خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: مطالعه در نوروز گاه جایگزین سفر است و گاه مکمل سفر. برخی کتابخوانها در نوروز تمایل دارند که بار سفر نبندند و در گوشهای دنج، حسرت یکسال وقت کافی نداشتن برای مطالعه را با یک دل سیر کتابخوانی جبران کنند و گاهی هم دوست دارند در سفر و گشت و گذار خود چند ورقی مطالعه کنند.
«در پایتخت فراموشی» پیشنهادی برای مطالعه هر دو دسته از کتابخوانها. کتابی که همراه شدن با آن سفری است به سرزمین فراموش شدگان، دیار مردمان ششمال شرق ایران که در گذشتهای دور با مردم ما اهلیتی یکان داشتهاند و امروز جدای از مرزهای سیاسی، اصالت ایرانی خود را حفظ کردهاند. این کتاب پیشنهادی است برای آشنایی با افغانستان که میتواند غبارهای نشسته بر روح و جان ما از این سرزمین را پاک کند و تصویری بکر و تازه از آن پیش جشمان ما باز کند.
«در پایتخت فراموشی» روایت سفر محمد حسین جعفریان و بهروز افخمی به کابل در سال 1381، یک سال پس از شهادت احمد شاه مسعود و به منظور شرکت در همایشی است که به این منظور برگزار شده است. جعفریان در این کتاب بیش از آنکه سعی در سفرنامه نویسی به سبک و سیاق معمول داشته باشد، سعی دارد به هر بهانه با رجعت به خاطرات سالها حضور خود در افغانستان تصویری تازه جذاب و در عین حال قابل مقایسه از این سرزمین در دوران جهاد و جنگ داخلی و پس از آن را به تصویر بکشد.
به عبارت دیگر همسفر شدن با این کتاب به هر مخاطبی این بهانه را میدهد تا با جغرافیای سیاسی و اجتماعی افغانستان در سالهای ابتدایی دهه هشتاد آشنایی قابل توجهی به دست آورد و بازسازی حافظه تاریخی خود از این دیار بپردازد.
نکته قابل توجه در مواجهه با این کتاب دور شدن راوی از بیان صرف دیدههای خود در این سفر است. شاید در نمونههای مشابه با این اثر در سالهای اخیر، راویان به طور عمده تلاش داشتند تا با ترسیم چهرهای از سرزمین افغانستان که تاکنون کمتر توسط ایرانیان دیده شده است، چهرهای تازه از آن برای مخاطبانشان ترسیم کنند اما روایت جعفریان از افغانستان، بیش از آنکه بر مبنای دیدههایش در سفر نوشته شد، بر مبنای حافظه تاریخی او از این دیار است و این سفر و دیدههایش در آن بهانهای شده برای روایت او از کشوری که بار دیگر در آن به سفر پرداخته است که در نوع خود بسیار قابل توجه است.
جعفریان پیش از این درباره این اثرش اظهار داشته است: اگر افغانستان و کابلی که در این یادداشتها ترسیم شده - افغانستان و کابل شهریور 1381- را با امروز مقایسه کنیم به عظمت آنچه در این سرزمین رخ داده پی میبریم. برای انتقال حس و حالی که در آن سفر داشتهام دست به ترکیب نوشتهها و ویرایش وقایع محتوایی نزدم. هرچه هست همان است که هر شب در پی وقایع روزانه یادداشت میکردهام.
در بخشی از این کتاب خاطرهای از جعفریان به این شرح میخوانیم:
يكبار با بالگردي كه يكي از خلبانهاي وابسته به مسعود خلبانش بود از تاجيكستان به سمت پايگاهي در شمال افغانستان پرواز میكردم. وارد خاك افغانستان كه شديم جتهای طالبان به سراغمان آمدند... همه به شدت ترسيده بوديم... خلبان ميگ با عصبانيت پرسيد: هو پيلوت! (=هی خلبان!) گپی بزن! كی باشي؟ خوده معرفی كن.
خلبان ما صدای خلبان ميگ را شناخت... در اين حال خلبان ما با خنده و مسخره بازی چند فحش نثار خلبان ميگ كرد و آخر خودش را معرفی كرد:
زبير! هو مرتكه! مه «گل ممد» استم! گل ممد تخاری!
و طرف هم او را به ياد آورد... صدای خلبان جت با هيجان در بيسيم بالگرد پيچيد:
گل ممد! مادر(...) دَ اينجا چه میكنی؟
و خلبان ما پاسخ داد: فاميلن جور است؟(خانوادهات خوبند؟) سياسرا (زنهايت) جورن؟
تشكر! تو چی خيلی؟(چطوری) قندولكايت (بچه های كوچكت)جورن؟
...خلبان ما هم پاسخ داد و آخر كار صدای خلبان ميگ از بيسيم شنيده شد كه به خلبان بالگرد ما گفت:
پادر نالت، خودت پُت كو (= لعنت بر پدرت، خودت را پنهان كن) اگر بار دگه پيدا شوی، دَ همی آسمان تنبانته میكشم! (= شلوارت رو در میآورم) دفع شو! (= گم شو).»
کتاب«در پایتخت فراموشی» در شمارگان 2500 نسخه و قیمت 7500 تومان از سوی انتشارات سوره مهر عرضه شده است..
نظر شما