به گزارش خبرگزاری مهر، ادراك كامل ذات و صفات خداوند متعال براي انسان ميسر و ممکن نيست، ولي انسان مي تواند از راههاي مختلف روزنه اي به ساحت ربوبي بيابد و به آن ساحت متعالي در حد توان محدود خود شناخت پيدا كند. شناخت انسان از پرورگار از راه عقل، سير در آفاق و انفس، قرآن و روايات و كشف و شهود به دست می آید.
راه عقلي
منظور از راه عقلي راه "برهان و استدلال" است. اين روش را روش "فلسفي" نيز مي نامند. عقل مي تواند وجود موجودي را كه غني بالذات است، اثبات كند. هنگامي كه بدين امر دست يافت، براي اثبات بسياري از صفات ثبوتيه و سلبيه خداوند نيز توانايي مي يابد، زيرا هر صفتي كه موجب نقص ذات غني بالذات شود، بايد از او سلب گردد. خواجه نصير الدين طوسي در كتاب "تجريد الاعتقاد" از همين روش براي اثبات بسياري از صفات سلبي و ثبوتي خداوند تبارک و تعالی بهره جسته است.
خواجه نصير الدين طوسی بيان مي دارد كه وجوب وجود خداوند، ما را به چند نتيجه راه مي نمايد؛
- خداوند متعال همواره بوده و باقي است، زيرا واجب الوجود آن است كه وجود براي او ضروري است پس عدم بر او روا نيست.
- خدا شريك ندارد، زيرا اگر او را شريك باشد، آن شريك نيز واجب الوجود است و هر دو در وجوب وجود، مانند يكديگرند، البته هر يك خصوصيتي دارند كه ديگري ندارد، بنابر اين مركب مي شوند از يك معناي مشترك مشترك كه وجوب وجود است و ديگرخصوصيتي كه ويژه هر كدام است. و تركيب نشانه ضعف و فقر است، اما مي دانيم كه ضعف و فقر به ساحت واجب الوجود راه ندارد، بنابراين، خدا شريك ندارد.
- خدا مركب نيست، زيرا مركب به اجزا نيازمند است و چيزي كه از اجزا حاصل شده است،اجزاي او به واجب بودن سزاوارترند تا خود او.
- خداوند درمكان قرار نگرفته و نمي توان به او اشاره حسي كرد زيرا او جسم نيست، و از اين رو مكان و زمان ندارد. اگر خدا در مكان باشد، حركت و سكون بر او عارض مي شود و حركت و سكون بر حدوث دلالت مي كند كه با وجوب وجود منافات دارد. بنابراين او فوق مكان و خالق آن است.
- خداوند در چيزي حلول نمي كند. برخي بر آنند كه خداوند در مسيح حلول كرده و برخي عوام صوفي معتقدند كه خداوند در بدن عارف واصل حلول مي كند. اين عقيده باطل است، زيرا حلول خدا، مستلزم مكان دار بودن و تجسم خداست و چنان كه اشاره شد،خدا نه مكان دارد و نه جسم است از اين رو چنين حلولي نادرست است.
- خدا در هيچ جهتي نيست، چون جسم نيست.
- خداوند محل حوادث نيست، بدين معنا امكان ندارد صفت و حالت تازه اي براي او پيدا شود، زيرا اگر آنها كمالي از كمالات هستند، خداوند همواره بدانها متصف بوده و اگر نقص هستند، هيچ گاه بدانها متصف نبوده است.
- واجب الوجود در هيچ صفتي به كسي احتياج ندارد، زيرا غير او ممكن الوجود است و ممكن الوجود تمام وجودش وابسته به خدا است. حال اگر خداي غني بالذات در وجود و كمالي از كمالاتش به ممكنات وابسته باشد، دور لازم مي آيد و دور باطل است.
- خدا پادشاهي و حاكميت دارد. ملك و پادشاهي، قائم به سه چيز است؛ از ديگران بي نياز باشد، ديگران به او نيازمند باشند و بتواند در همه چيز تصرف كند و كسي از او مواخذه نكند. اين سه شرط در خدا وجود دارد و در نتيجه او بر همه چيزمالكيت و حاكميت دارد.
- خداوند حكيم است. حكيم آن است كه حقايق را نيك بشناسد و هر كار را بر وجه اكمل و مطابق مصالح كلي درست و استوار سازد.خدا به هر دو معنا،حكيم است.
- خدا قيوم است به معناي قائم به خود است كه به ديگري نياز ندارد و ديگران هستند كه به او نيازمندند.
سير در آفاق و انفس
سیر در آفاق و انفس به اين معناست كه صفات خداوند جدا از ذات اونيست و بلكه عين ذات اوست. انسان مي تواند به برخي اوصاف الهي راه يابد. براي مثال از مطالعه و بررسي نظم جهان هستي، حيوانات و گياهان و حتي خود انسان آشكار مي گردد كه ناظم و خالق هستي بر اساس سنخيت علت و معلول بايد از صفت علم، حكمت و قدرت برخوردار باشد و همچنين از انسجام و وحدت حاكم بر جهان هستي مي تواند به وحدت و توحيد خالق و ناظم هستي پي ببرد.
قرآن و روايات
راه ديگر شناخت اوصاف الهي مراجعه به قرآن و روايات معتبر است. پس از آنكه وجود خدا و برخي صفات او و همچنين بعثت و برخي صفات كمالي پيامبر گرامي اسلام (ص) به اثبات مي رسد، مي توان از طريق قرآن و روايات معصومين بسياري از صفات الهي را باز شناخت.
كشف و شهود
انسان بر اثر تكامل روحي و كسب فضايل معنوي به جايي مي رسد كه مي تواند بسياري از حقايق از جمله صفات جمال و جلال الهي را از طريق مشاهده قلبي درك كند. البته اين راه،سخت و صعب است و به معدود كسانی اختصاص دارد.
نظر شما