به گزارش خبرنگار مهر، آسمان آن شب جلوه و شکوه خاصی داشت، سکوتی اسرار آمیز بر همه جا دامن گسترده بود... انگار همه و همه حتی پرندگان و حیوانات شب هم ساکت بودند نکند این فرصت طلایی را از دست بدهند.
اینجا فقط نسیم بیتابی میکرد و از این طرف به آن طرف میرفت و عجولانه گونههای خود را بر بام کعبه میسایید تا تبرک شود؛ گویی خبر داشت که چه کسی قرار است مولود این خانه باشد!
شب به نیمه نزدیک میشد و همه منتظر فرصتی بودند تا از نور مولود آنشب براي خود آبرویی بخرند؛ همه چیز مهیا بود... زمین غرق نور و معنویت بود و از آسمان نیز باران فضل و رحمت میبارید.
آن شب، شب جمعه و روز سیزدهم رجب سال سی ام عام الفیل بود که عرشیان و فرشیان هم میگفتند: "فتبارک الله احسن الخالقین"
آن شب همه خوشحال بودند انگار فاطمه بنت اسد نیز از درد شکایتی نداشت؛ ستارهها گریهکنان داشتند خاموش میشدند.
صبح شد و لحظه موعود... دعوتش کردند... دعوتی که هرکس را به آن محل مجالی نیست و مقامی را میطلبد که باید در شأن آن مکان باشد؛ فاطمه را میگویم؛ برای تولد امیر پاکیها به خانه راهش دادند و چقدر مصداق پیدا کرد که: "شرف المکان بالمکین"
خانهای که با عرق ریختنهای آدم(ع) آغاز و با اشک شوق ابراهیم و اسماعیل ساخته شد... کعبه را میگویم؛ خانه عشق را ...
در حین خواندن دعا بود که پیش چشمان حاضران دیوار خانه خدا، ادب کرد و شکافته شد، به اندازه ای که فاطمه بتواند داخل شود؛ لحظه ورودش قیامتی به پا شده بود! پنج بانوی آسمانی که هرکدام در دنیا قیامتی به پا کرده بودند، حاضر شدند و اجلال نزول فرمودند تا فاطمه بنت اسد را در تولد فرزندش یاری کنند...
بر روی سنگ سرخ، گوشه کعبه به دنیایش آوردند تا الوان سبز و سرخ قدمتی به طول ولایت داشته باشد؛ چرا که اولش سبز و آخرش سرخ بود!
و اینست راه اولیاء خدا...!
لحظه ورودش ندا به آسمان آمد که "جاء الحق و زهق الباطل" تا همگان بدانند او حق بود و با حق زیست و در راه حق و حقیقت شهید شد؛ او بود که مودت و شفاعت و شجاعت و دیانت و فصاحت و عفاف و انصاف و عدل و پاکی و نیکی را معنا کرد.
آنگونه بود و آنگونه شد که ابوطالب بعد از تولدش گریه نمود و فرمود: «تمت حجه الله» ...
اسمش را نتوانست انتخاب کند حتی کسی که در وصفش آمده بود "لولاک لمل خلقت الافلاک" ... این عظمت صاحب آن اسم را میرساند تا رابطه خالق و مخلوق حتی از این نامگذاری مشخص شود و نیازی نباشد کار به " أنذر عشیرتک الأقربین" بکشد.
دیگر دنیای بی امام روبه پایان رسیده است و بعد از آن مردم خسته از نبودن امام، قلبشان را از میان کعبه پیدا کردند؛
گفتم کعبه... ذهنم متبادر شد که منظور خداوند از تولد حقیقت قرآن و قبله ایمان در خانه جانان چه بود؟ گفتم کعبه، به یاد انسانی افتادم که خودش شأن نزول سوره انسان بود و در داخل مکان قبله انسان ها متولد شد...
گفتم کعبه به یاد اعتکاف امام مولود کعبه افتادم که از همان بدو تولد در قلب مردم معتکف شد و بزم عشق باز آغازین گرفت.
وقتی به عشق، قلب حرم اعتراف کرد
وقتی علی به خانه خود اعتکاف کرد
آن روز مولودی زمین را از یمن قدومش مبارک ساخت که یتیمان در انتظار نفوس معنوی و دستان پر مهر پدرانه اش که پینه بسته بود تا سر بی نوازش آنان را تفقدی بخشد و دست کرامت و نوازشی بر سرشان بکشد و محروم از نعمت پدر نباشند.
شب گذشت و روز آمد...
امروز وقتی خورشید سر از بالین کوه ها بردارد و طلوع کند همتای خود را در زمین خواهد یافت؛ ابوتراب؛ امیر المومنین؛ حیدر کرار؛ مرتضی؛ مولای شبگرد کوچه ها؛ همدم نخلستان؛ خلیفه خدا که روی دوشش جای زخم کسیه آرد و خرما بود به دنیا آمد و دنیای دون لیاقت را لیاقت بخشید تا برای اولین و آخرین بار مظروف -ظرفی که از همه جهات یکتاست- باشد...
او علب ابن ابی طالب، اسدالله البالغه بود...
فاطمه اعظمي
نظر شما