۱۴ تیر ۱۳۹۲، ۱۱:۵۱

پیامدهای غفت انسان از شناخت خود/ ریشه یابی بحران اخلاقی و معرفتی

پیامدهای غفت انسان از شناخت خود/ ریشه یابی بحران اخلاقی و معرفتی

بحرانهاي انسان معاصر نظير بحرانهاي معرفتي، اخلاقي، رواني و معنوي تا حد زیادی ازعدم شناخت انسان و بی توجهی به بعد روحانی و تاکید زیاد بر شناخت حسی نشات می گیرد.

به گزارش خبرگزاری مهر، بي شك زندگي انسان معاصر از جهات مختلفي با انسانهاي پيشين تفاوت دارد. پيشرفت علم و فناوري، شكل زندگي انسان را به كلي دگرگون ساخته و رفاه و آسايش ظاهري براي او فراهم آورده است. ولي در عين حال به اقرار تعداد زيادي از روان شناسان و جامعه شناسان بزرگ مشكلات و بحران هاي جديدي نيز فراروي او نهاده است.

وقتی به بحرانهاي انسان معاصر نظير بحرانهاي معرفتي، اخلاقي، رواني و معنوي توجه كنيم، در مي يابيم كه همه آنها تا حد فراواني از خود ناشناسي يا عدم شناخت انسان ناشي شده اند.

بحران اخلاقي

شكي نيست كه انسان مدرن با بحران اخلاقي مواجه است. امروزه جهان از رذايل اخلاقي رنج مي برد، رذايلي مانند ميگساري، شهوت راني، همجنس بازي، آزار و اذيت جنسي كودكان و نوجوانان، تعدي به حقوق ديگران به بهانه حقوق بشر و دموكراسي، استثمار و استعمار، محروم كردن ملت هاي مستقل از فناوري های علمي، پرده داري نوين و تزلزل كانون خانواده و نقض شخصيت واقعي زن.

در جهان معاصر، معيار و ملاك خوبي و بدي اخلاقي، لذت گرايي و سودگرايي مادي است. دعوت انسان به ارزش ها و فضايل والاي انساني و مبارزه با نفس اماره، بي معنا شده است و رذايل اخلاقي،بر اساس اين ملاك ها،توجيه اخلاقي پيدا كرده اند.

ريشه اين بحران اخلاقي، غفلت از ساحت غير مادي انسان و فضايل فطري او و عدم توجه به خدا و تعاليم پيامبران الهي مي باشد.راه برون رفت از اين بحران آن است كه بار ديگر آدمي به خود رو كند و تنها بعد مادي را در نظر نگيرد، بلكه به بعد معنوي و غير مادي خود و گنجينه هاي نهفته در آن نيز اهتمام جدي بورزد. زندگي را منحصر به اين دنيا نداند و رشد و تكامل اخلاقي و معنوي خود را در عمل به تعاليم پيامبران الهي بداند.تنها تعاليم پيامبران الهي است كه مي توان مكارم و فضايل اخلاقي را به اوج خود برساند. چنانكه پيامبر گرامي اسلام(ص) مي فرمايد؛من بر انگيخته شدم تا مكارم اخلاق را به اوج خود بر سانم.

بحران معرفتي

برخي تنها ابزار شناخت را حس و تجربه حسي مي دانند و آنچه را به چنگ حس و تجربه نمي آيد، انكار مي كنند و به تعبيري، عالم را با پديده هاي زمانمند و مكانمند برابر مي دانند و امور غير مادي را كه با ابزار حسي، شناختني نيستند انكار مي كنند. آنان مي كوشند روش مكانيكي و علمي را كه هر حادثه مادي را بر حسب حادثه مادي پيشين تبيين مي كند به شناخت همه حقايق سرايت دهند. اين روش بر محدوديت شناخت در حوزه تجربه حسي و تعميمات برگرفته از آن تاكيد مي كند و در نتيجه واقعيتي را كه در خور اين روش نباشد، بر نمي تابد. لازمه اين روش آن است كه امور غير مادي از دايره شناخت انساني بيرون بمانند و نتيجه چنين نگاهي به ابزار شناخت مادي گرايي است.

گروهي ديگر مانند برخي عارفان بيشتر به ابزار شهود عرفاني توجه نموده اند و از دو ابزار ديگر غفلت ورزيده اند. اگر آدمي به درستي در خود تامل كند،در مي يابد كه ابزار حسي و تجربي تنها ابزار شناخت نيست،بلكه قوه عقلاني و شهود عرفاني نيز گونه اي ديگر از ابزار شناخت هستند. انسان با كمك قوه عقلاني مي تواند از امور محسوس به امور نامحسوس راه يابد و با كمك شهود عرفاني بي واسطه امور غيرحسي را مشاهده نمايد. بنابراين، محدود كردن ابزار شناخت به حس،عقل و يا شهود عرفاني،ناشي از عدم شناخت واقعي انسان است.انسان بايد هر سه ابزار شناخت را معتبر بداند و قلمروهاي خاص هر يك را در شمار حوزه هاي شناخت لحاظ كند.

همچنين هنگامي كه انسان به درون خود بنگرد و به روح غير مادي خويش توجه نمايد،عالم را منحصر به ماده نخواهد دانست، بلكه به واقعيتي غير مادي نيز اذعان مي كند. از اين رو، نمي توان با يك ابزار شناخت مانند ابزارحس كه اختصاص به قلمرو خاصي از شناخت دارد،همه قلمروهاي شناخت را كاويد و به بررسي نهاد و تنها گزاره هايي را معنادار دانست كه صحت آنها در تجربه به اثبات مي رسد و يا ابطال مي گردد.

بحران معنوي و رواني

در جهان امروز پيشرفت هاي شگفت آوري در علوم تجربي به ويژه روان شناسي و روان كاوي رقم خورده اند، اما نتوانسته اند مشكلات روحي و رواني انسان، مانند اضطراب ها، فشارهاي رواني، روان پريشي، افسردگي ها و پوچ گرايي و بي معنا بودن زندگي را درمان بخشند.انسان امروز، هويت واقعي خود را از دست داده و خويشتن خويش را گم كرده است. علي رغم اينكه او در پرتو پيشرفت ها و امكانات مادي و رشد صنعت ارتباطات بهتر مي تواند با انسانهاي ديگر ارتباط بر قرار سازد،احساس تنهايي مي كند.

تمام اين مشكلات ناشي از آن است كه آدمي، هويت و حقيقت انساني خود را به خوبي نشناخته و نقطه اتكا و آرامش خود، يعني خداوند متعال را از دست داده است. انسان موجودي فقير و وابسته به خداست، اما رابطه خود را با خدا نايده انگاشته و حتي با خدا به تصور آنكه با آزادي اش ناسازگار است، قهر كرده و او را از زندگي خود كنار نهاده است، غافل از آنكه حيات و تكامل و تعالي او در گرو ارتباط با خداوند است.

کد خبر 2090326

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha