خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: جلسات نقد رمانهای شاخص ادبیات فارسی، طی ماههای گذشته در سال 91 در باشگاه کتاب تهران آغاز شده و آخرین جلسه از این سری نشستها هم چند هفته پیش به نقد رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها اختصاص داشت. این جلسات با حضور حسین پاینده و دیگر منتقدان کشور برگزار میشد و حالا قرار است دور جدیدی از این جلسات با محوریت نقد آثار مجموعه داستان برپا شود.
سلسله جلسات نقد مجموعه داستانهای شاخص ادبیات فارسی تا چندی دیگر، با حضور حسین پاینده در قالب جلسات ادبی باشگاه کتاب تهران، در فرهنگسرای ارسباران برپا خواهد شد. پایان جلسات نقد رمانهای شاخص و همچنین نزدیک بودن برپایی جلسات نقد مجموعه داستان، دلیل خوبی برای بررسی کارنامه گذشته و داشتن چشم اندازی برای آینده این جلسات است. چون این نشستها، یکی از سلسله جلسات متمرکز و جدی پایتخت در عرصه نقد ادبی هستند. به همین دلیل در گفتگویی مفصل با حسین پاینده به بررسی مفاهیم و تفاوتهای موجود در عرصه نقد رمان و مجموعه داستان، بررسی جلسات نقد رمان و اهداف جلسات پیش روی نقد مجموعه داستانهای شاخص ادبیات فارسی پرداختهایم.
متن گفتگوی مشروح مهر با پاینده در ادامه میآید:
آقای پاینده! دور اول جلسات نقدی که با حضور شما در باشگاه کتاب برپا شد، به نقد رمانهای شاخص ادبیات فارسی اختصاص داشت و حالا قرار است مجموعه داستانها نقد شوند، آیا رمانهای شاخصهای فارسی، به تعدادی که در جلسات گذشته نقد شدند، محدود میشود؟
در جلسات «بازخوانی رمانهای شاخص ایران» مجموعاً هشت رمان مشهور به قلم نویسندگان ایرانی را نقد کردیم که عبارت بودند از: شوهر آهوخانم نوشته علیمحمد افغانی، مدیر مدرسه نوشته جلال آلاحمد، سَووشون نوشته سیمین دانشور، چشمهایش نوشته بزرگ علوی، بوف کور نوشته صادق هدایت، همنوایی شبانه ارکستر چوبها نوشته رضا قاسمی، دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد از شهرام رحیمیان و چراغها را من خاموش میکنم نوشته زویا پیرزاد.
پیداست که رمانهای شاخص نویسندگان ما به مراتب بیشتر از این تعداد است. اما باید توجه داشته باشید که من بر اساس برنامهی زمانی و امکاناتی که فرهنگسرای ارسباران در اختیارم گذاشته بود در خصوص این جلسات تصمیمگیری کردم. گفته شده بود که مجموعاً ده رمان را در ده ماه بررسی کنیم و من هم فهرستی شامل عنوان ده رمان را تنظیم کردم که البته این فهرست را به دلایلی به هشت رمان کاهش دادند.
توجه دارید که من در جنبههای اجرایی و مدیریتی این پروژه دخالتی نداشتهام و بیشتر تابع این هستم که چه امکاناتی در اختیار من گذاشته میشود. به سهم خودم از تصمیمگیری درست و دلسوزانه مسئولان و مدیرانی که در این باره تصمیم گرفتند تشکر میکنم. بیتردید برگزاری چنین جلساتی به پیشبرد مطالعات ادبی نقادانه در کشور ما یاری میرساند و نهایتاً به فهم بهتر ساز و کارهای ناپیدایی میانجامد که فرهنگ ما را رقم میزنند. بنا براین، هر چقدر امکانات بیشتری به این قبیل فعالیتهای فرهنگی اختصاص داده شود، به نفع جامعه ما خواهد بود. ولی این من نیستم که در خصوص جزئیات مدیریتی (تعداد رمانها و غیره) تصمیم میگیرم. رمانهایی که در این جلسات بررسی کردیم بر اساسی که توضیح دادم انتخاب شدند، اما از نظر خودم میشد تعداد این رمانها را به حداقل بیست مورد افزایش داد.
لطفاً کمی درباره تفاوتهای نقد رمان و مجموعه داستان بفرمائید. به نظر میرسد این موضوع به دلیل تفاوتهای ماهیتی و بنیادی بین این دو ژانر، بسیار مهم باشد.
رمان و داستان کوتاه هر دو زیرمجموعههای ادبیات داستانی هستند، اما این دو گونه ادبی ویژگیهای متفاوتی دارند که آنها را، به رغم شباهتهای ظاهری، از هم جدا میکند. به بیان دیگر، ما با دو ژانر ادبی جداگانه سر و کار داریم که البته از برخی جهات با هم اشتراک دارند، ولی مشترکاتشان را نباید دلیلی بر یکی بودنشان دانست. مطابق با یک تلقی تقلیلگرا و فراگیر، رمان روایتی مطول است که یگانه تفاوت آن با داستان کوتاه، طولانیتر بودنش است.
بسیاری از نویسندگان و دستاندرکاران مطالعات ادبی در کشور ما تصور میکنند که با افزودن شخصیتهای بیشتر و نیز اپیزودها و رویدادهای بیشتر، میتوان یک داستان کوتاه را تبدیل به رمان کرد. بسیار برخوردهام به نویسندگانی که داستان کوتاهی را به من میدهند و میخواهند آن را بخوانم و بگویم که آیا «قابلیت تبدیل شدن به یک رمان» را دارد یا نه. به نظر میرسد فقر تئوریک به این تلقی گمراهکننده دامن زده است که برای رمان نوشتن باید ابتدا داستانکوتاهنویس قابلی بود. البته بسیاری از عناصر روایت، هم در داستان کوتاه وجود دارند و هم در رمان. برای مثال، شخصیت عنصر مهمی است که بدون آن نه رمان میتواند شکل بگیرد و نه داستان کوتاه. یا کشمکش هم در داستان کوتاه وجود دارد و هم در رمان.
به طریق اولی، مباحث زاویه دید هم به داستان کوتاه مربوط اند و هم به رمان. با این حال، از شباهتها و اشتراکهای این دو ژانر نباید چنین نتیجه گرفت که تفاوتشان صرفاً کمّی است و مثلاً میتوان از طول رمان کاست تا تبدیل به داستان کوتاه شود و بالعکس فقط به طول داستان کوتاه اضافه کرد تا تبدیل به رمان شود. تبیین این موضوع (تفاوتهای کیفی این دو ژانر) البته مجال بیشتری میطلبد و نمیتوان حق مطلب را به اختصار درباره آن ادا کرد. علاقهمندان را ارجاع میدهم به مقالهام با عنوان «تفاوتهای کیفی بین داستان کوتاه و رمان» در کتاب گفتمان نقد. در آنجا راجع به خاستگاهها و تکنیکهای متفاوت رماننویسی و داستانکوتاهنویسی بحث کردهام و با بررسی یک رمان و یک داستان کوتاه (هر دو به قلم یک نویسندهی ایرانی) نشان دادهام که چرا روایتگری در این دو گونهی ادبی متفاوت است.
در اینجا فقط میتوانم به طور کلی اشاره کنم که داستان کوتاه بیشتر به سنتهای شعر (به ویژه شعر غنایی) نزدیک است، در حالی که رمان را باید در تباین با داستانهای رزمی ـ عاشقانه یا رمانس فهمید. با توجه به این تفاوتهای ژنریک، طبیعتاً نقد رمان نمیتواند دقیقاً مطابق با همان پیشفرضها یا مفاهیم نظریای صورت بگیرد که شالوده داستان کوتاه محسوب میشوند. قاعدتاً هم در نقد رمان و هم در نقد داستان کوتاه با مجموعه مفاهیم و اصطلاحاتی سر و کار داریم که در هر دو حوزه ادبیات داستانی به کار میروند، اما از تفاوتهای این مفاهیم و اصطلاحات نباید غافل شویم. برای مثال، شخصیتپردازی یا بسط پیرنگ، موضوعات یا مصطلحاتی هستند که در نقد این دو ژانر کاربرد دارند، اما شیوههای شخصیتپردازی در رمان با شیوههای شخصیتپردازی در داستان کوتاه فرق دارد، کما اینکه بحث پیرنگ در داستان کوتاه از بنیان با بحث پیرنگ در رمان فرق دارد.
غفلت از این تفاوتهای کیفی، یکی از معضلات نقد ادبی (و همچنین آموزش داستاننویسی در کارگاههای نویسندگی خلاق) در کشور ما است. خلط بین این مفاهیم و ویژگیهای تمایزدهنده، در بسیاری از مقالات نشریات ادبی و نیز بحثهایی که در جلسات نقد مطرح میشوند، به نحو بارزی به چشم میخورد. اما منتقدی که بخواهد به نقد رمان و داستان کوتاه بپردازد، اگر حقیقتاً به نظریه و نقد ادبی مسلط باشد، نباید از این تفاوتهای کیفی غفلت کند.
به نظرتان مخاطبانی که به صورت مرتب در جلسات شرکت کردهاند، به آن میزان بلوغ در عرصه نقد رسیدهاند که هرچند در مقام مخاطب، از عرصه رمان به حوزه نقد مجموعه داستان بروند؟
این جلسات در چهارچوب «باشگاه کتاب» فرهنگسرای ارسباران برگزار شدهاند. فرض بر این است که شرکتکنندگان در این جلسات، متن مربوط را از قبل خواندهاند، خواه این متن یک رمان باشد که خواندنش قاعدتاً وقتگیرتر از خواندن یک داستان کوتاه است و خواه یک داستان کوتاه باشد که به قول ادگار الن پو خواندنش به طور معمول نباید از «یک نشست» بیشتر وقت بگیرد.
اگر مخاطب با این آمادگی و نیز به طور مرتب در جلسات حضور پیدا کرده باشد، میشود گفت به شکلی نظاممند در معرض مباحث نقادانه قرار گرفته و تدریجاً برای فهم مباحث پیچیدهتر آماده شده است. البته در پرسش شما نکته ظریفی هم هست و من خوشحالم که شما به آن توجه کردید. آن نکته این است که شما پرسیدهاید آیا مخاطبان آنقدر با نقد آشنا شدهاند که از نقد رمان به نقد داستان کوتاه بپردازند. به عبارت دیگر، شما به درستی دریافتهاید که اصولاً نقد داستان کوتاه شاید از برخی جهات مستلزم تواناییهای تئوریک بیشتری باشد. در کشور ما، عموماً خلاف این را تصور میکنند و اعتقاد دارند که نقد ادبی را باید با داستان کوتاه شروع کرد و بعد به نقد رمان رسید. این تصور شاید ریشه در این باور نادرست داشته باشد که رمان، به اقتضای طولانی بودنش، به نسبت داستان کوتاه ژانر «دشوارتری» است. همین تصور نادرست در کارگاههای داستاننویسی اینطور بازتولید میشود که برای نوشتن رمان، ابتدا باید نویسندهی داستان کوتاه بود.
مسئول «باشگاه کتاب» فرهنگسرای ارسباران اطلاع داد این جلسات که قرار است به زودی آغاز شوند، به نوعی محفلی برای تربیت منتقد محسوب میشوند چون قرار است مخاطبان جلسات نقد رمان و شاگردان شما کم کم و به مرور به جای مهمانان سابق در کنار شما به نقد بپردازند، لطفا کمی هم درباره موضوع مهم تربیت منتقد، نظرات خود را بفرمائید.
یکی از مشکلاتی که ما در برگزاری جلسات نقد رمانهای شاخص ایران به آن برخوردیم، کمبود منتقد بود. البته اگر «منتقد ادبی» را به مفهوم متعارف این عنوان بفهمیم، کمبودی در کار نیست، اما اگر از عمل نقد چیزی فراتر از ابراز نظرات شخصی و غیرمدلل را نظر داشته باشیم، آنگاه باید گفت در این حوزه با کمبود کارشناس و متخصص روبهرو هستیم. جلسات نقد نباید به این منظور برگزار شوند که کسانی در آنها عقاید یا برداشتهای شخصی خودشان را مطرح کنند.
این قبیل عقاید و برداشتهای شخصی را همه دارند. میتوان گفت هر کسی که رمان یا مجموعه داستانی را میخواند یا فیلمی را تماشا میکند، درباره آن نظری دارد. حتی ناواردترین خوانندگانی که فقط برای گذراندن اوقات فراغت داستان میخوانند یا به سینما میروند، درباره آن داستانها یا فیلمها نظر دارند و هنگامی که با آنان همصحبت میشوید و نظرشان را میپرسید، بلافاصله نظرشان را بیان میکنند.
ابراز این قبیل نظرات را نباید با نقد ادبی به معنای دقیق و علمیِ آن اشتباه گرفت. البته هر کس محق است نظرش را بگوید، ولی کنش نقادانه زمانی شکل میگیرد که منتقد در چهارچوب نظری معیّنی، معنا یا معانی متن را تبیین میکند. این تبیین مستلزم استناد به مفاهیم و بهکارگیری روششناسیهای برآمده از نظریههای ادبی است. اگر کسی بدون این کار صرفا عقیده شخصی خودش را مطرح کند، یا فقط از پسندها و سلائق خودش سخن به میان آورد، البته توضیح روشنی درباره شخص خودش و دیدگاهها یا علائقش به دست داده، اما هنوز متن مورد نظر را از منظری نقادانه بررسی نکرده است.
من فکر میکنم افراد به جلسه نقد میروند تا منتقد ابعاد مختلف متن و معنا یا طیف معانی ممکن در متن را برای آنها بکاود و توضیح بدهد، وگرنه اگر قرار باشد کسی فقط از خوشآمدنها یا بدآمدنهای کسی دیگر باخبر شود، آنگاه دیگر نیازی به رفتن به جلسات نقد ندارد و این نیاز را میتواند در یک مهمانی خانوادگی یا با گپ زدن و صحبتهای گاهگاهی و تفننی با دوستان و آشنایان هم اجابت کند.
به این ترتیب، یک هدف از برگزاری جلسات ارسباران، کمک به تربیت کسانی است که مایلاند به طور جدی وارد عرصهی نقد ادبی شوند و در این حوزه کار کنند. این هدفی است که من در سالهای اخیر از راه برگزاری کلاسهای آزاد هم دنبال کردهام و خوشحالم که برخی از این مخاطبان جدی، اکنون در مطبوعات قلم میزنند یا شروع به تحقیق در حوزه ادبیات کردهاند. ما در دعوت از منتقدان برای نقد رمانهای شاخص به این مشکل برخوردیم که گاه هیچکس نقد رمان مورد نظر را نمیپذیرفت. دلیلش هم به وضوح این بود که رمان انتخابی ما بسیار چالشدار محسوب میشد و قانع کردن مخاطبانی که به طور نظاممند در این جلسات شرکت کرده بودند البته کار راحتی نبود.
مخاطبی که دیگر با جملات کلی و مبهم راضی نمیشود و میخواهد بداند شما کدام رویکرد نقد ادبی را برای کاوش در لایههای معنایی متن به کار میبرید، به ابراز عقاید شخصی منتقد اعتراض میکند و میطلبد که منتقد واقعاً نقد ارائه بدهد، نه بیانیه اعلام مواضع. ما مجبور شدیم برخی از جلسات نقد رمانهای شاخص را با یک منتقد برگزار کنیم چون برخی مواقع یافتن کسی که بتواند سخن متقن و درخور شنیدن داشته باشد واقعاً کار سختی بود.
به همین سبب من به این فکر افتادم که به جای دعوت از افراد شناختهشده و معروف، عرصه را برای کسانی باز کنیم که هنوز منتقد معروفی نیستند اما توانایی نقد را دارند. میدانید که مشکل «سابقه کار» همهجا وجود دارد. برای استخدام افراد، معمولاً از سابقه کار آنها پرسیده میشود، اما بهراستی اگر کسی بخواهد کارش را تازه شروع کند چه باید بکند؟ من در میان دانشجویانم و نیز در میان مخاطبانم در کلاسهای خارج از دانشگاه، کسانی را میشناسم که توانایی نقد دارند و اگر فرصت کافی به آنها داده شود و زمینه مناسبی برای بروز فعالیتهایشان فراهم آوره شود، قادر خواهند بود بحثهای مقنع در خصوص ابعاد گوناگون آثار ادبی ارائه دهند.
باید از این قبیل اشخاص حمایت کرد تا به تدریج نسل جدیدی از منتقدان ادبی در کشور ما شکل بگیرد و در نشریات و جلسات به نامهای جدید بربخوریم. در وبلاگم از همه این قبیل کسان که توانایی نقد را در خود میبینند خواستهام که داوطلب نقد داستانهای کوتاه شاخص ایران در جلسات فرهنگسرای ارسباران شوند و همینجا دعوتم را تکرار میکنم. البته به کار این منتقدان جوانتر نظارت خواهد شد و کسانی باید داوطلب این کار شوند که به دلیل تحصیلات یا مطالعه جدی، توانایی اولیه را برای سخن گفتن در برابر مخاطبان و ارائه نقد داشته باشند. میدان دادن به افراد توانا اما شناختهنشده، کاری است که من تا آنجا که بتوانم و امکانات اجرایی اجازه بدهد انجام خواهم داد.
با توجه به تاکیداتی که در جلسات مختلف از شما دیدهایم، به نظر میرسد در این زمینه سختگیر بوده و برای معیارهای یک منتقد ادبی استانداردهای دقیقی قائل هستید.
نظر شما