به گزارش خبرگزاری مهر، رايج ترين معنايي كه در زبان فارسي براي كلمه سكولاريسم لحاظ شده"جدايي عرصه هاي ديني از امور دنيايي" است. فرهنگ معتبر آكسفورد در توضيح سكولاريسم آورده است؛ باور به اينكه نهادهاي اجتماعي و تاسيسات فرهنگي و اجتماعي مبتني برآموزه هاي علمي باشند، نه بر آموزه هاي ديني. در ساير فرهنگ هاي زبان فارسي نيز معاني چون" ايمان به اصالت عقل"، "نفي خدا محوري"، "نفي ايمان به اصالت اعتقادات آباي كليسا"، "جدا انگاري دين و دنيا"، "حجيت انحصاري عقل"و "تقدس زدايي" به چشم مي خورد.
تعبير سكولاريسم، نخستين بار در معاهده وستفالي در سال 1648 ميلادي به كار رفته است و منظور از آن توضيح و انتقال سرزمين هاي تحت نظارت كليسا به زير سلطه سياسي غير روحانيون بود. علل و عواملي كه در ظهورو پيدايش سكولاريسم نقش عمده و اساسي داشتند بدين شرح است؛
1) تفسير متون مقدس مذهبي
كليساي قرون و سطا تلاش كرد برداشت ها و نظريه هاي تطور پذير و تحول پذير خويش را بر متون ديني تحميا كرده، متن مخدوش و فهم مخدوش ترخود را از متون، ميزان و ملاك درستي و نادرستي همه علوم و نظريه ها قرار داده تا اينكه به همه چيز رنگ و صبغه ديني و قدسي ببخشد. اين رويكرد، از سويي سبب سستي و فترت علمي غرب مسيحي در قرون و سطا گرديد، چرا كه به تدريج مذهب به عنوان مانع رشد عقل و موجب مهارت ها و خلاقيت ها تلقي گرديد و از ديگر سو اصرار و پافشاري ارباب كليسا بر حجيت فهم خود، در برابر تغيير پرشتاب علوم، باعث القاي تقابل علم و دين گرديد و انسان غربي چاره را جز در منزوي ساختن دين و جدا سازي حساب دين از دانش نديد.
2) فقر كلامي كليسا
فقدان متن و حياني دست نخورده و تحريف نشده سبب پيدايش باورها و برداشت هاي ناصحيح و موجب رواج عقايد خرافه آميري چون عقيده به تثليت و اقانيم سه گانه شد. عهدين روايت حوادث روزگاران حضرت عيسي و موسي عليهم السلام است و تورات و انجيل موجود، متون وحياني نمي باشند. در اين فرآيند، عقايد ديني غير عقلاني جلوه گر شدند و پيدايش نظرگاه هايي چون عدم امكان يا عدم ضرورت تبيين عقلاني باورهاي ديني مبتني بر چنين رويكردي است.
3) فقدان نظام روشمند و قاعده مند حكومتي و حقوقي
در متون مقدس ديني تورات و به و يژه انجيل، نظام حكومتي و سازو كار تقسيم اجتماعي قدرت و اقتدار سياسي ديده نمي شود. اين وضعيت خود به خود، طرح سكولاريزاسيون را توجيه مي كند، زيرا ديني كه فاقد نظامات و مناسبات اجتماعي برگرفته از وحي باشد به طور طبيعي بايد تدبير جامعه و سازوكارهاي عملياتي و اجرايي آن را به نهادهاي غير وحياني واگذار نمايد.
سكولاريزاسيون يك رون اجتماعي است كه در گستره وسيعي از فعاليت ها و تشكيلات انساني با فرونهادن پيش فرض هاي ماوراء طبيعي مطابق بوده و در آن نهادهاي اجتماعي باز تعريفي مستقل از دين و انگاره هاي مذهبي دارند.
از سوي ديگر در اين حالت حتي اگر دين داران نيز بخواهد حكومتي تاسيس كنند بايد به حكم عقل و مبتني بر برنامه علم، جامعه را سوق دهند. بنابراين انتساب عملكرد بشري و خطاپذير، كليسا و سردمدارانش به عالم بالا در نهايت چيري جز بدبيني و سستي عقايد را به بار نياورد و در نتيجه عقل ورزان بي دين و دين ورزان عاقل نيز سرانجام در عالم مسيحيت به يكصد فرياد جدا انگاري عرصه عمومي و عرصه وحياني را سر دادند و در نهايت نيز روش مبتني بر تجربه و عقل خود بنياد بشري اداره كننده تمام شئون بشر غربي گرديد.
4) نابردباري مذهبي
طي ده قرن سلطه ترك تازانه آباي كليسا در مغرب زمين، همه مذاهب رقيب ناساز با مشرب پاپ تحديد و تهديد شدند. هر انديشمندي انديشناك سرنوشت خود بود و هر دانشوري از محاكم تفتيش عقايد در تشويق به سر مي برد. اين رفتار سبب القا تقابل دين و آزادي هاي مشروع انساني گرديد و انسان غربي رهايي و رشد خويش را در گرو رهيدن از دين و اضمحلال قدرت و سلطه ديني سراغ گرفت.
5) توجيه خردپسند
از جنبه كلامي و با رويكرد علمي مي توان عقايدي چون تثليت، فدا و گناه جبلي و مانند آن را ذكر كرد كه در آيين مسيحيت به عنوان عقايد شناخته شده اي هستند و از سويي نيز براي آنها توجيه و توضيح خردمندانه و عقل باوري وجود ندارد.
6) تسلط بر كليه شئون اجتماعي
از جنبه اجتماعي، پس از آنكه كليسا بر همه شئون سرنوشت سياسي جامعه تسلط يافت، از لحاظ اخلاقي و سياسي به انحراف گراييد و اين انحراف نقش ويژه اي در مشوش و مشوب جلوه دادن چهره دين و حكومت ديني داشت و همين نيز منشا قيام عليه حكومت مسيحي شد.
طرح سكولاريستي تدبير اجتماع، درست به معني خلع سلاح پاپ و تصرف اريكه قدرت توسط جريان فردپرستي و فرد محوري در غرب بود. چنانكه پذيرش سكولاريسم از سوي سران مسيحيت و اتخاذ موضع ملايمت و مسالمت طي قرون اخير نيز به معني عقب نشيني مسيحيت به مواضع قابل دفاع و منطبق با شرايط جديد، جهت حفظ حداقل موجوديت دين، يعني دين داري انفرادي و سازگار با جامعه سكولار،تلقي مي گردد. آزار و شكنجه هايي كه از سوي دستگاه ديني مسيحي بر اهل دانش وارد شد و جو اختناق و استبداد، موجب ايجاد بدبيني و نفرت در ذهن انديشمندان و مردم گرديد كه تجلي عيني آن را مي توان در معارضه با دين و به حاشيه راندن آن در فرهنگ غربي به وضوح مشاهده كرد.
نظر شما