به گزارش خبرنگار مهر، در این اجرا که در سه بخش "ارکستر کودکان"، "ارکستر نوجوانان" و "ارکستر بزرگ ارف" به خوانندگی علی تفرشی برگزار شد قطعات یک گل، لالایی، میهن ما ایران، صبح – ظهر- شب، چهارفصل، اورتور، باغبان، باغ ما پرچین داره، یاد کودکی، سیمرغ و سرزمین من به یاد جبار باغچهبان از پیشگامان آموزش ناشنوایان در ایران برای مخاطبان ارائه شد.
مهمانی فرشتگان زیبا و محترم خداوند
جمعه 29 شهریور ماه تالار وحدت پر از رنگ ها، شادی ها و خنده های کودکانی بود که به همراه پدر و مادر خود منتظر اجرای خواهر و برادران خود هستند. اجرایی که در آن فرشتهها میزبان آدم بزرگ های شهرشان بودند. اجرایی مملو از انرژی، حرکت و شادمانی های کودکانه که خالص بودن آن را در هیچ جای دیگری نمی توان سراغ گرفت.
در این اجرا خبری از قراردادهای سنگین مالی، طرفداران تین ایجری، جیغ و دست و هورا، چشم و هم چشمیهای این خواننده با آن خواننده و خیلی از دعواهای دیگر نیست. همه آمده اند به مهمانی فرشتگان زیبا و محترم خداوند که با زبان موسیقی به عالم کودکی سفر کنند.
زنگ ورود به تالار زده می شود. همه با راهنمایی های مسوولان سالن به سمت صندلی هایی که شماره آن در بلیت منتشر شده مشایعت می شوند. کودکان خردسالی را می بینم که با دهانی باز، صورتی سراسر شگفت زده و نگاهی پر از سوال مدام از پدر و مادرشان می پرسند اینجا کجاست؟ برای یک بار هم که شده خودم را جای آنها می گذارم که اگر من 4 سال داشتم و به یکباره به مجلل ترین تالار اجرای موسیقی پایتخت دعوت می شدم چه احساسی داشتم؟ شاید شگفت زده تر از اینها. شاید پر سوال تر از اینها.
چراغ های تالار خاموش می شود، پرده اصلی کنار می رود و یک گروه 25 نفره از کودکان دختر و پسر که من به آنها می گویم "فرشتگان" جلوی چشمان تماشاگران ظاهر می شوند. بدون اینکه هیچ حرکتی کنند حتی یک حرکت کوچک منتظر هستند تا نوید نظر رهبر ارکستری که کمتر از 7 سال به نظر می آید به آنها اعلام کند، شروع کنید. دیدن این صحنه خیلی زیباست، خیلی زیبا.
تعدادی دیگر از کودکان که کار حرکات فرم و بازیگری کنسرت را به عهده دارند، با لباسی شبیه فرشتگان و دو بازیگر بزرگسال وارد صحنه می شوند و همزمان قطعه اول اجرا می شود. "یک گل" یک قطعه نوستالژیک برای همه. "یک گل ده گل صدها گل/ اینجا آنجا هرجا گل/ دامن دامن فروردین، می روید بر دلها گل". یادتان آمد؟ عجب حس زیبایی. حتی ناهماهنگی لحظه ای گروه کر با ریتم موسیقی هم تو را از این دنیای زیبایی که در آن قرار داری جدا نمی کند.
قطعه "لالایی" هم از آن قطعه های رویایی است. حالا این کودکان هستند که برای پدر و مادران خود لالایی می خوانند تا بخوابند و بروند به رویایی که در آسمان آلوده و پر از دود شهرشان خبری از آن نیست. یک حس ناب انسانی و الهی که سال ها از آن دور بودی. دورتر از آنچه فکرش را می کردی.
کودکان سرزمین من که گویی امشب همه آنها خواهر و برادر کوچکم هستند می خواهند قطعه "میهن ما ایران" را بخوانند. دلم می لرزد از خواندشان، از نوازش سازهایی که بوی ایران و ایرانی میدهد. آنچنان پرشور و هیجان از ایران می گویند که همان جا می خواهی با ترانهشان همخوانی کنی. یک حس قدرت، یک حس پر از اندیشه، یک حس پر از ایران.
یک ترانه اشتهاآور برای هر روز آدم بزرگ ها
حالا نوبت اجرای بخش ارکستر نوجوانان به رهبری سعید سبزواری است. قطعه اول این بخش "صبح، ظهر، شب" نام داشت. یک قطعه خوشمزه که به تناسب هر وعده غذایی ترانهای برای آن در نظر گرفته شده بود و با ترکیبی از حرکت های نمایشی و همراه گروه نوازندگان و کر مخاطب را برای خوردن غذا ترغیب می کرد. با اینکه مخاطب این قطعه کودکان بودند اما حتم دارم اگر این ترانه را در سبد شنیدن موسیقی آدم بزرگ ها قرار دهیم حتما در ماه باید منتظر اضافه شدن عجیب و غریب وزن هم باشیم.
بعد از اینکه اشتهای فراوانی برای خوردن غذا پیدا کردی، می ماند که منتظر یک جشن با شکوه در تکریم چهار فصل باشیم. هفت فرشته با لباسی سفید و صورتی وارد صحنه می شوند. می آیند و همراه با خوانش گروه کر از فصل باران و برکت، از فصل بهار می گویند، شیرین تر از هر شیرینی از طراوت کودکانه تابستان می خوانند و با نگاهی مالامال از مهربانی از پاییز و برگ هایش می گویند. و با دلهایی پر از سپیدی و بی آلایشی از ننه سرمایی می خوانند که منتظر بهار است و چه با شکوه تر می شود این کلام که با همراهی گروه کر ناشنوایان به رهبری فرناز جم زیباترین لحظه های انسانی را برای تو رقم می زنند.
این بخش هم تمام می شود و یک استراحت کوتاه برای آماده شدت بخش پایانی کنسرت و حالا وقت یک آرزوست: کاش بچه می ماندیم.
جبار باغچه بان روحت شاد
تماشاگران بعداز یک استراحت 20 دقیقه ای برای تماشای بخش پایانی برنامه آماده می شوند. پرده که کنار می رود بیش از 140 نوازنده و گروه کر را می بینی که این بار برخی از والدین کودکان هم گروه را همراهی می کنند. اولین قطعه "اورتور" که به عنوان اولین بخش اجرای ارکستر بزرگ ارف برای تماشاگران اجرا می شود.
بعد از اجرای این قطعه صحنه تاریک می شود. نور به سمت کودکی در صحنه متمرکز می شود که در تلاطم یک خواب بد است. خوابی که او را پریشان کرده است. فرشته ای او را بیدار می کند و دختر خواب بد خود را برای او تعریف می کند. فرشته از او می پرسد دخترک دوست داری این کابوس دیگر سراغت نیاید؟ دخترک با خوشحالی از فرشته می خواهد که او این کار را انجام دهد. فرشته قصه باغبان را به او پیشنهاد می کند. دخترک می گوید: مگر باغبان هم قصه دارد. فرشته در جواب دخترک او را به سمت دیگر صحنه هدایت می کند. آنها از صحنه بیرون می روند و این بیرون رفتن مقدمه ای برای اجرای "باغبان" است.
همراهی دوباره گروه کر ناشنوایان همزمان با اجرای این قطعه که به همراه سه قطعه دیگر این بخش به یاد جبار باغچه بان و ثمین باغچه بان اجرا شد حال و هوای دیگری به برنامه داد. یک ضیافت باشکوه که مهمانش بزرگمرد تعلیم و تربیت سرزمین ماست. روحتان شاد جبار و ثمین عزیز که باغبانی تان در باغ پر از میوه تعلیم و تربیت و رنگین کمان آهنگ ها و شعرهایتان هنوز خوشبوترین هوا را برای ما به ارمغان آورده است.
هنوز قصه باغبان ادامه دارد. فرشته و دخترک دوباره وارد صحنه می شوند. فرشته ادامه داستان را این بار به تماشاگران می گوید: "از کی تا حالا قصه نشنیدین؟ چشماتو نو ببندین. معلم کلاس اولتون رو یادتون می آد؟ می خواین بریم به شهر قصه ها؟ راستی اولین قهر و آشتی زندگی تون یادتون هست؟ چرا قهرتون اونقدر جدی شده که به اندازه یک قرن طول می کشه؟ آهای آدم بزرگا خونه های شما بدون صدای بچگی تون دلگیره . تروخدا با بچه گی تون قهر نکنید. کی از شما هست که از اون روزا چیزی یادش مونده باشه؟ حتی یک شعر. بیاین.. با من بیاین به شهر قصه ها ....."
علی تفرشی خواننده موسیقی پاپ هم وارد صحنه می شود. فرشته بلافاصله از او که عکس کودکی اش در پشت صحنه به تصویر کشیده شده می پرسد: حاضری دوباره بچه بشی؟ تفرشی هم می گوید: آره حاضرم دوباره بچه بشم. خیلی دوست دارم به اون عکس سر بزنم و این چنین بود که قطعه " یاد کودکی" را با همراهی گروه کر کودکان اجرا کرد و یاد کودکی آدم بزرگ ها را در تالار وحدت زنده کرد.
فرشته بعد از اجرای این قطعه در حالیکه کودک از او درباره باغبان (جبار باغچهبان) می پرسد و فرشته هم از کودکی های سخت این بزرگ مرد می گوید. دخترک که حالا کابوسش را فراموش کرده به سمت دیگری از صحنه می رود و در کنار پیرمردی که گلها را باغبانی می کند می نشیند و حالا پیرمرد هم از داستان سیمرغ برای او می گوید. او از کودکانی می گوید که باید در آینده سیمرغی باشند برای این سرزمین. و با این مقدمه قطعه "سرزمین من" به عنوان قطعه پایانی کنسرت برای مخاطبان اجرا می شود.
"ای سرزمین من/ تو سرزمین من/ گل حیات من / شکفته شد دراین چمن"... حالا کودکان یا همان فرشتگان سرزمین من جاودانه از شکوه ایران گفتند. شکوهی که با موسیقی کودکانه، یادنامهای از جبار باغچه بان و تلنگری به آدم بزرگ ها برای کودک بودن شب رویایی را برای همه رقم زدند.
گزارش از علیرضا سعیدی
نظر شما