شهر مقدس مشهد با پیشینه تدریس و ترویج حکمت و فلسفه و رونق و رواج علوم عقلی ـ عرفانی و وجود عالمان و مدرسان بزرگ معقول، در برهه ای شاهد خلأ عالمان متعمق و حکمت پرور گردید. بروز مخاصمه حادّ و مبارزه پیگیر با حکمت و فلسفه و عرفان به جای مانده از همان دوره است. فلسفه ستیزان و عرفان زدایان چندی در این دوره بروز کردند و میدان دار بی رقیب فکر و اندیشه دینی شدند، آنها طریقه خود را در اثبات دعاوی و رهیافتها و سلوک علمی و عملی، انحصارا برگرفته از متن دین و معارف ناب اهل بیت عصمت و طهارت(ع) می دانستند و هرگونه تفسیر و برداشت خود را از آیات و روایات، عین مراد دین و نص و صریح ظواهر، قلمداد می کردند.
این بزرگان چنان خصومت زایدالوصفی با روش های فلسفی و عرفانی در قلمرو تفکر دینی ابراز می داشتند که تنها وجه ممیز خود را با سایر عالمان دینی که به تعمق و تفکر درباره متون فلسفی و عرفانی دین می پرداختند، همین ویژگی می دانستند.
احیای فلسفه ستیزی و عرفان زدایی توسط این جمع با وجهه مذکور، سرگذشت شنیدنی دارد. این سرگذشت توسط یکی از هواداران این مدرسه در اوایل دهه هفتاد شمسی به صورت طرح نامه ای در کیهان فرهنگی و سپس با نام «مکتب تفکیک» [1]منتشر شد، البته این طرح گسترده تر از راه و رسم مرسوم و فراتر از واقعیت این جریان بی نام، تا آن زمان بود و فکر و ایده هایی بود که آن نگارنده برای تبلیغ و ترویج مشی دل داده خود، به آن تعلیق کرده بود اما در مشی و مرام بزرگان و سایر همگنان او از اعمال این مدعیات و مفروضات نه تنها خبری نیست که برخلاف آن بسیار واضح، مطلب وجود دارد .
جالب توجه است این طرح نامه که به شدت تلاش می کند شخصیتهای فلسفی همانند علامه طباطبائی [2] را که تضاد تام با انگاره های پیشاهنگان دیدگاه تفکیک دارند، تفکیکی جلوه دهد یا افرادی را که هیچ نسبتی با حال و هوای تفکیک ندارند و هیچ نشانه ای نه در گفتار و نه در رفتار آنان در همسویی با تفکیک وجود ندارد، به خود نسبت دهد اما در این طرح نامه که قسمت عمده آن ( نزدیک به یکصد و سی صفحه) به معرفی شخصیتهای منسوب و بنا به تعبیر «مشعلداران متهور» [3] می پردازد از معرفی مهمترین اوتاد و ارکان مدرسه تفکیک، شیخ محمود حلبی تولایی، اعراض کرده و هیچ نام و نشانی از وی وجود ندارد و تنها با کنایه از وی به عنوان یکی از اعاظم افاضل شاگردان میرزای اصفهانی [4]یا فقط به ذکر نام ایشان در ردیف سایر شاگردان اکتفا می نماید و سایرین را با بسط کمی و پردازش کیفی و تعبیرات ادبی و حماسی از فرش به عرش می نشاند[5]!!
شیخ محمود حلبی از ملازمان و مروجان بیانی و قلمی استاد خویش مرحوم آیةالله میرزا مهدی اصفهانی است و به جرأت باید گفت هیچ کس به اندازه او شیفته و دلباخته استاد نبوده و به اندازه وی در حفظ نظرات و صیانت دروس استاد چه با تقریرنویسی و چه استفاده از خطابه و منبر، متحمل رنج و زحمت نشده و عجیب است طرح نامه ای که به تمجید و توصیف "مشعلداران متهور" می پردازد چگونه در این میدان از مشعلداری متهور و حتی متهورترین افراد تفکیک اعراض می کند تا مباد که از معرفی وی رنگ گرایش به «انجمن حجتیه» و سوابق آن غباری بر چهره تفکیک گرایان بنشیند و بتواند به سادگی یک ادعا، تمام پرورش یافتگان فکری این مدرسه را، دارای فکر ناب و خالص از چشمه سار علوم نبوی و ولوی قلمداد نماید و سایر عالمان سترگ امامیه که در علم معقول یدطولی داشته و معارض با مدرسه «تفکیک» می باشند، در نقطه مقابل قرار دهد!!
جالب است که نگارنده طرح نامه مزبور که خود از پرورش یافتگان همین مدرسه و از همان سنخ مشعلداران است چگونه خود تهور را فرو می کاهد و خطر نمی کند تا همه رویه های تفکیک گرایی را برای پیروان مشتاق علوم خالص، برملا سازد و سره سازی را ترویج نماید؟! آیا این مسأله را باید به حساب غفلت و یا تعمد یا سره سازی از سوی مکتب پردازان در این دیدگاه گذاشت ؟! از آن زمان به بعد، نام «تفکیک» عنوانی شد تا به این «مدرسه» و پیروانش هویت بدهد و جمع این عالمان و مشی فکری آنها را نشان باشد.
شاگردان چندی در مشی و مرام این مدرسه، پرورش یافتند و هرکدام به فراخور استعداد و میل درونی شیوه ای را برای ادای دین به استاد و ترویج تفکرات وی برگزیدند، استادی که شاگردانش او را بحری قمقام و زخّار و گفته ها و ایده های او را یکسره سره و ناب دانسته و مشمول الطاف الهی و عنایات مهدوی و سراسر حامل علوم اهل بیت(ع) انگاشته اند[6] و بالتبع فرصت هرگونه سؤال و چون و چرا درباره او را از خود زدوده و حتی چون و چرا در این باره را از منکرات تلقی می کردند، برخی از شاگردان که دست به قلم بودند دریافتها و یاداشتهای خود از دروس استاد را عینا یا با کمی تفاوت تحریر کردند و متناوب منتشر کردند، برخی دیگر که در حال و هوای وعظ و منبر و سخنرانی سیر می کردند، نقش خود را در این زمینه بروز دادند.
جمع همه این تلاشها همه مکمل یکدیگر بود و با تمرکز بر قلمرو باورها به ویژه برخی مسائل معرکه آرا بین دانشمندان دینی درباره مبدأ و معاد، آن هم فقط مسائلی که علیه فلسفه و عرفان توشه فراهم می آورد، دور می زد.
ابتدای سخن و نوشته آنها مستقیم یا غیرمستقیم معارضه با عرفان و فلسفه اسلامی و انتها هم به همان جا ختم می گردد، استدلال و استنتاج هر دو، یک چیز را هدف می گیرد. این خصومت زایدالوصف همه وام گرفته از استادی است که سرگذشت نیل او به اوج دشمنی با فلسفه و عرفان جالب است. اگرچه شاگردانش او را شخصیتی نظرکرده و تشرف حاصل کرده و در سلک نیکبختان عهد غیبت و راه یافته به این مطلب که حقیقت معرفت و معرفت حقیقی را چگونه و از کجا باید طلب کرد و در همان تشرف بدو می نمایانند که این معرفت کجا و آنچه در فلسفه و عرفان و اصطلاحی مطرح می شود کجا؟ او که هنوز در سنین سی سالگی است به افتخار این اعتقاد و بلکه راه یافتن به حقیقت «لیلة القدر» نائل می شود و تضاد و تعارض با فلسفه و عرفان حاصل همان اتفاق فرخنده است؟ و او دیگر پس از این واقعه انسانی است جز گذشته و دیگران که در او تردید آورند معلوم است که در چه محدوده ای قرار می گیرند؟[7]
همین اتفاق که با تأکید زایدالوصفی مدعیات تفکیکیان را پشتیبانی می کند برای مستند حجیت همه گفتارهای مراد در نظر مریدان کافی است و این جمله «اخذ المعارف من غیر طریقنا اهل البیت مساوق لانکارنا» حد وسط همه استدلالهای عرفان ستیز و فلسفه گریز! و عرفان و فلسفه اسلامی مصداق اتم و اکمل و منحصر به فرد مفاد این جمله!!
نقطه عطف سخنان و نوشتارهای این بزرگان، تحذیر بلیغ و توصیه اکید بر احتراز از فکر فلسفی و اندیشه عرفانی است، گویا تنها رسالت دین و تکلیف دینی این بزرگان کوبیدن فلسفه و عرفان است و البته اینها همه از نعمت درسهایی است که استاد آنان سرلوحه مشی خود قرار داده و بلوایی عظیم تر از رسوخ و یا پیدایش فکر فلسفی در حوزه فکر اسلامی پیدا نکرده است.
در بین شاگردان وفادار به مرام استاد، شیخ محمود تولایی مشهور به «حلبی» بیش از همه مقید و مروج فکر او گشت، وی در منابر و در بین عموم مردم بی نشان و با نشان به ترویج یکسره این شیوه پرداخت. او با تقریرنویسی از دروس استاد، نقش مهمی در محفوظ ماندن دروس وی ایفا کرد. وی یکسره به تقریرنویسی از دروس استاد با خط چشم نواز پرداخت اما به انتشار مکتوبات نپرداخت و در سالهای پایانی عمر همه دستنوشته های خود را به مرکز اسناد آستان قدس رضوِی تحویل داد.
پی نوشت:
[1]- محمدرضا حکیمی، مکتب تفکیک، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول ، تهران ، 1375 .
[2]- محمدرضا حکیمی، مکتب تفکیک ، ص 174-176
[3]- همان ص 189
[4]- همان ص 226
[5]- همان ص225
[6]- هذه المعارف المبدئیة و المعادیة ممّا افاض الله علینا بهدایة شیخنا الاعظم و الطود الاشمّ الفقیه النبیه التقی النقی الوفیّ الصفی المیرزامحمدمهدی الاصفهانی ... و هذا الفقیه العارف العالم العامل الفاضل الکامل کان ممن اختصّ بالالطاف الهیة و العنایات المهدویة و ممن تحمّل علوم اهل البیت اصولا و فروعا و معارفا و کان ممن ینخلععن بدنه و یتجرّد عن قالبه غالبا و کان زمام الخلع و التجرید بیده و اختیاره متی شاء ینخلع « شیخ محمود حلبی ، تقریرات ، ص1 » . ... لذکرت شطرا آخر و قسطا اوفر ممّا حملنی الله تعالی من علوم الفرآن و معارف الفرقان مغترفا من لجّة علمه الطمطام و الحبر العلم القمقام الطود الاشمّ و شیخنا الاعظم حجة الاسلام علی الانام المیرزامحمدمهدی الاصفهانی ... « شیخ محمود حلبی ، التوحید و العدل ص 92 »
[7]- مکتب تفکیک ، ص 215 تا 218 - و چون طالب شیفته ، در طلب حقیقت به حقیقت طلب رسیده بوده است ، طوفان این اضطرار حقیقی ( اضطرار روحی ) که در تأثیر قطعی توسلات شرط است ... این جوینده خالص و پوینده مخلص را به سوی کعبه مقصود و قبله منظور متوجه می سازد ، و به توسل و تمسک به ذیل عنایات انسان "هادی زمان"و "ربانی دوران"وا می دارد ... و سرانجام ، رجوع خالصانه و دردآگین و دردگزاری های جانانه از فقر راستین و ... دریای رحمت واسعه الهیه ، و بحر مواج عطوفت کلیه ولویه را به ترشح فیضی وا می دارد ، و میرزای اصفهانی در سلک نیکبختان عهد غیبت کبری در می آید ، و به او القا می شود که حقیقت معرفت و معرفت حقیقت ... را چگونه و از کجا باید طلب کرد و به دست آورد ... اتفاق فرخنده مورد اشاره–در سنین سی سالگی –نگرش میرزای اصفهانی را در معرفت خدا و فهم هستی و ابعاد علم قرآنی و شناخت حقایق و افاضات معصوم و طریق وصول به معرفت و راه و روش سلوک ، به صورتی ژرف، متفاوت می سازد و در دید علمی و درک شناختی و حرکت تکاملی و سلوک روحانی وی ، تحولی شگرف پدید می آورد. او به سختی معتقد می شود - بلکه می یابد – که علمی که به برکت قرآن کریم، در لیلة القدر حقیقت اعلای محمدی (ص) نازل گشته و در زلال واقعیت سبوحی قدّوسی نفس معصوم تبیین یافته است ، کجا و آنچه در فلسفه و عرفان اصطلاحی مطرح می شود کجا ؟ ( ص215 –216 ) ... مکتب معارفی میرزای اصفهانی –که باید به اعتباری ایشان را در سده چهاردهم هجری، مؤسس آن دانست –از این طرز فکر و زاویه دید مایه می گیرد و شکل می پذیرد ... و بدینسان از وادی "معارف ممتزج" به ساحل دریای مواج معارف خالص و سره و ناب هدایت می شود ، و با مدد تعقلات ممتدّ قرآنی ... و احیای فطرت الستی ... به "عین صافیة تجری بامر ربّها" روی می آورد و از رشحات " علم مصبوب" بهره مند می گردد و از اینجا میرزای اصفهانی انسانی است جز گذشته ... و کسانی که نمی توانند او را قبول کنند از همین جاست ( ص 217-218 )*
*نویسنده: دکتر محمدرضا ارشادی نیا
ادامه دارد ... .
نظر شما