خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و هنر: بحث پیرامون خطوط قرمز تلویزیون که برخی به بهانه آن ضعفهای خود را میپوشانند، کمکاریهای صورت گرفته در خصوص نمایش تصویر درست از دفاع مقدس در تلویزیون، وضعیت جانبازان ساکن در آسایشگاهها و گپ و گفت در خصوص آثار مناسبتی با حضور عوامل سریال "بوی باران" کم کم حرفها را به سمت و سوی دیگری برد؛ اینکه سانسور و محدودیت مطرح شده از طرف نویسندگان بیشتر به یک بهانه تبدیل شده است. همچنین استفاده از سوژه ها و کاراکترهای تکراری باعث شده که حتی رضایت خود بازیگران این فیلم و سریال ها هم جلب نشود.
در بخش دوم و پایانی گزارش این نشست با حضور حسین تبریزی نویسنده، تهیهکننده و کارگردان "بوی باران" و فریبا کوثری، پژمان بازغی، لاله صبوری، مونا فرجاد و داود شیرعلی بازیگران، دامنه گفتگو به محصولات ایرانی، رواج باربی و بتمن بین کودکان، خودسانسوری و بسیاری مسائل حساس دیگر کشیده شد که شرح آن را در ادامه میخوانید:
*به نظر شما چرا برنامهریزی درست برای ساخت کارهای مناسبتی با کیفیت نمیافتد؟
کوثری: کارهای مناسبتی مثل "شب دهم" کارهای بسیار خوبی بود اما اکنون آثاری که در مناسبتها به نمایش در میآید اصلا آثاری درخور نیستند. من اصلا مخالف کار مناسبتی نیستم. مخصوصا اکنون که همه زمانها یک مناسبتی دارند مثل نوروز، رمضان، اعیاد و حتی فصلهای تابستان یا پاییز. من مخالف این گفته هستم که عدهای از کار مناسبتی منفی میگویند. اما حالا چون کارهای خوبی در ماه رمضان انجام نمیشود اسم کارهای مناسبتی بد در رفته است.
بازغی: بله یک دلیل هم این است که در بعضی از این آثار طنز بازیگران تکراری هستند فقط اسم کارگردان و عنوان داستانها عوض میشود. موضوعات و آدمها تکراری است. هیچ خلاقیتی در کار وجود ندارد. اما سریال ما فیلمنامه خوبی داشت و کار خوبی هم شد. از طرفی ما بهترین زمان را برای پخش آن داشتیم که هیچ سریال دیگری روی آنتن نرفت و این خیلی مهم بود زیرا کار ما حیف نشد این یک سریال کاملا جدی با بازیگران کاملا جدی و همچنین یک موضوع کاملا جدی بود.
* البته سریال دیگری به نام "شبهای روشن" هم از شبکه یک پخش شد و چهار قسمت داشت.
تبریزی: جالب بود که هیچ کدام از این سریالها متناسب با ماه رمضان نبود. باید در اینجا چند نکته را بگویم چون حرفهایی که درباره فیلمنامه گفته شد چه درمورد ساختار و محتوا و یا حتی تهیهکنندگی به خود من مربوط میشود. بازیگران لطف داشتند. من اما با لاله صبوری موافقم که خط قرمزها برای ما نویسندهها تبدیل به یک بهانه شده است که هرجا کم میآوریم، بگوییم برای ما خط قرمز گذاشتهاند در صورتی که خط قرمزی نیست مگر اینکه بخواهید حرف بد بزنید. حالا با هر سیاست و گرایشی هم که باشید همیشه خطوطی وجود دارند، بالاخره هر جامعهای ایدئولوژی و معیارهایی دارد.
سیاست تلویزیون هم همین است که بهترین حرف را به بهترین شکل بگوییم زیرا بیننده تلویزیون به تهران محدود نشده است. عمده بینندههای ما در شهرستانها و روستاهای دور افتاده هستند. من تلویزیون، قاب و مدیوم آن را میشناسم بنابراین یاد گرفتم حرفم را طوری بزنم که این خط قرمزها اذیتم نکند. هرچند کفه صبر مردم ما پایین آمده است. دیروز سایتی را دیدم که نوشته بود چرا نقش مصیب که نگهبان بود به نقشی دادهاید که آذریزبان است آن هم در سریالی که کارگردان آن تبریزی است.
من خانواده امیررضا را که خانوادهای پر از عشق هستند آذری انتخاب کردم و کلی با پژمان تمرین کردیم تا بتواند ترکی صحبت کند یا حتی شخصیت گاریچی را مشهدی انتخاب کردیم یا مثلا رزمندهای که با لهجه اصفهانی با دوستش سخن میگفت. از این طریق میخواستم فرهنگ های مختلف قومی کشورم را در این کار سهیم کنم.
خط قرمزها برای ما نویسندهها بهانه شده است. واقعیت این است که دست من بسته نیست به من اجازه دادند انتقاد هم داشته باشم، در مورد خانواده شهدا و مفقودالاثرها صحبت کنم و فیلم بسازم بنابراین وقتی هدفمند قصهای را تعریف میکنید تمام خطوط قرمزی را که از آنها اسم میبرید به جهتگیریهای مثبت تبدیل میشوند. کارهای مناسبتی که بیشتر مذهبی شدهاند ساختن آنها کمی سختتر است چون حرفی را میزنید که با ایمان افراد سر و کار دارد و باید مواظب باشید که لغزشی را ایجاد نکند.
هیچوقت سعی نکردم فراتر از شعورم حرف بزنم و خواستم حرفم دلی باشد در کارهای مذهبی مثل "قسم"، "سجده عشق"، "تا رهایی". بیشتر هدفم این بود که آموزههایی را که میشناسم در کارم بیاورم. در بسیاری از کارهای مذهبی چیزهایی را میبینید که درک آنها سخت است. وقتی "بوی باران" پخش میشد اصلا انتظار نداشتم که بیننده عادی هم آن را دنبال کند. روزی من برای افطار میخواستم خرید کنم در فروشگاه دو نفر با هم صحبت میکردند و میگفتند اول این کار را ببینیم بعد برویم خانه هرچند حتی اسمش را هم به خوبی بلد نبودند اما برای دیدنش اشتیاق داشتند. ما زمان کوتاهی داشتیم با این حال من از مدیر فیلم و سریال شبکه که به ما راهنمایی، مشاوره و حتی در قصهپردازی کمک کرد، ممنونم.
بازغی: من فکر میکنم اگر این کار طنز بود حالا روی جلد مجلات بودیم.
صبوری: یکی از امتیازات این کار این است که یک بعدی نیست. ما فیلمهایی را می بینیم که فقط مذهبی یا جنگی و دفاع مقدس یا طنز و ... هستند اما این کار چند بعدی بود. ما عادت کردیم به کارها فقط از یک بعد نگاه شود. من کار اولم نیست که با حسین تبریزی همکاری میکنم. من در "جاده در دست تعمیر است" هم با تبریزی همکاری داشتم. کارهای او قهرمان ندارد. قهرمانش همین زندگی ماست. همه آدمها به طور واقعی در جایی قرار گرفتهاند که دارند کار خودشان را انجام میدهند با همه ضعفهایشان ... این کار را دلنشین می کند.
"بوی باران" یک قدردانی از خانواده های شهدا است. همه متفق القول قبول داریم که این کار، کار خوبی بود ما وارد دهه 60 شدیم و جنگ مربوط به دهه شصتیها هست. خیلیها در آن زمان جبهه نرفتند. نتوانستند یا حتی نخواستند بروند اما نوجوان و جوان دهه 60 با نسلهای این زمان تفاوتهای بسیاری دارند. کتاب میخواندند و اینقدر سطحی نبودند. من دو تا جوان دارم آدمی هستم که ادعایم میشود که اهل مطالعه و نوشتن هستم اما باید اصرار کنم تا فرزندانم کتاب بخوانند. آن زمانها جوانان دغدغههای دیگری هم داشتند.
مهم است بعد از افطار کاری پخش شود که آن کسانی که از غروب تا 4 صبح در خیابانها ماشین گردی میکنند، پای تلویزیون بمانند. دست حسین تبریزی و شبکه دو که این شرایط را مهیا کرد و توانست بخشی از این جوانان را نگه دارد که پای ماهواره ننشینند و خرم سلطان را ببینند و به خیابانگردی نروند، درد نکند.
*حالا در نهایت فکر میکنید چرا اکنون فیلم و سریالهای ارزشی کمتر با جوانان این دوره ارتباط برقرار میکند؟
بازغی: علتش دوستان رسانهای هستند. ما جنس ایرانی دوست نداریم. جنس چینی استفاده می کنیم نه ایرانی. سریال اینجا میسازیم، زحمت میکشیم اما کسی به آن نگاه نمیکند. امثال پارسا پیروزفر الان کجا هستند؟
کوثری: رسانهها اگر بخواهند شخصی، گروهی و سریالی را بالا ببرند هر کاری میکنند و خدا نکند که بخواهند برعکس کسی را بکوبند. آنوقت حسابی او را پایین میآورند.
بازغی: بعضی از مجلات به طور مثال گاهی برای فروش خود حاضرند هر عکسی را روی جلد خود کار کنند مثل خرم و قهرمانان سریالهای ماهواره ای و یا حتی سریالهای ایرانی خود ما که در این سطح هستند اما وقتی مثلا به سریالی مثل "بوی باران" میرسند آن را کنار میگذارند و می گویند جنگ دیگر بس است یا دوره دفاع مقدس گذشته. از ماست که بر ماست. همیشه محصول خارجی، جنس خارجی، سریال خارجی ارجحیت دارد به جنس ایرانی ... من به طنز گفتم اگر کار ما طنز بود الان روی جلد مجلات بودیم با این حال معتقدم این کار خوب بوده است وگرنه خبرگزاری مهر از عوامل سریال دعوت نمیکرد تا درباره آن صحبت کند. پیامکی برای من آمده بود که تمام تکه کلامهای یکی از این سریال های طنز در آن آمده بود و من لحظهای از خودم پرسیدم ما به کدام سو حرکت میکنیم؟
زمانی در کانادا خانمی از من درباره کارهایم پرسید و من گفتم در اینترنت هست و میتواند جستجو کند بعد از من مدتی به من گفتند این شخص به دنبال من است با او تماس گرفتم تا ببینم موضوع چیست. گفت من سریال "تاوان" شما را ظرف سه روز نگاه کردم چون داستان زندگی من بود. از همسرم جدا شدم با مردی جوانتر از خودم ازدواج کردم و بعد دیدم این مرد جوان میخواهد پولم را بالا بکشد. من عین 8 سال جنگ را در بوشهر زندگی کردم و این آدمها را درک کردهام. ما میخواهیم ادای دینی کنیم به این آدمهایی که امروز میانسال شدهاند.
صبوری: به نظر من با دیدن این سریالها جوانان امروز هم آگاه میشوند.
بازغی: بله اصلا من از کارگردان خواستم که نقش امیررضا را بازی کنم چون آدمی از نسل امروز بود و با خواهرش تفاوت داشت. این دو در یک خانه زیر یک سقف زندگی میکنند اما دلبستگی های امیر رضا با علایق خواهرش تفاوت دارد. تفکر آنها متفاوت است.
کوثری: من فکر میکنم ما امروز نسل دفاع مقدس را نادیده گرفتهایم. آسایشگاهها پر است از آدمهای این نسل. یا حتی در اجتماع اینها زیاد هستند اما کسی به آنها توجه نمیکند.
*بله ما این را همه قبول داریم یعنی کسی منکر وجود این نسل نیست اما مساله این است که چرا زندگی، منش، رفتار و تفکر این نسل دغدغه جوانان امروز نیست و سریالهای تلویزیونی هم سعی نمیکنند با توجه به ویژگیهای جوانان امروزی این پیوند را ایجاد کنند؟
فرجاد: ببینید من به عنوان کسی که خودم در تلویزیون کار میکنم باید با صراحت بگویم که از تلویزیون خسته شدهام. اگر مردم "کوزی گونی" و "حریم سلطان" را از شبکه های ماهواره ای نگاه میکنند به این دلیل است که همه آثار ما تکراری شده است از سوژه و موضوع گرفته تا بازیگر و ... دل مخاطب رنگ و لعاب جدیدی میخواهد. موضوع دفاع مقدس را بعضیها دوست ندارند چون آنقدر دستمالی شده و از آن استفادههای غلط شده است که ارج و قربش پایین آمده و هر سوءاستفادهای از آدمهای جنگ میشود.
بازغی: بسته بندی ما عوض شده است. انگار بسته بندی ماهواره برای مردم جذابتر است. ما روزی با مدیران تلویزیون جلسه داشتیم و به آنها گفتیم چرا شما میگویید کارخانهدار آدم بدی است؟ اگر کارخانه نباشد، کارگر کجا کار کند؟ شما اصطلاحا میخواهید ضد استعمار و ضد امپریالیسم صحبت کنید اما عملا شیرازه این مملکت را نابود میکنید، میگویید هر کسی مازراتی دارد آدم بدی است! هرکس بالای شهر زندگی میکند، آدم بدی است. هرکس لباس خوبی میپوشد خوب نیست. آدمها حتما با فقر و مشقت زندگی کنند که در سریالهای ما خوب باشند!
کوثری: شخصیت مثبت حق ندارد در تلویزیون شلوار جین بپوشد.
بازغی: اینها همان محدودیتها است. باید بستهبندی را تغییر داد. میخواهیم همان حرف را بزنیم اما با یک تغییر شکل. ما آنقدر بد حرف میزنیم، آنقدر بد لباس تن بازیگر میکنیم، لوکیشنهایمان بد است و...
صبوری: خود ما هم میدانیم این حرفهایی که میزنیم فایدهای ندارد. این حرفها را چند بار گفتیم؟ بسیاری از قضایا فرهنگی است. باید فرهنگسازی و مسائل از ریشه درست شوند.
بازغی: اصلا بحث ممیزی و سانسور نیست. همه تکلیفمان را میدانیم. اما اینکه میگویند اگر پرادو سر صحنه آوردید روی مارکش چسب بزنید یعنی چه؟ یعنی مردم فکر میکنند ما سوار پراید هستیم؟ چرا اینقدر سطح فهم مردم را پایین فرض میکنیم. به مخاطبان بر میخورد. آنها بسیار باهوش هستند. فرزند پنج ساله من از من بهتر با آیفون کار میکند. دیگر نمیشود روی آنتن مردم را گول زد.
چرا برنامهای مثل "ماه عسل" این همه بیننده جذب کرد؟ چون بی پرده حرف میزد. آدمی به این برنامه آمده بود که فرزندش را اشرار 20 روز گروگان گرفته بودند. جالب که این خانواده اجازه دادند با آنها روی آنتن زنده گفتگو شد. من اگر این اتفاق برایم پیش بیاید آنقدر روانم ناراحت است که قبول نمیکنم. این برنامه با مردم از جنس مردم حرف زد. تلویزیون یا باید با مخاطبان از جنس خودشان حرف بزند، یا دسته بندی و کالا را لوکس کند.
کوثری: آن هم در رقابت بین این همه شبکه...
بازغی: تبلیغات تلویزیونی پرسیل ما قشنگتر از برخی سریالها است. به ویژه کیفیتی که دارد. بستهبندی ما غلط است. در آن تبلیغات میگوید امروز به پرسیل خوش آمدید. بعد خانمهایی نشان میدهد که همه روسریها زرد و قرمز و آبی است اما در سریالها همه باید مشکی بپوشند. آخر چرا؟
فرجاد: ما هم دچار خودسانسوری شدهایم. برای بازیگر به عنوان عنصر اصلی که باید در کار دیده شود بدون تعارف زیبایی مهم است. اما مدام در این زمینه از ما انتقاد میشود.
بازغی: آن وقت کارگردان مجبور میشود بازیگرش را محدود کند تا پلانش را حذف نکنند.
فرجاد: دقیقا. تبریزی به من میگفت اگر این را بپوشی خودت را حذف میکنند. زمانی یادم است بچه بودم و در فیلم روسری قرمز نمیتوانستم سر کنم. برای اینکه میترسیدند اگر این پلان را با روسری قرمز بگیرند پخش میشود یا نه. اما قهوهای و سرمهای و طوسی بود حتما پخش میشد.
تبریزی: آنچه من درباره تلویزیون میدانم خیلی در خصوص رنگ آزادی عمل وجود دارد.
کوثری: طراحان ما خودسانسور شدهاند. فکر میکنند چون من یک زن میانسال هستم و نقش مادر را بازی میکنم برای من قهوهای و سرمهای و طوسی خوب است. آخر چرا؟
*دقیقا! شما سریالی چون "ساختمان پزشکان" یا "زمانه" را نظر بگیرید که چقدر لباسهای بازیگران زن آن دارای تنوع رنگ بود. انگار مشکل از خودسانسوری یا تنبلی طراح لباسها است.
بازغی: چرا تیزرهای ما خوشرنگتر از سریالهایمان است؟
شیرعلی: چرا مردم ما خرم سلطان و... نگاه میکنند؟ داستانهای قشنگی دارد؟ اتفاقا تمام آن درباره خیانت است. به جز بدآموزی چیزی ندارد. مردم به خاطر رنگ و لعاب آنها را نگاه میکنند.
بازغی: این کارها بسته بندی درست دارد.
کوثری: ما هم میدانیم این آثار بدآموزی دارد.
بازغی: اگر بچهتان از شما بخواهد برایش عروسک بخرید، وقتی این کار را انجام میدهید و به خانه میرسید میبینید بلافاصله دست عروسک درمیآید. چون بستهبندی درست است، چشم بچه این عروسک را میگیرد و دیگر کیفیت مدنظر نیست و نمیتوان کاریاش کرد. اکنون بسته بندی تلویزیون ما غلط است.
کوثری: البته یک چیزی وجود دارد. شاید اوضاع برای شما آقایان خیلی راحتتر باشد. من بازیگری هستم که هم در تلویزیون کار میکنم هم سینما. من در تلویزیون یک معیار برای پوشش و گریم دارم و در سینما یک معیار دیگر. من که در هر دو مدیوم یک مخاطب دارم! هر دو که در یک کشور تولید میشوند!
بازغی: در همین تلویزیون ما هم نمیتوانیم پیراهن آستین کوتاه بپوشیم.
شیرعلی: شاید شهرستانیها یا کسانی که در جاهای دورافتاده این را ببینند، احساس کنند تبعیض طبقاتی وجود دارد.
فرجاد: اتفاقا شهرستانیها بیشتر ماهواره دارند.
بازغی: این تفکر پایتختیها است که فکر میکنند شهرستانیها هیچی نیستند.
کوثری: اتفاقا شهرستانیها از من و شما شیکتر و به روزتر هستند و هرجا که بروید هم ماهواره دارند.
شیرعلی: اگر تلویزیون این تابو را در هم بشکند، خیلی چیزها به هم میریزد. سینما رفتن نیازمند انتخاب و هزینه است اما تلویزیون در خانه همه پیدا میشود.
کوثری: تفکر در تلویزیون ما باید عوض شود.
بازغی: من ترجیح میدهم در سریالهایی بازی کنم که دغدغه همه مردم ایران باشد. شما نمیتوانید جنگ را از هیچ خانوادهای حذف کنید. نمیتوانید قطحی که آن دوران بود را از ذهنها ببرید. یا خانوادهای را پیدا کنید که یک سرشان به جنگ وصل نباشد. من فکر میکنم شریفترین مجموعههایی که ساخته میشود آثار مرتبط با دفاع مقدس است.
من جز "بوی باران"، سریال "دولت مخفی" را هم کار کردهام که درباره خانوادهها در زمان جنگ است. از این کارها میشود فهمید آثار مخرب جنگ نه تنها در شخص رزمنده وجود داشته بلکه در خانوادهاش نیز وجود داشته. خود من خاطراتی از جنگ در خاطرم هست، از برادر کوچکترم که وقتی صدای هواپیما یا ضدهوایی میآمد مثل بید میلرزید، حالا وقتی میبینم این آدم قدری عصبی است به آن دوران فلش بک میزنم و میفهمم وقتی 70 هواپیما از بالای سر یک بچه چهار ساله رد شوند او در آینده چه میشود.
صبوری: پدر من نظامی بازنشسته هستند و مدت ها در جبهه بودند. آن زمان یک چیزهایی برایمان توضیح داده بود. اولین باری که آژیر را کشیدند یادم است از آن میز ارج بلندها در آشپزخانه داشتیم، مادرم و ما سه بچه زیر آن رفتیم و از آن صدا وحشت کرده بودیم. مگر میشود آن روزها را فراموش کرد؟ مگر قطعی برق یادمان رفته؟ صف نفت و نان را یادمان نیست؟ این بحثها فرهنگی و از پایه است. من بارها گفتم ما وقتی وارد اسباب بازی فروشی میشویم گذشته از کیفیت افتضاح باربی، بستهبندی عالی تمام دیوار آن را پوشانده است.
بازغی: ما اصلا باربی حامله داریم که دو تا بچه داخل شکم او است! من فردا به فرزندم چه توضیحی بدهم؟ حالا وقتی میپرسد من چطور به دنیا آمدهام چه توضیحی به او بدهم؟
صبوری: من میخواهم بگویم این ماجرا فرهنگی است. قهرمانهای بچههای ما یا بتمن است، یا باربی. بازار پر از ساعت، تیشرت، عروسک، کیف، ظرف، کلاه، ملافه بتمن و باربی است. بستههای بزرگی که فقط لوازم آرایش باربی است. من در اسباب بازی فروشی بودم و خانم محجبهای دیدم که برای بچه 6 سالهاش چنین چیزی خریده. مقصر او نیست. بچه چیزی را میبیند و میخواهد. چطور همه چیز کنترل میشود اما چنین کالاهای لوکسی که ضروری نیست وارد میشود. معلوم است که اوضاع اینطور پیش میرود. در آخر میخواهم بگویم فکر میکنم به همه ما درباره آن موضوع انشایمان ثابت شده که ثروت خیلی بهتر از علم است. اگر ثروت باشد، اگر بودجه کافی به سریال ها پرداخت شود قطعا کیفیت بهتر می شود.
کوثری: خیالمان راحت است چکمان هم به موقع پاس میشود.
صبوری: من یکی اعتراف میکنم خیلی ثروت بهتر از علم است. هرکسی با من موافق است دستش را بگیرد بالا! (همه دستشان را بالا بردند)
تبریزی: من نه نماینده تلویزیون هستم نه چیزی. واقعا این را میدانم که سازمان همیشه دنبال پیشرفت است. ما همگی عادت کردهایم که مدام انتقاد کنیم. تا به امروز من طرحی ننوشتم که آنها بگویند اگر این کار را نکنی بهتر است. ما بیرون گود نشستهایم و میگوییم لنگش کن. اکثر فیلمنامههایی که تصویب میشوند خوب هستند. من همیشه میگویم اگر فیلمنامه 50 باشد و کارگردان بتواند 10 درصد، 20 درصد آن را بالا ببرد، خوب است. اکثر فیلمنامهها خوب هستند در ساختار ما هستیم که بد عمل میکنیم. قصههای ارائه شده مقداری محدود هستند و ما نویسنده کم داریم.
بازغی: آقای تبریزی شما در این سریال شخصیتی به نام آصف دارید. کم در این سریال حرف نزدهاید. فردی که برادرش را نردبان خود کرده است. به راحتی هم به این موضوع اعتراف میکند. پس بفرمایید، بنشین و بتمرگ است. ما آبرومندانه گفتهایم چنین فردی وجود دارد و قضاوت را به بیننده سپردهایم. ما هیچوقت در این سریال مطلق تصمیم نگرفتهایم.
تبریزی: وظیفه ما است که از خانواده فردی که جانش را برایمان داده، حمایت کنیم. اگر به عزیز از دست داده دنیا را هم بدهید فکر نمیکنم جبران این ضایعه باشد. چه چیزی جایگزین یک پدر یا همسر میشود؟
کوثری: من مقالهای درباره یک خانواده خواندم که چهار عضو آن در آسایشگاه به سر میبردند...
تبریزی: دیالوگی برای بازغی نوشته بودم و به او گفتم این را طوری بگو که من لذت ببرم به دیگران هم کاری ندارم. دیالوگ این بود که بچهها همه جا یکرنگ بودند و آنها رفتند و ما بمانیم، خوب بمانیم.
صبوری: یک جمله خیلی قشنگ دیگر هم گفت. جایی که شخصیت اصلی از او پرسید: پدر داشتن چطوری است و تو گفتی: تلخی که واسه اولاد داروئه، مثل کوه محکمه و مثل تکیه گاه نرم نرم.
بازغی: چقدر هم سر این دیالوگ بحث داشتیم.
تبریزی: همه افرادی که میتوانند طرح ارائه کنند باید جلو بیایند. خود من در به در دنبال قصهای برای محرم هستم. دنبال این هستم که کارهای سختتر بسازم.
بازغی: امسال پنج هزار پورشه ساخته شده که دو هزار تای آن به ایران آمده است. ما نباید هم وطنانمان را دست کم بگیریم. این نشان میدهد آنها استفاده از این وسیله را بلدند.
تبریزی: متاسفانه در تلویزیون تهیهکنندگانی وارد میشوند که حتی در یک پروژه سر صحنه نبودهاند. من اگر تهیهکنندگی این کار را گرفتم 20 سال است کارم این است و در سینما هم تهیهکنندگی کردهام. در این کار با همه که صحبت میکردیم این را میگفتم مثلا به خانم کوثری گفتم اگر دارم از شما تخفیف میگیرم فکر نکن در جیب خودم میگذارم میخواهم مونا فرجاد را بیاورم و کست بهتری بچینم.
بازغی: من که هنوز قرارداد ندارم!
تبریزی: کلی هم پول گرفته بدون قرارداد! (خنده)
گفتگو از مریم عرفانیان و عطیه موذن
نظر شما