اثبات نفس در قرآن
نفس همه کاره است. از آنجا که نفس آدمی همان حقیقتی است که از تمام جهات ماهیّت جسم و جان و تن و روح و روان را در برگرفته، لذا این معنا صادق است که بگوییم هرکاری از آدمی سر میزند و هر عملی که انجام میدهد و هر تغییر حالتی که در نهاد به او دست میدهد نتیجه و برگشت آن به سوی نفس است و نفس نقش مؤثری در کردار و رفتار آدمی دارد.
و مَن یَکسِب اِثماً فَاِنَّما یَکسِبُهُ علی نَفـسِهِ و کسی که گناهی مرتکب شود به زبان خود کار کرده است. فمن اهـتَدی̍ فَاِنَّما یَهـتَدی لنَفـسِهِ... هرکس هدایت یابد برای خود هدایت یافته است. و مَن شَکَرَ فشاِنَّما یَشـکُرُ لِنَفـسیه و کسیکه شکر کند همان شکر میگوید برای خودش. و مَن جـ̍ﺎهَدَ فَاِنَّما یُجاهِهُ لِنَفـسِهِ... و کسیکه جهاد کند همانا مجاهده میکند برای نفس خود .
امّا در این آیات دیگری بر وجه دیگر آمده است بر این مضمون که هرگاه کسی عملی بر ضد دیگری انجام دهد و یا راه مکر و خدعه را در پیش گیرد و یا در راه خیانت قدمی بردارد او خود غافل است از اینکه به جزء خدعه و تزویر و خیانت کرده است. میفرماید: یُخادِعُونَ ﷲَ و الَّذینَ و ما یَخـدَعوُنَ اِلّا اَنـفُسهُم و ما یَشـﻌرُونَ آنان که می خواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند[ اشتباه میکنند] آنان جز خودشان را فریب نمیدهند.
و قریب همین مضمون است آیه دیگر که میفرماید: و ما یمکرونَ الّا باَنفسهِم و ما یشعرونَ هیچکس هیچ نیرنگی نمیرزند جز آنکه خودش را گول زده است و بازگشت هر مکر و خدعه بر نفس مکار و خدعهگر است و آنان در واقع به نفس خود خیانت میکنند و در حقیقت میتوان گفت: آثار خوب و بد هر عملی اعم از مادّی و معنوی قبل از هرکس متوجه نفس عامل آن است، نه تنها بدیها متوجه نفس عامل است بلکه خوبیها و نیکیها اثرات بیشتری برای عمل کننده دارد.
و جالب اینکه خدای تعالی میفرماید: و ما تنفقوا من خَیـرِ فلا نَفـسِکُم آنچه را از خوبیها انفاق میکنید برای خودتان است. هم خود نفس آدمی است که کردار نیک میکند یا کردار بد و هم خود نفس آدمی است که خود را براه راست میبرد و یا به گمراهی میکشاند.
تجرد نفس در تفسیر قرآن
به طور کلی نفس آدمی موجودی است مجرّد، موجودی است ماورای بدن و احکامی دارد غیر احکام بدن و هر مرکب جسمانی دیگر. بلکه با بدن ارتباط و علقهای دارد و یا به عبارتی با آن متّحد است و به وسیله شعور و اراده و به سایر صفات ادراکی، بدن را اداره میکند.
مراد از تجرد نفس این است که موجودی مادّی و قابل قسمت و دارای زمان و مکان نباشد. هر انسانی در این درک و مشاهده مثل ما است من و تمامی انسانها در این درک مساوی هستیم و حتّی در یک لحظه ار لحظات زندگی و شعورمان از آن غافل نیستیم مادام که شعورم کار میکند، متوجه ام که من منم و هرگز نشده که خودم را از یاد ببرم حال ببینیم این (من) در کجای بدن ماست و خود را از همه پنهان کرده؟ قطعاً در هیچ یک از اعضای بدن ما نیست آن که یک عمر می گوید(من) در داخل سرما نیست، در بسته ما و در دست ما و خلاصه در هیچیک از اعضای محسوس و دیده ما نیست، و در حواس ظاهری، مائیم که وجودشان را از راه استدلال اثبات کردهایم، چون حس لامسه و شامه و غیره پنهان نشده و در اعضای باطنی ما هم که وجود آنها را از راه تجربه و حس اثبات کردهایم نیست.
او جوهری است مجرد از زمان که تعلقی به بدن مادی خود دارد، تعلقی که او را با بدن به نحوی متحد می کند یعنی تعلق تدبیری که بدن را تدبیر و اراده می نماید. به نظر مادّیین نفس من همواره ثابت است، اما این هم دلیل تجرد نفس نیست و از این جهت نیست که حقیقتی است ثابت که دستخوش تحولات مادی نمیشود بلکه این حس ما است که در اثر سرعت و ارادات ادراکی، امر به اینان مشتبه میشود مثل ظرفی که دائماً نهر آب از این طرف داخلش میشود و از طرف دیگر بیرون می ریزد به نظر ما می رسد که آب ثابت و همواره پر است و بر عکس آدمی یا درخت و یا غیره آن که در آب افتاده واحد و ثابت است.
نفس آدمی نیز هرچند به نظر موجودی واحد و ثابت و شخصی به نظر میرسد، ولی در واقع نه واحد است نه ثابت و نه دارای شخصیت، و نیز گفته اند نفسی که بر تجرّد آن از طریق مشاهده باطنی اقامه برهان شده، در حقیقت مجرد نیست بلکه مجموعهای از خواص طبیعی است.آن پیشرفت که کرده در تمامی جستجوهای دقیقش به هیچ خاصیت از خواص بدنی انسان نرسیده مگر اینکه در کنارش علت مادیش را هم پیدا کرده، دیگر خاصیتی بدون علت مادی نماند، (تا بگویی این اثر روح مجرد از ماده است.) سخنی است حق و هیچ شکی در آن نیست. لکن این سخن حق، دلیل بر بند و نفس مجرد از ماده که برهان بر وجودش اقامه شده نمیشود.
اگر مادیین پا از گلیم خود بیرون کنند علّتش این است که خیال کردهاند کسانی که نفس مجرد را اثبات کردهاند از ناآگاهی و بیبضاعتی بوده، به آثاری از زندگی که در حقیقت وظایف مادی اعضای بدن است برخوردهاند و نسبت دادهاند و آن موجود مجرد فرضی حلّال همه مشکلات خود قرار دادهاند.
این اشتباه است، برای اینکه قائلین به تجرد نفس، تجرد آن را از این راه اثبات نکردهاند و چنان نبوده که آنچه از آثار و افعال بدنی که علتش ظاهر بئده به بدن نسبت دهند، بلکه تمامی آثار و خواص بدنی را به علل بدنی نسبت می دهند و آثاری را مستقیماً به نفس نسبت میدهند که نمیشود به بدن نسبت داد، مانند علم آدمی به خودش و اینکه دائماً خودش را میبیند که بیانش گذشت.
نتیجه حاصل از این موضوع(روح) اثبات بقاء روح است. و باید توجه کرد که مسأله روح قبل از این عالم و همچنین در حیات دنیا و سپس در عالم برزخ و در پایان رستاخیز و آخرت همه بر این معنا گواه میباشد که روح تا ابد باقی و برقرار خواهد بود و هیچ گاه از میان نخواهد رفت.
نظر شما