) گریه کنید. پیامبر(ص) فرموده برای حسین(ع) گریه کنید. امیرالمؤمنین(ع) هم فرموده برای حسین گریه کنید. فاطمه زهرا(س) هم چنین فرمودند.
ابا نداریم بگوئیم جایگاه حسین بن علی(ع) یک جایگاه استثنائی، ویژه و ممتاز است که این مصائبی که به سر امام حسین(ع) رفته نه قبل و بعد بر سر هیچ کدام از انبیاء، اولیاء و اوصیاء نیامده و با بانگ بلند این موضوع را اعلام می کنیم که امام حسین(ع) و عاشورا و کربلا یک امتیاز بی نظیر و یک حادثه و نقطه عطفی در عالم است.
*با وجود اینکه شهادت امام حسین(ع) پیش بینی شده بود و قبل از ایشان در این مورد بحث شده، پس اختیار و اراده امام حسین(ع) چه نقشی داشت؟
اگر بخواهیم وارد بحث عقیدتی و کلامی این موضوع شویم بحث مفصلی است. به نظرم یکی از کتابهایی که در این زمینه می تواند پاسخگوی علاقه مندان باشد «شهید آگاه» آیت الله صافی گلپایگانی است. اجمالا عرض می کنم که امام حسین(ع) همه کارهایی را که برای اتمام حجت لازم بود انجام دادند. حضرت همه آنچه که اقتضای یک جنگ، دعوت و حرکت تبلیغی و سیاسی و حکومتی بود و همه آنچه که یک رهبر الهی باید انجام دهد از دعوت مردم، از اتمام حجت، از رفتن به سمتی که بتواند به سمت پیروزی برود، انجام داد تا مردم را بیدار کند. حضرت همه این کارها را انجام داد و این با بعد دیگر قضیه که از علم امامت و علم لدنی و غیبی که خداوند متعال به انبیاء(ع) و ائمه(ع) داده از آن جهت می دانستند که آخر این مسیر شهادت است با هم منافاتی ندارد. این گونه نبود که چون حضرت به علم امامت و لدنی می دانستند که آخر این راه شهادت است اما حضرت به عنوان یک آدم غیر متعهد و غیر برنامه ریز وارد این عرصه نشدند؟! نه! حضرت به گونه یک فرد عادی دارد حرکت می کند. نامه نگاری می کند، خطبه می خواند، از مدینه خارج می شود و به مکه می روند.
*چرا حضرت از مدینه به مکه می روند و حج را نیمه تمام می گذارند؟
حضرت در 28 رجب از مدینه خارج می شود چون والی احضارشان کرد و شبانه می خواست از ایشان بیعت بگیرد و فرمودند: من شبانه و مخفیانه بیعت نمی کنم، بیعت باید روز و با حضور مردم باشد. حضرت با این خدعه جنگی خودشان را از مهلکه نجات می دهند که مجبور نشوند که شبانه بیعت کنند، البته قبل از آن پیش بینی می کنند و احتیاطا تعدادی از جوانان بنی هاشم را همراه خود می برند؛ می گویند اینجا باشید هر موقع که فریاد زدم داخل شوید و من را نجات دهید، یعنی عین رهبری که می خواهد همه کارهایش را با تدبیر انجام دهد عمل می کند.
حضرت سوم شعبان وارد مکه می شود. مکه، بندرگاه افکار و فرهنگها و محل رفت و آمد همه ملتها و کشورهای اسلامی و غیر اسلامی است. اهالی همه قبایل و عشایر و همه شهرها خصوصا در فصل حج دائم به مکه می آیند. حضرت یک رهبر مدبر با کیاست و سیاستی است که در وسط معرکه آمده و همه رؤسای قبایل و بزرگان و اشرافی که در مکه هستند را دعوت می کند، نامه به بزرگان می نویسد هر چیزی که ابزار اتمام حجت، بیدارگری و روشنگری و بصیرت افزایی است تا بعدها نگویند ما نمی دانستیم و خبر نداشتیم.
حضرت آنقدر خطبه خواند، آنقدر نامه نوشت و ملاقات و گفتگوهای حضوری در مکه و اطراف آن و جاهای دیگر داشته و تا قبل از روز هشتم ذی الحجه حضرت با مردم 3 بار اتمام حجت کرد. روز هشتم ذی الحجه روزی بود که تمام جمعیت حجاج برای منی و عرفات و مشعر حرکت می کنند، اما حضرت راه را کج می کند و به جای اینکه به طرف منی و مشعر برود مسیر عراق را انتخاب می کند. حجاج می بینند ده ها هزار حاجی دارند می روند به طرف عرفات، اما مثلا حدود 100 نفر دارند به سمتی دیگر می روند، همه تعجب می کنند خود همین علامت سؤالها را امام حسین (ع) ایجاد کرد. این سؤال برای مردم به وجود می آید که چرا حسین بن علی(ع) دارد در فصل حج از حرم خارج می شود، حسین بن علی(ع) چرا مسیری که همه دارند می روند را نمی روند. حضرت این علامت سؤالها و تعجبها را ایجاد کرد.
از روز هشتم ذی الحجه که حرکت کرد تا روز دوم محرم که به کربلا رسید حدود 23 روز فرصت بود در این مدت، حضرت منزل به منزل که می روند افرادی که دارند از طرف کوفه و عراق می آیند احضار می کند و می پرسد چه خبر؟ به مردم اطلاع می دهد، قیس بن مسهر را می فرستد؛ قبلا مسلم بن عقیل را فرستاده، حتی وسط راه چشم اش به خیمه عبیدالله حر جعفی می افتد و دعوتش می کند، اما او نمی آید. حضرت می فرماید: او نمی آید اشکالی ندارد، من خودم می روم. چون حضرت می خواهد اتمام حجت کند و احتمال می دهد که با این دعوت شاید او بیدار شود این کار را می کند. زهیر را دعوت می کند زهیر یک عثمانی است اما حضرت او را دعوت می کند. زهیر نمی خواهد برود، اما زنش می گوید پسر رسول الله(ص) تو را دعوت کرده و نمی روی! یعنی حضرت، ولوله در خانه ها، قبیله ها، عشیره ها و شهرها راه می اندازد تا در یوم الحساب نگویند که ما نمی دانستیم.
حضرت، وقتی می خواهد از مکه حرکت کند، خطبه می خواند و وصیت نامه به محمد حنفیه می نویسد: برای قلدربازی و دریافت سهمی از قدرت و ریاست و دنیا حرکت نکردم. من مثل عبدالله بن زبیر و دیگران نیستم که بگویم پس ما این وسط چه کاره ایم؟ چون هر کسی به خاطر اسم و رسم پدر سهمی از قدرت برد. حضرت فرمود: من برای سهم خواهی از قدرت، ریاست طلبی و فساد نیامدم، بلکه من برای اصلاح امت جدم قیام کردم، اسلام به دست یک سگ باز، میمون باز، قمارباز، شرابخوار، فرزند کفر و نفاق و نواده هند جگرخوار افتاده که سینه حضرت حمزه سیدالشهدا(ع) را در جنگ احد شکافت و جگر حضرت را به دندان کشید. اسلام مانند پوستین وارونه به دست دشمن افتاده من حسین بن علی(ع) تکلیف دارم که مردم را بیدار کنم و آب رفته را به جوی بازگردانم و فرمود: «علی الاسلام السلام» باید فاتحه اسلام را خواند، جایی که سرنوشت امت به دست حاکمی مثل یزید افتاده است.
حضرت خودش را معرفی می کند، نامه می نویسد و اتمام حجت می کند، وصیتنامه می نویسد و همه کارها را مثل آدمی که می خواهد به قصد اینکه می خواهد یک حکومت اسلامی را تشکیل دهد در عین حال از جنبه «یل الحقی» می داند که سرنوشت او شهادت است اینها متافاتی با هم ندارد.
او وظیفه دارد که به وظیفه رسالی و دعوی خود اقدام کند می خواهد شهادت باشد یا پیروزی. چیزی است که از پیامبر(ص) یاد گرفته است «احدی الحسنین»، فرقی نمی کند که رزمنده ای که در میدان جنگ می آید آخرش شهادت یا پیروزی است؛ هر دو انجام تکلیف است. برای حسین بن علی(ع) فرقی نمی کند که بیاید کوفه و مردم همراهی کنند و یزید و دستگاه اموی را سرنگون کنند و حکومت اسلامی واقعی مانند پدرش تشکیل دهد یا به شهادت برسد. بنابراین این دو با هم قابل تفکیک است و به هم پیوسته نیست. این گونه هم نیست که انبیاء و اولیاء و ائمه(ع) ما هر وقت می خواستند چیزی را از دستگاه غیب خداوند بخواهند و در همه کارهایشان از دستگاه غیب استفاده کنند.
در روایات آمده که مثلا امام صادق در فرات غسل می کردند تا به زیارت امام حسین(ع) بروند. راوی می گوید که به ایشان گفتم که چیزی پشت شما چسبید و مانع انجام صحیح غسل شما شده، حضرت این مانع را برداشت و بعد غسل را انجام داد. در زندگی عادی کارها را مثل افراد عادی انجام می دادند. در «بحار» و «کافی» بابی وجود دارد مبنی بر اینکه هر وقت ائمه(ع) بخواهند از خزینه غیب الهی استفاده کنند به اذن الله استفاده می کنند، ولی در زندگیشان رفتار عادی و معمولی عین دیگران دارند، وگرنه پیامبر و ائمه الگو و اسوه نمی شدند. حرف قرآن هم این است که کفار می گویند: این چه پیغمبری است که مثل ما غذا می خورد و مثل ما در کوچه و بازار راه می رود، ازدواج می کند، پیامبر مثل فرشته نباید غذا بخورد و .... اتفاقا پیامبران و ائمه معاشرت و زندگی شان باید به گونه ای باشد که ما بتوانیم از آنها الگو بگیریم.
ادامه دارد ... .
نظر شما