۵ تیر ۱۳۹۲، ۹:۰۵

کتابهای افلاطون غیر از " قوانین" دفاعیه سقراط هستند/ سوفیستها و سفسطه فلاسفه

کتابهای افلاطون غیر از " قوانین" دفاعیه سقراط هستند/ سوفیستها و سفسطه فلاسفه

خبرگزاری مهر ـ گروه دین و اندیشه: اهالی فلسفه کتاب "اپولوژی" افلاطون را کتاب "دفاعیه سقراط" می شناسند. اما به غیر از " قوانین" تمامی کتابهای افلاطون دفاعیه سقراط هستند. در تمامی این کتابها افلاطون تلاش می کند تا سقراط را بسیار بیشتر و بزرگتر از آن چیزی که بوده بنمایاند و در برابر سوفسطائیان را بسیار زشت و بدنام و هوس‌باز و پول‌پرست و فریب کار و عاشق پُست‌های سیاسی نشان دهد.

سوفیست‌ها چه کسانی بودند؟ آیا همین طور که به ما نمایانده اند سوفیستها تمامی عمر را صرف دروغ و فریب و سفسطه می کردند؟ آیا همین طور که به ما نمایانده اند سوفیستها عاشقان پول و شیفتگان پُستهای سیاسی بودند؟ آیا سوفیستها کار مثبتی هم انجام داده اند؟ آیا در میان سوفیستها چهره های مثبتی هم وجود دارد؟ آیا ... . پیش از پرداختن به این پرسشها باید توجه داشت کسی فلسفه را از جهان لاهوت به زمین نیاورد بلکه فلسفه دانش ناسوتیان بوده است.

اسناد و مدارکی که در اختیار است بیانگر این واقعیت است که با آغاز تمدن بشری دغدغه های فلسفی بشر هم آغازیدن گرفت. اما نگارنده بر این باور است که نه با آغاز تمدن بشری دغدغه های فلسفی انسان قد علم می کنند بلکه با آغاز تاریخ انسان دغدغه های فلسفی انسان هم سر بر می آورند و به عبارتی روشن تر دغدغه های فلسفی هم زادان انسان و تاریخ انسان هستند.

در روند تاریخ تمدن انسان فلسفه هم روند تکوینی و تکمیلی دارد. نمی توان به طور قطع اذعان داشت که ریشه اندیشه فلسفی به چه سرزمینی باز می گردد. انسان در هر کجای جهان که پا به عرصه تاریخ گذاشته حامل اندیشه های فلسفی بوده است که این باورها آغشته و مملو از اسطوره و افسانه هستند. اما تا آن جایی که نخستین اسناد تاریخی بیان می دارند می توان جرثومه اندیشه های فلسفی که در انحصار خرافات و در چنگ اسطوره خدایان قرار دارند را در نخستین شهرهای تاریخ انسان در بین النهرین یافت.1البته همین طور که اشاره شد این اسناد نخستین گامهای فلسفی انسان را در تمدن نشان می دهند و مسلم نخستین گامهای فلسفی انسان برابر با تاریخ خود انسان هستند.

باری .تاریخ پیش آمد و فلسفه در روند تکوینی و تکمیلی خود پیش می خرامید تا اینکه فلسفه به صورت مشخص با ظهور «تالس» در تاریخ به خود شکل گرفت و معلمان فلسفه به خود نام سوفیست گرفتند.2 هر چند شمار این سوفسطائیان بسیار است اما مهمترین و مشهورترین آنها تالس و آناکسیمندر(546-611پ.م) و آناگسا گوراس( 428-500پ.م) و آناکسیمنس ( دوران اوج شهرت حدود564پ.م) و زنون( قرن ششم پ.م) و پیتاگوراس(500-582پ.م) وهراکلیتوس( قرن ششم پ.م) و امپدکلس( 424-484پ.م) و دموکریتوس (357-464پ.م) و پارمنیدس ( اوج شهرت حدود 500پ.م) هستند.

اکنون با برشمارش این جمع از سوفسطائیان که چهره‌های بسیار مشهور و محبوبی در میان اهالی فلسفه هستند و جمع کوچکی (از لحاظ تعداد) از شمار فراوان سوفسطائیان به شمار می آیند این پرسش مطرح می‌شود که چرا سوفسطائیان با داشتن چنین شخصیتهای مشهوری بدنام هستند؟ در پاسخ چنین بگویم که اگر 10 دروغ بسیار بزرگ را در تاریخ بشر بر شمار کنیم که این 10 دروغ در گذر تاریخ رفته رفته به واقعیت‌هایی مسلم تبدیل شده اند که در ماهیت آنها حتی کوچک‌ترین تردیدی نمی شود یکی از این 10 دروغ چهره ایست که از سوفسطائیان در تاریخ ماندگار شده است.

اما پس از عصر سوفسطائیان که با ظهور سقراط آغاز می شود رفته رفته اهالی فلسفه در می یابند که این بدنامی دامنگیر تمامی معلمان فلسفه که پیش از سقراط می زیسته اند می شود. پس اهالی فلسفه و مورخان فلسفه برآن شدند تا برای رهایی بزرگ معلمان فلسفه از بدنامی یی که آنها را تهدید می کرد قائل به مرزبندی‌هایی باشند و اساسا دوره سوفسطائیان را به چند دهه پیش از سقراط تا زمان ظهور سقراط نسبت دادند و کسانی چون تالس و هراکلیتوس و پیتاگوراس و پارمنیدس و دیگر معلمان بزرگ فلسفه در عصر پیش از سقراط را اصلاً سوفیست نخواندند و کسانی چون پروتاگوراس(411-481 پ.م) و پرودیکوس( اوج شهرت نیمه سده پنجم – هم عصر سقراط)  و گرگیاس( اوج شهرت نیمه سده پنجم – هم‌عصر سقراط) را که هم‌عصران سقراط بودند و معمولاً دوران پیرسالی خود را با دوره جوانی سقراط سپری می کردند سوفیست نامیدند. 3 همین طور که اشاره شد این مرز بندی توسط اهالی فلسفه برای رهایی بزرگ معلمان فلسفه در عصر پیش از سقراط انجام پذیرفت و اصلاً و اساساً یک مرزبندی کاملا ً اشتباه بود و عذری بدتر از گناه است. این دست از اهالی فلسفه اساساً در پی این نبودند و نیستند که این بدنامی واقعیت دارد یا نه؟ بلکه تمامی تلاش خود را متوجه این مهم ساختند تا بزرگ معلمان فلسفه را از این بدنامی به هر گونه‌ای که توانستند برهانند. به عبارتی هدف وسیله را توجیه کرد و اهالی فلسفه که دوستداران سوفیستهای بزرگ بودند ناخواسته گناهی انجام دادند و می دهند که بدتر از گناه بدنام کردن سوفسطائیان است.

این دست از اهالی فلسفه باید این واقعیت مسلم را بپذیرند که تمامی معلمان فلسفه از کوچک تا بزرگ و از گمنام تا بزرگ‌نام تا پیش از سقراط سوفیست نامیده می شدند و هیچ عنوانی به غیر از سوفیست برای آنها در تاریخ سراغ نداریم و همین طور که گرگیاس و پروتاگوراس سوفیست نامیده می شدند پیتاگوراس و هراکلیتوس و تالس هم سوفیست نامیده می شدند. البته سقراط در کتاب های افلاطون خود هم اینجا وآنجا گاهی خود و شاگردانش را سوفیست و گاهی فیلسوف می نامد. (بنگرید به کتابهای پروتاگوراس و لوسیس)

وقتی که از اهالی فلسفه که بسیاری از آنها افرادی دانشمند و مشهوری هم هستند پرسیده شود که اگر دوره سوفیست ها به چند دهه پیش از سقراط تا زمان ظهور سقراط اختصاص دارد پس معلمان فلسفه در سده های پیش از سقراط با چه نام و عنوانی نامیده می شوند در پاسخ خواهند گفت این معلمان فلسفه را براساس منطقه جغرافیایی که در آنجا درس می دادند می نامند. مثلا آنها را آبدرایی‌ها و ایونی‌ها و آتنی‌ها و اورفه ای‌ها می‌نامند.

این پاسخ مانند این می ماند که ما اکنون بگوییم آلمانی‌ها و فرانسوی‌ها و ایرانی‌ها. وقتی که ما بدون هیچ گونه قید واضافه‌ای بگویم و بنویسیم آلمانی‌ها و آتنی‌ها هیچ گونه برداشت روشنی از آن حاصل نمی شود. واژه آتنی‌ها آنچنان فربه و بسیط است که حامل تمامی مردمان آتن چه کوچک و چه بزرگ و چه زن وچه مرد و چه سوفیست و چه غیر سوفیست می شود.

پس بهترین رفتار در این مورد این است که بپذیریم تمامی معلمان فلسفه تا زمان ظهور سقراط در تاریخ سوفیست خوانده و نامیده می‌شده‌اند. باید بکاویم و جستجو کنیم تا ریشه یکی از دروغ‌های بزرگ تاریخ که بدنامی سوفسطائیان است را بیابیم.  از آن جایی که اسناد و مدارک کافی و معتبر در اختیار است به چنان کاویدنی هم نیاز نیست فقط توجه و دقت آن چنانی را می طلبد که به ریشه و کنه بدنامی سوفسطائیان پی ببریم . با ظهور سقراط عصر سوفسطائیان پایان می یابد و عصر فلاسفه آغاز می شود. پس باید ریشه بدنامی سوفسطائیان را هم نزد سقراط جستجو کرد. چون سقراط با پذیرش عنوان فیلسوف در برابر روند سابق و سوفسطائیان اعلام موضع می کند. هر چند عنوانهای سوفیست و فیلسوف دارای یک معنا هستند و هر دو به معنای" دوست‌دار خرد" هستند اما سقراط با گزینش عنوان فیلسوف برای خود در برابر سوفسطائیان جبهه می گیرد.

اما از یک جانب از آن جایی که سقراط باورهای خود را ننگاشت و از جانبی دیگر به غیر از افلاطون فقط از" گسنوفون" کتابی تحت عنوان" خاطرات سقراطی" به جای مانده و از جانبی دیگر گوینده و شخص نخست کتابهای افلاطون سقراط است و فلسفه افلاطون به فلسفه سقراط افلاطونی اشتهار دارد پس باید برای پرده برداری از یکی از دروغ های بزرگ تاریخ که بدنامی سوفستاییان است به فلسفه و کتاب های افلاطون رجوع کرد.

افلاطون در این کتابها گاه سوفسطائیان را چنان افراد کوته فکر و اندک مایه می نمایاند که از هر فرد عامی کم تر هستند و گاه چنان سوفستاییان را زبان باز و مغلطه انداز در این جا و آن جا نشان می دهد که مو بر تن مخاطب سیخ می شود. بنگرید – هیپیاس بزرگ ص536. افلاطون به زشتی سوفسطائیان و به ویژه گرگیاس و پرودیکوس و پروتاگوراس را در هیپیاس بزرگ بدنام می‌کند و آنها را زالوهای پول‌پرستی می‌نمایاند که از راه زبان‌آوری جیب مردم آتن را خالی می کنند. افزون بر این سه سوفیست افلاطون به گونه‌ای زننده هیپیاس را در مقام مقایسه با این سه نفر فردی اندک مایه معرفی می کند. افلاطون در کتاب منون یکی دیگر از حمله‌های شدید خود را نسبت به سوفسطائیان ترتیب می دهد که از هرگونه اخلاق فلسفی به دور است. (بنگرید به منون، ص 379)

افلاطون در کتاب های پروتاگوراس ولوسیس ولاخس و گرگیاس و هیپیاس بزرگ و هیپیاس کوچک برای ترور شخصیت سوفسطائیان از هر اقدامی غیر اخلاقی فروگذار نیست که متأسفانه در این اقدام غیرانسانی و غیرفلسفی موفق است. دیگر کتابهای افلاطون نه اینکه در ترور شخصیت سوفسطائیان کوتاهی می ورزند بلکه آنها هم دست کمی از این چند کتاب که نام برده شد ندارد بلکه جای جای حمله هایی شدیدتر را نسبت به این چند کتاب ترتیب می دهند. (بنگرید جمهور، کتاب نخست) فلسفه سقراط افلاطونی دروغهای بسیاری را در جان تاریخ بشر و تاریخ فلسفه نهادینه ساخت اما از پس پردازش یکی از 10 دروغ بزرگ تاریخ بشر به خوبی برآمد واین دروغ بزرگ را به خوبی در تاریخ بشر نهادینه ساخت.

در یک کلام شرم آور است فلسفه بافی‌ها و یاوه‌سرایی‌های سقراط و افلاطون در پروتاگوراس و لوسیس و لاخس و گرگیاس و غیره را نزول فلسفه از آسمان بدانیم و آنهایی که بر این باورند سقراط فلسفه را از آسمان به زمین آورد آسمان را چه بد جایی پنداشته اند. بدون شک منتقدین دل بسته‌ای با خود خواهند پنداشت و شاید خواهند گفت اما کتاب جمهور چنین نیست که تو می‌گویی. در پاسخ این دست از منتقدین باید گفت کتاب‌های پروتاگوراس و لوسیس و لاخس و غیره از افلاطون  با این وضعیت آشفته و غلط اندازشان بسی انسانی تر از جمهور می نمایند. سقراط و افلاطون در جمهور از فلسفه‌بافی( البته تا حدودی) و به ویژه از فلسفه بافی و غلط اندازی هایی که در لوسیس و لاخس و پروتاگوراس انجام داده اند خود را رها می‌سازند و در کار آفرینش یک فلسفه و نظام مخوف سیاسی می شوند . البته باید یادآو ر شد که واژه سفسطه از محصولات فلسفه سقراط افلاطونی است که برای بدنام ساختن سوفسطائیان به کار گرفتند. در این جا ما واژه فلسفه بافی را در برابر واژه سفسطه برای خود سقراط و افلاطون به کار می گیریم.

اهالی فلسفه کتاب "اپولوژی" افلاطون را کتاب "دفاعیه سقراط" می شناسند. اما من بر این باورم که به غیر از " قوانین" تمامی کتابهای افلاطون دفاعیه سقراط هستند. در تمامی این کتابها افلاطون تلاش می کند تا سقراط را بسیار بیشتر و بزرگتر از آن چیزی که بوده بنمایاند  و در برابر سوفسطائیان را بسیار زشت و بدنام و هوس‌باز و پول‌پرست و فریب کار و عاشق پُست‌های سیاسی نشان دهد.

اهالی فلسفه تاکنون با خود نپنداشته اند که اگر سوفسطائیان چنین وقیح و سفیه بوده‌اند چه گونه در دولت شهر آتن که مملو از اهالی فلسفه و خردمندان سیاسی بوده می توانستند جولان داده و به جایگاه های مهم فلسفی و مقام های بزرگ سیاسی دست یابند. بدون شک اکثریت قریب به اتفاق این سخنان افلاطون نسبت به سوفسطائیان فلسفه‌بافی و زبان بازی و دروغ و فریب و یاوه سرایی هستند. از آن جایی که هر کس در فلسفه استاد شود از این توانایی برخوردار خواهد شد تا استدلال را به چنگ گرفته و در صورت انحراف از استدلال سوء‌استفاده کند و به عبارتی نعل را وارونه بزند مسلم برخی از سوفسطائیان از این توانایی سوء استفاده کرده و استدلال را در راستای منافع شخصی به کار می گرفتند. اما مسلم نه این طور که افلاطون چهره سوفسطائیان را می نمایاند. اگر بخواهیم سفسطه را به گونه و معنای فلسفه سقراط افلاطونی به کار بگیریم بر این باورم بزرگ سفسطه گران در طول تاریخ فلسفه، سقراط و افلاطون بوده اند و پس از آنها فلاسفه به غایت نیک راه اسلاف خود را پیموده اند.*

پی نوشت:

1- برای آگاهی بیشتر بنگرید به کتاب "تاریخ فکر" از فریدون آدمیت – نشر روشنکران و مطالعات زنان

 2- تالس- سده هفتم پیش از میلاد- مسلم پیش از تالس سوفیستهایی بوده اند که نام و آثارشان از بین رفته است. به هر حال تاریخ تالس را به عنوان نخستین سوفیست و معلم فلسفه می نمایاند. بنگرید  به1- تاریخ  فلسفه راتلج- تألیف جمعی از نویسندگان – ترجمه از حسن مرتضوی- نشر چشمه .2- متفکران یونانی- نویسنده تئودورگمپرتس- ترجمه از محمد حسن لطفی – نشرخوارزمی .3- فیلسوفان یونان- نویسنده دیوگنس لائرتیوس – ترجمه بهراد رحمانی – نشر مرکز .4- فلسفه یا پژوهش حقیقت – تألیف جمعی از نویسنده گان ـ ترجمه از سید جلال الدین مجتبوی – نشر حکمت .

3- تاریخها براساس کدهایی که از کتاب فیلسوفان یونان(اثر دیوگنس لائرتیوس- ترجمه آقای بهراد رحمانی) به دست آمده تنظیم شده اند. َ     

*نویسنده: قیصر کللی

کد خبر 2083040

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha