۱۸ فروردین ۱۳۹۲، ۸:۴۱

تفسیر قرآن ؛

امامت، هدايت باطني انسانها به ملكوت/ حضرت ابراهیم(ع) شیعه کیست؟

امامت، هدايت باطني انسانها به ملكوت/ حضرت ابراهیم(ع) شیعه کیست؟

آیت الله جوادی آملی در تفسیر آیه 124 سوره بقره، به سرّ دعای حضرت ابراهيم(ع) برای فرزندانش اشاره کرد و گفت: اينكه ابراهيم(ع) مرتب از خداي سبحان ذرّيه صالح طلب مي كند، برای آنست كه به سرنوشت نوح مبتلا نشود.

به گزارش خبرگزاری مهر آیت الله جوادی آملی در بخشی از تفسیر آیه 124 سوره بقره ﴿وَإِذِ ابْتَلَيٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ که ناظر به بحث امامت است، می گوید: ... بحث در مسئله امامت ابراهيم(ع) است كه خداي سبحان بعد از إتمام كلمات او را به مقام امامت رساند و اين امامت را براي او جعل كرد. گرچه لغتً «امام» يعني پيشوا، امّا در اين آيه كريمه به چه معنا خواهد بود؟ آيا امامت به معناي نبوت است از اين جهت كه پيغمبر پيشواست؟ چه اينكه بعضي احتمال داد‌اند. يا امامت به معناي قدوه و الگو بودن است غير از معناي نبوت يا به معناي أسوهٴ أنبيا بودن است، نه أسوه مردم؟. ابراهيم(ع) در أواخر عمر به جايي رسيد كه أسوه انبياي بعدي شد نه تنها قدوهٴ أمّت بود بلكه امام الأنبياء بود. اين معناي اوّل و همچنين معناي دوّم ابطال شد؛ زيرا قبلاً ابراهيم(ع) داراي نبوت بود و اين در دوران پيري جعل نشد در حاليكه امامت در دوران پيري جعل شد، پس امامت به معناي نبوت نيست. معناي دوم هم ابطال شد براي اينكه ابراهيم(ع) همراه با نبوتش أسوه بودن و قدوه بودن را دارا بود.

معناي سوّم هم ابطال شد براي اينكه ظاهرِ ﴿اني جاعلك للناس اماماً قال و من ذريتي قال لاينال عهدي الظالمين﴾ آنست كه ابراهيم(ع) يك معنا را از خدايِ سبحان دريافت كرد و همان معنا را براي ذريه‌اش مسئلت كرد و خداي سبحان همان معنا را نسبت به ذريه عادل او اجابت كرد، پس بايد براي امامت يك معنايي قائل شد، يعني مصداقي بيان كرد كه آن مصداق، هم در ابراهيم(ع) باشد كه قبلاً نبود و هم در ذريه عادل او. اگر امامت به معناي قدوه أنبيا بودن باشد كه «امام الأنبياء» باشد، اين ممكن است براي خود ابراهيم(ع) تثبيت و تصور بشود. امّا با آيه سازگار نيست براي اينكه خداي سبحان فرمود: ﴿اني جاعلك للناس اماماً﴾ نه «للانبياء» اين يكي و ثانياً ذريه او كه عادلند و اين دعا در حقّ آنها مستجاب شد، آنها «امام الأنبياء» نبودند؛ چون يكي از بهترين ذرّيه او وجودِ مبارك پيغمبر است او ديگر إمام الانبياء نيست يا يكي از بهترين ذريه او خاتم الاوصياء است كه ولي‌عصر(ارواحنا فداه) است او ديگر «امام الأنبياء» نيست و نمي شود گفت كه امامتي كه خدا براي ابراهيم جعل كرد امامت انبياست و امامتي كه به ذريه او إفاضه كرد معناي ديگر يا مصداق ديگر باشد اين عقلاً محال نيست ولي با ظهور سياقي و وحدت سياقي سازگار نيست. گذشته از آنكه اين مقام يعني مقام إمام الأنبياء بودن مال ابراهيم نيست.

عصمت، شرط نيل همه عهدهاي الهي

این مفسر قرآن در بخشی دیگر از تفسیر آیه 124 بقره به بحث عصمت امام اشاره کرده و یادآور می شود: ... از مجموع سؤال و جواب استفاده شد كه خداي سبحان ابراهيم(ع) را به مقام امامت رساند و ابراهيم(ع) اين امامت را براي ذريه‌اش مسئلت كرد و خداي سبحان نسبت به ذريه ظالم او، جواب منفي داد كه امامت به آنها نمي‌رسد، نسبت به ذريه عادل و محسن آنها جواب مثبت داد كه امامت به آنها مي‌رسد. به سه دليل امامت كه عهد خداست به ظالم نمي‌رسد؛ معصيت كار ظالم است، خواه ظلم به نفس كند، خواه ظلم به غير، خواه ظلم به خدا، در همه موارد بر فاسق و بر عاصي، «ظالم» صادق است و امامت كه عهد الهي است به ظالم نمي‌رسد.

وی تصریح می کند: ... گرچه بحث در محور امامت است ولي همانطوري كه ظالمين، خواه از ذرّيه ابراهيم، خواه از ذرّيّه ديگران از امامت محرومند، عهدِ خدا هم خواه امامت، خواه نبوّت، خواه رسالت، خواه وصايت، خواه خلافت به ظالمين نمي‌رسد. گرچه بحث در امامت است، امّا خداي سبحان امامت را مصداقِ عهد بيان كرده است نه مفهوم عهد، فرمود: ﴿لاينال عهدي الظّالمين﴾؛ نه تنها امامت به ظالمين نمي‌رسد بلكه أصل عهد من به ظالمين نمي‌رسد. اگر سؤال خاصّ است جواب عامّ است و اين با خصوصيّات سؤال، منافات ندارد. اگر ابراهيم عرض كرد: خدايا اين امامت را به ذرّيّهٴ من بده! خدا يك اصل كلّي بگويد، بفرمايدبه اينكه نه تنها امامت بلكه هيچ عهدي از عهود من به هيچ ظالمي از ظالمان نمي‌رسد، خواه آن ظالم ذریّه تو باشد، خواه ديگري، خواه آن عهد، امامت باشد خواه چيز ديگر؛ پس اگر كسي خواست مدّعي نبوّت باشد يا خلافت باشد يا مدّعي وصايت باشد يامدّعي رسالت باشد مي‌توان با ﴿لاينال عهدي الظالمين﴾ ابطال كرد؛ چون عهد مساوق با امامت نيست، امامت زير پوشش عهد است.

آیت الله جوادی آملی در ادامه تأکید می کند: خداي سبحان فرمود: عهد من، به ظالم نمي‌رسد. آن وقت يك صغريٰ و كبريٰ. استنتاجش اين است كه امامت عهد است، عهد به ظالمين نمي‌رسد؛ امامت به ظالمين نمي‌رسد، نبوّت عهد خداست، عهد خدا به ظالم نمي‌رسد؛ نبوّت به ظالم نمي‌رسد، و هٰكذا خلافت و هٰكذا وصايت و هٰكذٰا رسالت، هرچه عهد شد و اگر ما از محدوده ذرّيه ابراهيم و امامت، بيرون رفتيم، اين نه به آن معناست كه خصوصيّت سؤال و جواب را رعايت نكرديم؛ نه، خصوصيّات محفوظ است منتها خداي سبحان دو تا ضابطه كلّي بيان كرد. ابراهيم عرض كرد كه ذرّيه مرا به امامت برسان، خداي سبحان فرمود: آن ذرّيه كه معصومند امامت به آنها مي‌رسد ولي عهد من چه امامت چه غير امامت به ظالم؛ چه ذرّيه تو، چه غير ذرّيه تو نمي‌رسد. پس هم ظالمين مطلق است، عام است غير ذرّيه حضرت را هم شامل مي‌شود، هم عهد مطلق است، غير امامت را شامل مي‌شود. ﴿لاينال عهدي﴾ أيّ عهدٍ كان، ظالمين را، و چه عهدي بالاتر از نبوّت و چه عهدي بالاتر از خلافت و اگر چنانچه فرشتگان (در برابر ﴿انّي جاعل في الارض خليفة﴾ ) به خداي سبحان عرض كردند كه ﴿نحن نسبّح بحمدك و نقدّس لك﴾ ؛ يعني خليفه تو بايد منزّه و أهل تسبيح باشد ما اينچنين هستيم. خداي سبحان نفرمود به اينكه من كسي كه يفسد في الارض و يسفك الدماء او را خليفه مي‌كنم، فرمود: من كساني را خليفه مي‌كنم كه شما نمي‌دانيد، شرط خلافت من عالم أسما شدن است وگرنه آن كه اهل سفك دماء است و افساد في الارض، او مرجوم است او خليفه نخواهد بود. همانطوري كه خلافت، به علم أسما متّكي است. اينجا هم عهد به عصمت متّكي است ﴿لاينال عهدي الظالمين﴾. بنابراين اگر كسي معصوم نبود، داعيه يكي از اين عهود الٰهيّه را داشت، خواه نبوّت، خواه رسالت، خواه وصايت، خواه خلافت، خواه امامت محروم خواهد بود به اين دليل.

حضرت ابراهيم(ع) شيعه حضرت نوح(ع)/ سلام جهانی خدا بر حضرت نوح(ع)

وی در بخشی دیگر از تفسیر این آیه بر پیروی حضرت ابراهیم(ع) از حضرت نوح اشاره دارد و می گوید: ... گرچه در بعضي از قسمتهاي قرآن خداي سبحان به پيغمبر فرمود: ﴿و اتّبع ملة ابراهيم﴾ امّا وقتي درباره خود ابراهيم(ع) بحث مي‌كنيم مي‌بينيم خداي سبحان او را «أمّت نوح» مي‌داند، مي‌فرمايد: ﴿و انّ من شيعته لإبراهيم﴾ اما خود ابراهيم(ع را جزء شيعيان نوح مي‌داند. شيعه يعني پيرو، وقتي يك گروهي از يك كسي پيروي كردند، مكتب او شيوع پيدا مي‌كند از اين جهت آنها را شيعه مي‌نامند و خداي سبحان ابراهيم(ع) را جزء شيعيان نوح معرفي كرد فرمود: ﴿و انّ من شيعته لابراهيم﴾. لذا سلامي كه بر نوح فرستاد بر هيچ پيغمبري نفرستاد، درباره ساير أنبيا فقط سلام مي‌فرستاد، مي‌فرمايد: ﴿سلامٌ علي ابراهيم﴾ ﴿سلامٌ علي موسي و هارون﴾ ولي درباره نوح(ع) مي‌فرمايد: ﴿سلامٌ علي نوحٍ في العالمين﴾ ؛ يعني الآن الي يوم القيامه، هر كس هر كار خير انجام مي‌دهد نوح(ع) در آن كار سهيم است؛ زيرا كسي كه تقريباً ده قرن رنج ديد ٩٥٠ سال رنج ديد، تا توانست اين فكر را در بين بشريت تثبيت كند الي يوم القيامة، هر كس هر كار خير انجام داد جزء آثار خيرِ نوح(ع) هم هست، منتها در اثر بدي فرزند نوح اين رشته قطع شد.

سرّ دعاي حضرت ابراهيم براي فرزندانش

آیت الله جوادی آملی در ادامه تفسیر این آیه به سرّ دعاي حضرت ابراهيم براي فرزندانش اشاره کرده و می گوید: ... اينكه ابراهيم(ع) مرتب از خداي سبحان ذرّيه صالح طلب مي كند، هر جا، جاي دعاي خير است فوراً در آنجا از خدا ذريه صالح طلب مي‌كند، هر جا جاي استجابت دعاست به فكر بچه‌هاي خود هست، براي آنست كه به سرنوشت نوح مبتلا نشود و اگر نبود آن جريانِ نوح: ﴿انّه عمل غير صالح﴾ ، اين رشته در دودمان نوح مي‌ماند و او مي‌شد سرسلسلهٴ أنبيا، چه اينكه هست ولي چون فرزند صالح نداشت خداي سبحان اين نعمت را از آن خاندان قطع كرد و براي اينكه ابراهيم(ع) به آن سرنوشت مبتلا نشود، شما ملاحظه مي‌فرمائيد در شديدترين حال كه انسان قلبش مي‌شكند و در آن حال دعا مستجاب است مي‌بينيم دعاي ابراهيم(ع) درباره فرزندان خود است. آنجا كه هجرت كرده است به يك سرزميني كه أحدي در آن سرزمين نبود آنجا به فكر بچه‌ها بود، عرض كرد: ﴿رب اجعلني مقيم الصلاة و من ذرّيتي﴾ ؛ خدايا بچه‌هاي مرا اهل نماز كن! آنها را مقيم صلات كن كه آنها در جامعه نماز را زنده كنند! خدايا اين توفيق را بده كه من از بت پرستي بپرهيزم بچه‌هاي من هم بت‌پرست نباشند! ﴿و اجنبني وبنيّ أن نعبد الأصنام﴾ ؛ در تمام آن حالات حسّاس كه حضرت رنجهاي فراوان ديد و قلبش شكست و در حال شكستگي قلب دعا مستجاب است، آنجا وقتي دعا مي‌كند به فكر بچه‌هاي خودش است كه مبادا سرنوشت ابراهيم(ع) همانند سرنوشت نوح(ع) بشود كه اين دودمان منقرض بشود. و خداي سبحان هم فرمود: ﴿ان تتولّوا يستبدل قوماً غيركم ثم لايكونوا أمثالكم﴾ ؛ به يك عده‌اي كه متنعمند مي‌فرمايد: اگر شما حق‌شناسي نكرديد ما نعمت را از خاندان شما مي‌گيريم به ديگران مي‌دهيم: ﴿و ان تتولّوا يستبدل قوماً غيركم ثم لايكونوا امثالكم﴾.

وی تأکید می کند: براساس داشتن فرزند صالح است كه خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿وجعلها كلمة باقيةً في عقبه﴾ ، الآن نام ابراهيم(ع) زنده است و نام نوح(ع) زنده نيست، نه براي آن است كه نوح سرسلسله نيست و ابراهيم سرسلسله است، براي اينكه نوح سرسلسله است منتها دودمان او شايسته نبودند كه اين مقامِ والا را حفظ بكنند از اين جهت آنكه «امام الانبياء و الاولياء» است نوح(ع) است؛ زيرا گرچه ابراهيم سرسلسله بسياري از أنبيا است، ولي قرآن روشن كرد كه خود ابراهيم(ع) جزء شيعيان نوح است: ﴿و انّ من شيعته﴾ ؛ يعني «وانّ من اتباعه لابراهيم(ع)» لذا قبلش فرمود: ﴿سلامٌ علي نوحٍ في العالمين﴾...

نقد تفسير امامت به زعامت سياسي ـ اجتماعي

صاحب کتاب «مفاتیح الحیات» در ادامه تفسیر آیه 124 سوره بقره، حصر امامت به زعامت سياسي ـ اجتماعي را رد کرده و می گوید: ... امام يعني زعيم و رهبر و سرپرست يعني كسي كه حكومت تشكيل مي‌دهد. اين معنا في نفسه مي‌تواند مصداقي از مصاديق امامت باشد و امام باشد الاّ اينكه لازمه‌اش آن است كه قبلاً ابراهيم(ع) داراي اين مقام نبود؛ اين يك؛ و در دوران پيري به اين مقام رسيده باشد، اين دو؛ و ذريه او هم در اثر استجابت دعا به اين مقام رسيده باشند، سه؛ ولو آن مقام مصداق ضعيف‌ترش باشد. اگر چنانچه ابراهيم(ع) قبلاً داراي رهبري و زعامت بود ديگر نمي‌شود گفت اين امامتي كه در دروان پيري براي حضرت جعل شد، امامت به معناي رهبري است، اين يك؛ و اگر قبلاً امام به معناي زعيم و رهبر نبود ولي در دوران پيري هم امامت نداشت، حكومت نداشت باز هم نمي‌توان اين امامت را به معناي رهبري و زعامت تطبيق كرد، اين دو؛ يا اگر در دوران پيري حكومت تشكيل داد، ولي ذريه صالح و عادل او به مقام امامت نرسيدند، مگر بعضي از اينها؛ در حالي كه خداي سبحان دعاي ابراهيم(ع) را نسبت به همه ذريه‌ او كه عادل باشند اجابت كرد. اگر همه ذريه‌اي كه عادلند به امامت به معناي رهبري نرسيدند، معلوم مي‌شود اينجا امامت به معناي رهبري نيست.

آیت الله جوادی آملی در بخشی دیگر از تفسیر این آیه تصریح می کند: ... نمي‌شود به اينكه ما بگوئيم امامتي كه براي ابراهيم(ع) است، امامت به معناي رهبري است، امّا امامتي كه براي ذريه اوست به معنايِ نبوت است كه در جامع انتزاعي بعيد با هم شريك باشند، گرچه نبي امام است، رسول امام است و آن كسي كه هدايتِ رهبري دارد امام است، آن كسي كه اسوه همه أنبيا هست، امام است؛ امّا وقتي ابراهيم، امامت را دريافت كرد همان معنا را كه دريافت كرد براي ذرّيه خود مسئلت كرد، بايد همان معنا براي ذريه عادل او حاصل بشود ولو ضعيف‌تر. همان‌طوري كه أنبيا يكسان نيستند، مرسلين يكسان نيستند، ائمه هم يكسان نيستند، امّا مسير امامت و مسير رسالت و مسير نبوت مشخص است. اگر كسي در عداد أنبياست بايد از نبوت سهمي داشته باشد ولو نبوت ضعيف، اگر كسي در عداد مرسلين است بايد از رسالت سهمي داشته باشد ولو ضعيف، اگر كسي در عداد ائمه است بايد از امامت سهمي داشته باشد ولو ضعيف. اين امامتي كه ابراهيم(سلام الله عليه) از خداي سبحان دريافت كرد همين معنا را براي ذريه‌اش مسئلت كرد نه يعني امامتِ به معناي نبوت را براي ذريه مسئلت كرده باشد. وقتي خداي سبحان فرمود: ﴿إني جاعلك للناس اماما﴾، ابراهيم عرض كرد: ﴿و من ذريتي﴾؛ يعني همين را كه به من دادي به ذريه من هم بده؛ آنگاه خداي سبحان بفرمايد به اينكه ﴿لاينال عهدي الظالمين﴾ يعني اين معنا را به ذرّيه ظالمت نمي‌دهم ولي به ذريه عادلت مي‌دهم. نه اينكه بعضي از ذريه‌ات را پيغمبر مي‌كنم و امام نمي‌كنم و امامتي كه براي آنها است امامت نبوتي باشد نه امامت رهبري؛ اين محال نيست ولي بر خلاف سياق است، برخلاف ظهور است.

وی در ادامه تفسیر آیه 124 سوره بقره به زمینه علمی و عملی دستیابی به مقام امامت اشاره کرده و می گوید: ... «شهود و يقين» زمينه علمي و «صبر» زمينه عملي نیل به مقام امامت انسان کامل است. امّا چگونه اينها به مقام امامت مي‌رسند؟ چطور مي‌شود كه اينها ائمه مي‌شوند؟ در همين آيهٴ 2 سوره سجده فرمود: ﴿و جعلنا منهم أئمةً يهدون بأمرنا لمّا صَبَروا ...﴾؛ چون صابر بودند، به امامت رسيدند، اين يكي، ﴿... وكانوا بآياتنا يوقنون﴾ ؛ در مسائل علمي اهل يقين بودند، در مسائل عملي صابر بودند؛ يعني در مسائل علمي به فكر و استدلال و حصولِ ذهني و صورت ذهني و أمثال ذلك اكتفا نمي‌كردند، اهل يقين بودند و در كارهاي عملي هم صابر بودند، هم صبر مشخص شد، هم يقين. فرمود: اگر كسي اهل يقين باشد هم وضع بهشت و بهشتيان را هم‌اكنون مي‌بيند، هم وضع جهنم و جهنميان را هم اكنون مي‌بيند. اگر كسي اهل يقين باشد. اينچنين نيست كه فقط اهل جهنم را ببيند، نه اهل بهشت و خصوصيت بهشت را هم اكنون مشاهده مي‌كند، جهنم و خصوصيتهاي جهنم را هم، هم‌اكنون مشاهده مي‌كند. چه كسي به مقام امامت مي‌رسد؟ كسي كه اهل يقين است: ﴿و كانوا بٰاياتنا يوقنون﴾؛ اين «كان» نشانه استمرار است، سيره علمي آنها سيره يقين بود. يك وقت انسان درباره مطلبي دقت دارد، يك مطلبي براي او خوب حلّ مي‌شود، امّا اين سيره او نيست، در بسياري از مسائل به ظنون و أوهام اكتفا مي‌كند ولي سيره علمي ائمه سيره يقين است، فرمود: ﴿و كانوا بٰاياتنا يوقنون﴾.

کد خبر 2026683

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha