مكاتب اپيكوري و رواقي مناسب طبقه مرفه و تحصيل كرده بودند كه از غم نان و معيشت رسته اند و در انديشه نيازهاي رواني عالي تر و معنوي اند. پس از سقوط امپراتوري روم و ناتواني خارج از حد مردم در اداره مادي زندگي خويش و مسلط شدن جو نوميدي، نارضايتي و بدبيني بر جامعه، علاقه به يافتن راه هاي فوق طبيعي از نوع آئين هاي ديني براي نجات فزوني يافت.
فلسفه نو افلاطوني به رهبري افلوطين(Plotinus) در حدود 270-204 مرسوم شد. فورفوريوس شاگرد او خطابه هاي او را مدون كرد. آموزه هاي او از نوع عرفان عرفان رياضت گروانه است.
عنوان نوافلاطونی را نه خود افلوطین اختیار كرده است، نه استاد او و نه شاگردانش؛ بلكه محققان اروپایی در اواسط قرن نوزدهم برای متمایز كردن نظام فلسفی افلوطین از فلسفه افلاطون این عنوان را به كار بردند.
اطلاق این عنوان برای این است كه نشان دهند این فلسفه در اصل بر نظریات افلاطون و ارسطو مبتنی است. افلوطین معتقد بود به رغم انتقادهای ارسطو از افلاطون، اساس مابعد الطبیعة ارسطو افلاطونی است.
او مانند استادش آمونیوس معتقد بود كه آرای افلاطون و ارسطو از اساس یكی است؛ بدین سبب، فلسفه او هم از فلسفه افلاطون و هم از فلسفه ارسطو متأثر بود. به اعتقاد او جمع این دو ممكن است؛ زیرا اختلاف ارسطو با استادش در جزئیات بود نه در اصول كلی؛ به همین دلیل، این فلسفه را نوافلاطونی و فلاسفه ای را كه پیروان آن بودند، نوافلاطونیان یا افلاطونیان جدید نامیدند.
افلوطین به عنوان نماینده مهم مکتب نوافلاطونی کمی بیش از حد متاثر از فلسفه افلاطون است، چنان که خود فلسفه خود را «تفسیر اشارات و رموز فلسفه افلاطون میداند». او افلاطون را «داننده اسرار مقدس» میداند. وی در اکثر رسایل ۵۴گانه خود اشارهای به جملات افلاطون دارد و به تفسیر آنها میپردازد.
افلوطین چنان شیدای افلاطون است که حتی آرای جدید خود را هم در دهان او میگذارد، تا جایی که معتقد است افلاطون نیز در یکی از نامههای خود اقنومهای سه گانه را مورد توجه قرار دادهاست.
باید توجه داشت که افلاطون از دید فلوطین یک حکیم الاهی است نه یک حکیم سیاسی. او در میان آثار افلاطون بیشتر به رساله «تیمائوس» توجه دارد (تنها رسالهای که افلاطون در آن به تبیین جهان و نقش صانع در ساخت عالم اشاره میکند) و از آرای سیاسی افلاطون در رسایل جمهور، مرد سیاسی و قوانین چشم پوشی میکند. به نوعی میتوان گفت افلوطین افلاطون را یک عارف تفسیر میکند نه یک مرد سیاسی.
در مكتب نوافلاطونی عالم مجموعه اي از فيض واحد ( The One) قلمداد مي گردد، همه چيز از اوست و به سوي او باز مي گردد. فرد براي طي مراتب صعود و نائل آمدن به مبداء واحد( و به تعبير عرفان اسلامي رسيدن به لقاءَ الله) بايست اقدام به تهذيب نفس و دوري از لذات حسي و خيالي كند.
نفس از طريق نفي ذات (Self Denial) و آخرت انديشي فرآيند تطهير را طي مي نمايد و عالم داني و خاكي را كه خانه زحمت و اضداد و رنج كشيدن است به سوي سراي قرار و آرامش و امنيت كامل ترك مي گويد. بخش اعظم اين انديشه در الهيات يهودي، مسيحي و اسلامي جذب شده است.
نقص بزرگ تفکر نوافلاطونی و متفکر آن افلوطین این است که در آن همه چیز حوالت به تقدیر میشود و کمتر جایی برای کوشش و سعی میماند، اما در کنار آن تساهل و مدارای به شدت عجیبی وجود دارد، چرا که بدها نیز به اندازه خوبان قابل احترام اند و صحنه نمایش با آنها جذاب میشود. پیام افلوطین در مورد زندگی در یک کلام خلاصه میشود: «زندگی را جدی نگیر».
نظر شما