۲۰ مرداد ۱۳۹۲، ۸:۴۶

بحثی پیرامون نسبی یا مطلق بودن فضايل اخلاقی

بحثی پیرامون نسبی یا مطلق بودن فضايل اخلاقی

اصول اخلاقي مفاهيمي هستند كه همواره ثابت و مربوط به عالم امر مي باشند مانند مفهوم عدالت، صداقت و انصاف اما در عالم خلق كه عالم مصاديق است تحقق اینها در قالب مصاديق مختلف به گونه اي متناسب با شرايط ، تظاهراتي گوناگون مي يابد؛ به عنوان مثال محبت، از خود گذشتگي و ايثار از فضايل اخلاقي مطلق و لايتغير در عالم امر است و اما در عالم خلق شكل اين محبت، از خود گذشتگي و ايثار تابع زمان و مكان اجراي اين فضيلت اخلاقي است.

به گزارش خبرگزاری مهر، شریعت الهی بر مبناي اصولي ابدي وضع شده اند، زيرا خداوند با اسما و صفاتي تغييرناپذير مبدا اصول اخلاقي است. مهمترين خصوصيات اصول اخلاقي، مطلق بودن و همه جايي بودن آنهاست. در حالي كه گزاره هاي اخلاقي تغيير پذير و نسبي هستند اما اصول اخلاقي مانند خير كه با مابعد الطبيعه پيوند دارد ثابت و مطلق است. جوهر دين بيان حقيقت خير و زيبايي است و اخلاق و معنويت به عنوان حالات دروني مي توانند بر واقعيت تاثير بگذارند تنها در صورتي كه خود را در طرح،گرايش به صورت معيني درآورند. اين طرح و شكل معين را اديان سازمان دهي كردند و ايمان براي انتقال و تكثر در ساحت زمانها و مكانهاي مختلفي راهي به نام دين يافت. اگر چنانچه تجربه نبوي به شكل سازمان ديني در نمي آمد مطمئنا اولا؛ گفتگو و صحبت در مورد آن ممكن نبود و ثانيا؛ و مهمتر اينكه تنها در حوزه نبي باقي مي ماند.(مجتهد شبستري/ص 174-175).

مطلقيت قانون اخلاقي كه مرتبط با فضايل الهي و ملكوتي است تعميم پذير مي باشد اما نسبت هاي مرتبط با ارزش هاي ملكي تابع شرايط است كه در مقايسه اطلاق اصول و فضايل اخلاقي با نسبيت احكام و گزاره هاي اخلاقي مي توان مرتبه "كن"ايجادي را با مرتبه "فيكون"موجود مقايسه كرد به اين ترتيب كه طبق آيه شريفه 82 سوره يس؛ «انما اذا راد شيئا ان يقول له كن فيكون»هنگامي كه خداوند اراده ايجاد شي را مي كند مي گويد باش پس مي شود. علامه طباطبايي در اين مورد مي گوید: منظور از"كن" افاضه دفعيه و القا غير تدريجي وجود به اشيا است كه زمان و مكان در آن نقشي ندارد و مرتبه مطلقيت، فعليت محض، و غير قابل تغيير و تدريج است اما مرتبه فيكون كه مرتبه موجوديت است با خروج از قوه به فعل به صورت تدريجي تحقق مي يابد. (سيد محمد حسين طباطبايي،الميزان،المجلد التاسع،ص 116 و المجلد الرابع ص 320 ).

بر اين اساس مرتبه اصول اخلاقي را از آنجا كه مرتبط با خير محض و تعالي الهي است مي توان به مرتبه «كن» وجودي و عالم امر، نسبت داد كه ثابت لايتغير و مطلق است اما مرتبه احكام و گزاره هاي اخلاقي را از آنجا كه مرتبط با عالم ملك، و زمانمند و مكانمند است مي توان به مرتبه «فيكون» موجودي و عالم خلق،منسوب نمود كه تدريجي، تغييرپذير و نسبي است. به بياني ديگر مي توان اصول و فضايل اخلاقي را به" ام الكتاب" و "لوح محفوظ" و احكام و گزاره هاي اخلاقي را به لوح محو و اثبات نسبت داد آنجا كه خداوند مي فرمايد؛ «يمحوالله ما يشا و يثبت و عنده ام الكتاب» (آيه شريفه 39 سوره رعد). به اين معنا كه ام الكتاب جنس كتاب و امر ثابتي است كه اين كتاب به آن باز مي گردد و نزد خداوند تغييرناپذير و مطلق است اما كتاب محو و اثبات كتابي است كه به حسب تغييرپذيري عالم ملك در آن تغيير و تبديل راه دارد و نسبيت پذير است.(سيد محمد حسين طباطبايي...المجلد السادس/ص 376).

به تعبيري ديگر نيز مي توان اختلاف ميان اطلاق اصول و فضايل اخلاقي و نسبيت ارزش هاي مربوط به زمان و مكان را از آيه ذيل برداشت كرد كه در آيه مباركه 21 سوره حجر مي فرمايد؛ «و ان من شي الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم» يعني براي هر چيزي نزد خداوند وجود وسيع غير مقدري در خزائن الهي است كه نسبيت بردار نيست اما هنگامي كه به دنيا فرود مي آيد به تبع عالم متغير نسبيت پذير مادي، قدر مشخصي كه قابل تغيير و اندازه گيري خواهد داشت.(المجلد الرابع/ص 320).

بنابراين لازمه عالم تعينات،نسبيت پذيري، محدوديت و تغيير است كه اين خصوصيت گزاره ها و احكام اخلاقي است و آنچه لازمه عالم خزائن ملكوتي است؛ چون اصول و فضايل اخلاقي تغيير ناپذير، بسيط و مطلق است. چنانچه در مورد بداء و تغيير در فضاي الهي آمده است؛"بداء در سلسله علل و معاليل"عوالم غيبي" كه مقدم بر عالم اتفاق و شهادت است و حقايق موجود در آن عوالم منزه از حالت منتظره اند جاري نمي باشد، بداء در حقايق كليه اصول نيز جاري نيست و وقوع آن اختصاص به عالم مواد و استعدادات دارد و بعد از و قوع علم به آن تعلق مي گيرد. و لذا انسان رويي در عالم امر دارد كه اطلاق و عدم تغيير در آن حاكم است و رويي در عالم خلق دارد كه قابل تغيير و تغير و نسبيت است.

اصول اخلاقي مفاهيمي هستند كه همواره ثابت و مربوط به عالم امر مي باشند مانند مفهوم عدالت، مفهوم صداقت و مفهوم انصاف اما در عالم خلق كه عالم مصاديق است تحقق عدالت،صداقت و انصاف در قالب مصاديق مختلف به گونه اي متناسب با شرايط، تظاهراتي گوناگون مي يابد. چنانكه به عنوان مثال اگر صداقت به عنوان يك فضيلت اخلاقي در عالم امر مطلق و تغييرناپذير است اما تحقق صداقت به عنوان يك ارزش اخلاقي انسان، راهكارهاي متناسب با شرايط زماني و مكاني را مي طلبد. به عنوان مثال محبت، از خود گذشتگي و ايثار از فضايل اخلاقي مطلق و لايتغير در عالم امر است و اما در عالم خلق شكل اين محبت، از خود گذشتگي و ايثار تابع زمان و مكان اجراي اين فضيلت اخلاقي است و لذا محتوا، مفهوم و حقيقت فضايل اخلاقي كه مربوط به عالم امر ام الكتاب و حضرت واحديت است مطلق مي باشد در حالي كه صورت و مصداق ارزش هاي اخلاقي كه مربوط به عالم خلق و لوح محو و اثبات است تابع شرايط زماني- مكاني و نسبيت پذير است.

در تعاليم اسلامي همه عوالم، تجلي اسما خداوند هستند و عالم طبيعت نازلترين مرحله تجلي است و لذا مفاهيم و ارزش هاي اخلاقي حاكم بر عمل انسانهاي محاط در اين عالم نيز از شئون مختلف صفات الهي هستند كه در قالب شرع ارائه شده و لازم است تا با لحاظ مصاديق اخلاقي متناسب با شرايط زماني و مكاني لباس تحقق بپوشند بنابر اين در حالي كه نمي توان حقيقت ارزشهاي اخلاقي را اموري قرار دادي و اعتباري تلقي كرد اما ممكن است شكل و صورت آن حقايق به تناسب شرايط زماني و مكاني قابل تغيير باشد و رابطه اين نسبيت با اطلاق فضايل مانند رابطه قدر به قضاي الهي است يعني همان گونه كه تقديرات در دايره قضاي الهي قدرت جولان و تغيير دارند، مانند چشم كه در قضاي الهي براي ديدن خلق شده اما قدرت ديد،رنگ چشم،موضوع تماشا و... امري تغييرپذيرند. همچنين در مورد فضايل مطلق الهي نيز حدود و ثغور مشخص است به عنوان مثال عدالت از صفات الهي است و انسان نيز به حكم خليفة اللهي دست خدا بر روي زمين است و مامور به اجراي عدالت مي باشد در حالي كه چگونگي اجراي عدالت بستگي به شرايط زمان و مكان دارد.

اما نسبي گراياني چون هيوم معتقدند سود شخصي موافق با احساس شخصي و سود اجتماعي موافق با احساس اجتماعي است كه اين امر نوعي اباحيگري شديد را ترويج مي كند و فضايل اخلاقي به احساسات انسانها احاله مي شوند اين نظريه علاوه بر نسبي گرايي شديد بر بي پايگي و بي مايگي فضايل اشاره دارد زيرا هيچ ضمانتي در كار نيست تا احساسات جمعي هميشه در طريق صحيح و منصفانه حركت كنند بلكه گاهي احساسات جمعي به سوي طغيان در مقابل حق، ظلم، رشوه خواري، دروغگويي و كلاهبرداري سوق داده مي شود و ارزشهاي اخلاقي به ضد ارزش تبديل مي شوند يعني كلاهبرداري و فريبكاري به عنوان زرنگي و فراست، و صداقت و درستي به عنوان ساده لوحي و بي تدبيري تلقي مي شود.

اما بر اساس تعاليم اسلام احساسات افراد زماني محترم است كه به سوي درستي، صداقت، عدالت جويي، انصاف و تعالي خواهي جهت داده شود و هرگاه سخن از عينيت گرايي در فلسفه اخلاق اسلام مي رود، منظور آن است كه از آنجا كه چشمه فضيلت ها در ذات احديت و اسماء حسناي او مي باشد و او عادل، صادق،بارّ و جميل است تنها در صورتي مي توان عمل اخلاقي را بر اساس اصول عمومي رفتار افراد تنظيم كرد كه تمايلات و احساسات افراد جامعه به سوي اين صفات شكل داده شده باشد.

کد خبر 2111102

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha