به گزارش خبرنگار مهر، این کتاب توسط علیرضا متولی نویسنده کودک و نوجوان نوشته شده است که یکی از نویسندگان مسجد جوادالائمه و شاگردان کلاس داستاننویسی امیرحسین فردی بوده است.
این کتاب که در واقع زندگینامه داستانی فردی است، در قالب داستانی از ماجراهای زندگی او نوشته شده است که شخصیت اصلی آن امیرحسین نام دارد و از کودکی تا زمان درگذشتش را در این کتاب، پیش رو داریم. سالشمار زندگی، داستان زندگی، پیوستها، عکس و منابع، بخشهای مختلف تشکیلدهنده این کتاب هستند.
متولی در این کتاب که به نوعی ادای دین او به استاد داستاننویسیاش است، با استفاده از مدارک و مستندات، داستانی بر پایه واقعیت نوشته است که امیرحسین فردی صحنهگردان اتفاقات آن است. این کتاب با تعدادی از تصاویر کودکی تا زمان درگذشت فردی، پایان مییابد.
امیرحسین فردی در پانزدهم شهریور سال 1328 در روستای قره تپه از توابع اردبیل متولد شد و پنجم اردیبهشت ماه سال 1392 درگذشت. عضویت در انجمن قلم، دریافت نشان درجه یک هنری از وزارت ارشاد، برگزاری جشنواره شهید حبیب غنیپور، انتشار مجله «سوره بچههای مسجد»، حضور در حوزه هنری و مرکز آفرینشهای ادبی حوزه، فعالیت در مجله کیهان بچهها و ... بخشهایی از کارنامه فردی هستند.
در قسمتی از کتاب «امیرحسین فردی» که مربوط به شهادت شهید حبیب غنیپور دوست صمیمی فردی است، میخوانیم:
روزی که شایعه شهادت حبیب در محل پیچید، دل توی دلش نبود. زودتر از دفتر مجله بیرون زد. اما هنوز خبر، شایعهای بیش نبود. رفت خانه، طاقت نیاورد، باز هم آمد در مسجد. خانه حبیب روبهروی مسجد بود. دلش نمیآمد در خانه را بزند. باز رفت خانه، اما باز هم نتوانست صبر کند. دوباره برگشت. این بار حمید ریاضی را دید که جلوی در خانه حبیب ایستاده بود. خبر شایعه نبود. حبیب شهید شده بود. چشمانش پر از اشک شد و بیآنکه چیزی بگوید، به خانه برگشت.
رفت پشت بام. آنجا نشست و تا میتوانست گریست. به حبیب امید زیادی داشت. بهترین شاگردش بود. در نوشتن یک سر و گردن از بقیه بهتر بود. حبیب فکر میکرد. حبیب آگاهانه نوشتن را آموخته بود. اگر از این جلسهاش فقط یک حبیب بیرون میآمد، برای همه عمرش کافی بود. اما یادش آمد که بقیه بچهها هم داغدار از دست دادن دوستشان هستند. برخاست رفت مسجد و محکم ایستاد. بچهها یکی یکی سر میرسیدند تا به معلم خویش تسلیت بگویند. اما امیرخان، هنوز لبخند بر لب داشت؛ لبخندی غمگین.
او در یادداشتهایش برای حبیب چنین نوشت: «دوشنبه نبود که رفتی تو. دوشنبه با هم بودیم ما. نمیدانم نوبت که بود که قصهاش را بخواند. یادم نمانده است. چون حرف خیلی وقت پیش است، اما یادم هست که تو مثل همیشه پای سماور نشسته بودی و چای میریختی. برای همین است که میگویم دوشنبه نبود که رفتی تو....»
این کتاب 176 صفحه، شمارگان هزار و 500 نسخه و قیمت 5 هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما