۲۶ دی ۱۳۹۱، ۱۱:۴۶

معنای زندگی -2/

دین داری و خداباوری بهترین معنا برای زندگی است

دین داری و خداباوری بهترین معنا برای زندگی است

خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: آنچه به زندگی معنا می‏بخشد و آن را از پوچی و بیهودگی رها می‏سازد، اعتقاد توحیدی و بار یافتن به مقام مکارم اخلاقی است بهترین معنا برای زندگی، دین‏داری و خداباوری است که به کالبد حیات انسان، کمال می‏بخشد.

میان اخلاق و معنای زندگی، ارتباطی نزدیک وجود دارد و هرگز نمی‏توان پیوند آن دو را نادیده گرفت. همه ادیان و غالب متفکران برای توجیه معناداری زندگی و گریز از پوچ‏گرایی کوشیده‏اند که پیوند این دو را مستدل نمایند.

برخی معتقدند که زندگی غیر اخلاقی نمی‏تواند معنادار باشد و هرگز نمی‏توان بدون پایبندی به ارزش‏های اخلاقی، زندگی را هدفمند و سعادت‏مند نمود. اگر هیچ ارزشی اخلاقی نباشد، قطعاً معنایی برای زندگی انسان نیز مطرح نخواهد بود. برخی دیگر از متفکران را عقیده بر این است که اخلاقی بودن در زندگی به سود ما است، اما سکولار در مقام پاسخ به این سؤال که چرا باید اخلاقی باشیم، جواب منطقی ندارد. اعتقاد علامه این است که معنای زندگی در پرتوی مکارم اخلاقی متجلی است و این امر متفرع بر اندیشه توحیدی و خضوع و خشوع در مقابل ربوبیت الهی است.

« اجتماعات متمدن را یک هدف، وحدت می‏بخشد و آن بهره‏برداری از مزایای زندگی دنیا است که به عقیده آنان سعادت همین است؛ اما اسلام مدار زندگی انسان را وسیع‏تر از حیات مادی می‎داند. از نظر اسلام زندگی اخروی که حیات واقعی است، مدار زندگی انسان است. رأی اسلام این است که در این زندگی جز معارف الهی که عصاره آنها توحید است چیز دیگری به سود بشر نیست و این معارف جز با مکارم اخلاقی و پاکیزه کردن نفس از هرگونه رذیله اخلاقی محفوظ نمی‏ماند.»

علامه تأکید دارد که اسلام برای تکامل آمده است و به همین جهت تعالیم آن در راستای کمال انسانی تنظیم شده است. راه نیل به آن مقام، تمهیدات خاص خود را طلب می‏کند اگر انسان بخواهد به کمال خویش دست یابد، هیچ راهی جز پایبندی به مقدمات آن ندارد؛ یعنی تن دادن به حیات اجتماعی عبادی و اینکه زندگی باید متکی بر عبادت پروردگار و مقتضای روح توحیدی باشد. دیگر اینکه شالوده آن بر عدالت اجتماعی استوار بوده و سوم اینکه معارف حقه و اخلاق فاضله در میان مردم نمایان باشد و در نهایت، حکومت اسلامی و مردم جامعه با تعلیم و تربیت صحیح تحقق این امور را تضمین نماید.

امتیاز اسلام در این است که همه تعالیم آن با هم پیوند دارد. به این معنا که روح توحید در اخلاق کریمه ساری و جاری است و روح اخلاق نیز در اعمال افراد منتشر است. پس همه اجزای اسلام، به توحید بر می‏گردد و توحید اگر تجزیه شود، به صورت اخلاق و اعمال در می‏آید. اگر توحید از مقام عالی اعتقادی فرود آید، اخلاق و اعمال می‏شود و اگر اخلاق و اعمال از درجه نازل خود بالاتر روند توحید خواهد شد. پس آنچه به زندگی معنا می‏بخشد و آن را از پوچی و بیهودگی رها می‏سازد، اعتقاد توحیدی و بار یافتن به مقام مکارم اخلاقی است.

دنیای متمدن و بی‏معنایی

در یک نگاه کلی، قوانین حاکم بر جوامع امروز دو قسم است: بخش اعظم کشورها با قوانین متمدن بشری اداره می‏شوند و در بخش اندکی از جوامع، قانون دینی به ظاهر حکم‏فرماست. این ضعف و نقصان در قوانین دنیای متمدن وجود دارد که بشریت را از معنویت جدا کرده، و به سمت بی‏معنایی و پوچی سوق می‏دهد؛ به حدی که انسان عصر مدرنیته هیچ احساس و انگیزه مثبتی برای تداوم حیات خویش ندارد.

استیس فیلسوف انگلیسی تبار آمریکایی می‏گوید انسان مدرن تصویر یک جهان بی‏هدف را در ذهن خود دارد و این بسیار خطرناک است؛ نه فقط برای مسیحیت، بلکه برای هر دینی مهلک است. تمدن جدید نمی‏تواند ما را به آرزوی حسرت انگیزکه فروغی از امید و معناداری است برگرداند. دیگر هرگز آن فروغ نمی‏درخشد. برخی متفکران مانند راسل و دیویی معتقدند که به کاربستن روش علمی برای حل معضلات اجتماعی ما را نجات خواهد داد؛ اما به نظر می‏رسد که این سخن صحیح نباشد.

عده‏ای دیگر گستاخانه گفته‏اند که جهان تحت سلطه نیروهای کور پیش می‏رود. آنگاه که آدمیان به خدایی آسمانی باور داشتند، می‏توانستند او را خاستگاه آرمان‏های اخلاقی خود بدانند، اما اکنون با ناپدید شدن خداوند از آسمان، وضع به کلی دگرگون شده است. برتراند راسل در مقاله‏اش تحت عنوان « عبادت آزاد مردان» می‎گوید جهانی که علم تجربی به ما ارائه می‏دهد، بی‏هدف و بی‏معنا است. دین در جهان معاصر بیش از آنکه منشأ خیر بشد، منشأ شر بوده و ناپدید شدن آن امری میمون و مبارک است.

تصویری که فرهنگ عمومی در غرب ارائه می‏دهد، همین است، هر چند تلاش زیادی دارد که مردم را با اخلاق تربیت نماید، اما این فعالیت‏ها مؤثر نمی‏افتد.

شاید این سؤال طرح شود که این ایراد بر اسلام نیز وارد است؛ زیرا بسیاری از مسلمانان در جوامع اسلامی همین نگاه را به زندگی دارند پس اسلام چه مزیتی بر قوانین دنیای متمدن دارد؟

علامه در پاسخ به اشکال مزبور می‏فرماید:« اسلام روش جاری و قوانین موضوعه خود را بر اساس اخلاق بنیاد نهاد و با تأکید فراوان مردم را با اخلاق پاک بار می‏آورد، زیرا قوانین عملی در گرو اخلاق است و اخلاق در نهان و آشکار و خلوت و جلوت وظیفه خود را خیلی بهتر از یک پلیس و مراقب انجام می‎دهد. فرهنگ عمومی در ممالک مترقی خیلی کوشش می‎کنند که مردم را با اخلاق پسندیده تربیت نماید، ولی این فعالیت به هیچ وجه سود بخش نیست. زیرا منشأ رذایل اخلاقی، اسراف کاری و افراط در خوش گذرانی مادی است و اجتماع آنان سعی دارد که حقوق کشورهای ضعیف را پایمال نموده، آنان را برده خویش سازد. چنین تفکری هرگز با دعوت به تقوا و صلاح معناداری سازگارنیست و نکته مهم‏تر اینکه قوام و برپایی اخلاق انسانی نیازمند ضامن اجرایی است که آن چیز توحید و روح یکتا پرستی نیست.

افراد باید بدانند که جهان هستی دارای خداوند واحدی است و او هدفی از آفرینش داشته که سعادت و کمال انسان‏ها و آن خدای واحد خیر و صلاح را در دست دارد و شر و فساد را دشمن داشته، در قیامت نیکوکار را پاداش و بدکردار را کیفر می‏دهد.

همه رفتارهای غیر انسانی، مانند فریب، غرور و خوی استکباری که محصول تفکر بی‏معنایی است، ناشی از کنار نهادن تعالیم دینی و دوری از معنویت و روح توحیدی است که دستاورد تمدن جدید است.

علامه با اینکه عمر شریف خود را در تفسیر قرآن صرف کرده و این تصور درباره‏اش شایع است که کمتر به مباحث سیاسی- اجتماعی پرداخته است، اما در بسیاری از موارد با نگاه دقیق و ظریف، گویی که حقایق را در اجتماع مشاهده کرده و بر این نکته تصریح داشته است که احساس پوچی و بی‏معنایی و بی ارزش بودن زندگی از میوه‏های فرهنگ غرب است و اسلام همیشه مایه امید بوده و روزنه روشن و اینده نیک را نوید می‏دهد.

« ما شرقی هستیم و تا آنجا که از تاریخ نیاکان خود یاد داریم و شاید به هزارها سال سر زند محیط‏های اجتماعی گذشته که در ما حکومت کرده هرگز به ما ازادی فکری و خاصه در مسائل علمی مربوط به اجتماع نداده‏اند. روزنه کوچکی که در صدر اسلام به دست شارع اسلام به روی ما باز باشد، به واسطه افراد خودخواه و سودپرست، پشت پرده تاریکی رفت و ما ماندیم و محیط‏های مرگبار و تازیانه و دم شمشیر و چوبه دار و...»

نتیجه گیری

معنای حیات به امور مادی و دنیوی محدود نمی‏گردد، بلکه فراتر از قلمرو مادی است. برای زندگی انسان، مراتبی است که با ابزار حسی و عقلی نمی‏توان بدان راه یافت، بلکه برای طی مراحل آن لازم است از آخرین ابزار معرفتی(وحی) استمداد کرد. با تأملات عقلانی و استمداد از علوم وحیانی، این مطلب به دست می‏آید که عالم هستی هدفمند آفریده شده و نظام خاصی بر آن حاکم است. با این نگاه تمام پدیده‏های آن به دنبال غایت خویش حرکت می‏کنند. انسان که بخشی از این نظام مادی است، در همین راستا در حال ادامه حیات است.

عقل و نقل در این نکته هماهنگ هستند که برای خلقت انسان، غایتی بلند نهفته است و انسان با علم و درایت باید آن هدف متعالی را کشف کند، نه اینکه برای خود در زندگی معنایی را جعل و به دنبال آن حرکت نماید. ادیان الهی خصوصاً اسلام، با توجه به جامعیت تعالیمش، هدف زندگی را معین و برای آن، معنای خاصی ارائه داده است.

بهترین معنا برای زندگی، دین‏داری و خداباوری است که به کالبد حیات انسان، کمال می‏بخشد. اخلاق انسان را زنده کرده  و او را از سایر حیوانات ممتاز می‏سازد. علامه بر این نکته تأکید دارد که اقتضای جامعیت اسلام، معنا بخشی به زندگی انسان است و بی‏معنایی، ناشی از عدم اعتقاد به ذات ربوبی، مادی‏گرایی و دوری از اخلاق و آداب انسانی است که حاصل تمدن جدید است. ایشان با تصریح بر این نکته که دنیای متمدن امروز با دوری از خدامحوری و معیار قرادادن انسان و سودهای دنیوی او، حقیقت وجود آدمی را زیر سؤال برده و تمام امید و آرزوی او را به پوچی و تاریکی و ابهام مبدل ساخته است.

در مقابل، اسلام به ما وعده امید، فضیلت، هدف، آرامش و معنا می‏دهد. تا زمانی که این حقیقت برای ما روشن نشود که روح خداباوری و توحید موجب ارامش درونی انسان می‏شود، معنای زندگی، جایگاه حقیقی خود را باز نخواهد یافت.

................................................

مقاله«معنای زندگی از نگاه علامه طباطبایی» نوشته مصطفی خلیلی فصلنامه اسراء زمستان 90

کد خبر 1790456

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha