۲۶ مهر ۱۳۸۲، ۲۰:۳۵

آسيب‌‌شناسي دين‌پژوهي معاصر

آسيب‌‌شناسي دين‌پژوهي معاصر

خبرگزاري مهر: لزوم آسيب شناسي در دين پژوهي مورداتفاق دين پژوهان ، علماوفلاسفه است.اين مهم بويژه باتوجه به رخدادهاي حاكم برجهان وآنچه عصراطلاعات وهمگاني شدن علم ودين مي نامند اهميت افزونتري يافته است. دراين رابطه آيت الله علي اكبررشاد اخيرادرمدرسه نواب مشهد تحليلي ارائه نموده كه در پي مي آيد.

مقدمه
بحث‌هايي كه امروزه در قالب‌هاي مختلف در حوزه و دانشگاه و در جامعه مطرح مي‌شود عموماً بحث‌هاي فلسفي است كه تحت عنوان فلسفه دين قابل جمع است. بحث‌هايي چون زبان‌ دين، فهم دين، معرفت دين، قرائت‌پذيري دين، پلوراليزم يا كثرت‌گرايي ديني و حتي سكولاريزم از حيثي، جزء مباحث فلسفه دين به شمار مي‌آيند.
كساني كه اين مباحث را در قالب كتاب، مقاله، سخنراني و كلاس‌ طرح مي‌كنند چه بسا همه آنها غرض منفي نداشته باشند و قصدشان اين نباشد كه به دين لطمه بخورد، اما تصور نمي‌كنند كه طرح نادرست اين مباحث چه آثار سويي در ايمان مردم و عقايد جوانان و استحكام دينانت خواهد داشت. مطمئناً در بين اين افراد كساني نيز هستند كه اين بحث‌ها را مغرضانه طرح مي‌كنند. اگر چه اين مباحث در دهه اخير وارد ادبيات دين‌پژوهي ما گرديده‌‌اند اما بي‌پيشينه هم نمي‌باشند و برخي از آنها به صورت ديگري در منابع خود ما مطرح گرديده‌ است و مي‌توان از اين منابع آن‌ها را استخراج نمود. به نظر مي‌رسد طرح اين مباحث در قالب امروزين آن و از زاويه و پايگاهي كه امروزه مطرح مي‌شود عمدتاً هدفي جز لطمه زدن به ايمان ديني را تعقيب نمي‌كند.
در برخي موارد خطا در فهم اين مباحث نيز مشكل را مضاعف مي‌كند. مثلاً در بحث قرائت‌پذيري دين و قرائات متعدد از دين حتي بعضي از افراد شناخته شده و صاحب رساله به دليل عدم توجه به مباني، دلايل و لوازم پذيرش قرائات مختلف از دين، به تأييد آن مي‌پردازد. علت اصلي اين است كه برخي از آقايان تصور مي‌كنند همانگونه كه مجتهدين آراء متفاوتي مثلاً در فقه دارند، اين همان قرائت‌پذيري است و توجه ندارند كه اين اصلا محل بحث نيست و متأسفانه چون معناي بحث را نمي‌دانند گاهي اظهارنظرهايي مي‌كنند كه ايجاد مشكل مي‌كند. به عنوان نمونه‌اي ديگر، كساني مي‌گويند كه ما اومانيزم اسلامي هم داريم. اسلام هم اومانيزم را تاييد مي‌كند و بالاترين اومانيزم را ما در اسلام داريم. اين تعابير را من حتي از بعضي مشاهير شنيده‌ام، اما اين افراد توجه ندارند كه اومانيزم به معناي اعتنا و احترام به منزلت انسان نيست. اومانيزم معناي ديگري دارد و با خدا محوري جمع نمي‌شود. اومانيزم در واقع انسان‌مداري را براي حذف خدا و در مقابل خدا محوري مطرح مي‌كند و ربطي به آيات قرآني دربارة مقام و منزلت انسان ندارد. در محضر يكي از مراجع از اين گونه اظهارنظرها گله مي‌كردم. گفتم وقتي ما به دانشگاه مي‌رويم، دانشجو مي‌گويد ديديد فلان آقا هم مي‌گويد اسلام قرائت‌پذير است. پس چرا شما اينقدر آن را نقد مي‌كنيد. وقتي موضوع را مطرح كردم ديدم آن بزرگوار مي‌گويد؛ بله اسلام قرائت‌پذير است اما هر كسي حق ندارد قرائت از اسلام داشته باشد. ديدم خود ايشان هم توجه ندارد كه متأسفانه اين خطاها در فهم پذيرفته شوند، لوازمي را با خود خواهند داشت كه به تدريج دين را به حاشيه مي‌راند. با اين مقدمه‌اي كه ذكر شد بحث “آسيب‌شناسي دين‌پژوهي معاصر” را آغاز خواهيم كرد.

حوزه‌هاي دين‌پژوهي
دين‌پژوهي به مثابه يك رشته به دو حوزه تقسيم مي‌شود: مطالعه دربارة دين و مطالعه در دين، مطالعه درباة دين يا مطالعه فراديني، مطالعه دين از برون و و مطالعه در دين يا مطالعه درون‌ديني، مطالعه دين از درون است. هر گونه مطالعه درباره دين و در دين را مي‌توانيم دين‌پژوهي قلمداد كنيم. در اين صورت دين‌پژوهي شامل علوم بسياري مي‌شود كه از جمله آنها مي‌توان از فلسفه دين، كلام، جامعه‌شناسي دين، روان‌شناسي دين، پديدارشناسي دين، مردم‌شناسي دين،‌ تفسير و مناهج‌التفسير و اصول فقه نام برد. اين علوم يا دربارة دين مطالعه مي‌كنند مانند فلسفه دين، جامعه‌شناسي دين و روان‌شناسي دين (البته دقيق‌تر اين است كه بگوييم جامعه‌شناسي دين و روان‌شناسي دين درباره دينداري مطالعه مي‌كنند نه درباره دين) يا در دين مثل تفسير، كلام و فقه. لذا بسياري از علوم را مي‌توانيم ذيل عنوان دين‌پژوهي نام ببريم.

جريان‌هاي دين‌پژوهي معاصر در ايران
در كشور ما هم‌اكنون سه جريان دين‌پژوهي وجود دارد:
1- جريان دين‌پژوهي سنتي
2- جريان دين‌پژوهي متجدد
3- جريان دين‌پژوهي مجدد
جريان اول عمدتاً‌ به مباحث درون‌ديني مي‌پردازد و كمتر به مباحث برون‌ديني و مباحث جديد روي مي‌آورند. با اينكه مباحثي چون فلسفه دين، جامعه‌شناسي دين و روان‌شناسي دين چندين سال پيش از غرب وارد كشور ما شده اما جريان سنتي كمتر به آنها پرداخته است. شاخصه اصلي جريان سنتي اين است كه اين جريان نسبت به معارفي كه از پيشينيان به ما رسيده به شدت متصلب است و در پي نوآوري، ابداع و نظريه‌پردازي نيست. جريان سنتي تصور مي‌كند هيچ خدشه‌اي به معارف و ذخايري كه از گذشتگان به ما رسيده است، وارد نيست و گرفتار نوعي تقطيع اجتهاد در حوزه دين‌پژوهي شده است. به هر حال اجتهاد فقط مختص فقه نيست بلكه يك متكلم صاحب‌نظر يا يك متفكر صاحب‌نظر در اخلاق بايد در حوزه‌هاي مربوط به خود به اجتهاد بپردازد. اما جريان دين‌پژوهي متجدد، جرياني است كه به شدت دلداده دستاوردهاي علمي و فكري، فرامرزي است. از ديدگاه اينان آنچه از غرب فرا مي‌رسد حق و حجت و دل‌پذير است و از آن استقبال مي‌كند.
خوشبختانه از آغاز دهه بيست با ظهور علامه طباطبايي جرياني در حوزه‌ها شكل گرفت كه از آن به عنوان جريان مجدد نام مي‌بريم. اين جريان از يك طرف به ذخاير و معارفي كه حاصل دسترنج متفكران، حكيمان، فقيهان، متكلمان و مفسران گذشته است اعتنا دارد و آنها را سرمايه مي‌داند و از اين حيث با جريان اول اشتراك دارد و از طرف ديگر به مباحث جديد و آرا و مكاتب تازه هم چشمي دارند. جريان مجدد ضمن مطالعه در مباحث جديد اگر حرف حقي در آن يافت، مي‌پذيرد و از اين حيث به جريان دوم نزديك است. اين جريان با جريان‌هاي سنتي و متجدد دو تفاوت دارد:
1- هر دو جريان سنتي و متجدد، مقلدند و اين مقلد نيست بلكه محقق است.
2- اين جريان نه نسبت به معارف پيشينيان متصلب است و نه دلباخته تفكرات مدرن است.
جريان مجدد فقط به يافت‌ها و داشته‌هايي كه ديگران عرضه مي‌كند اكتفا نمي‌كند، خود بنا دارد ابداع كند، نظريه‌پردازي و نوآوري نمايد. علامه طباطبايي در فلسفه چنين كرد، هم فلسفه صدرايي را با نوشت كتاب بدايه و نهايه منقح كرد و هم با نوشتن كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم حرف‌هاي تازه و نو در فلسفه آورد به طوري كه مكتب جديدي در فلسفه به نام نوصدرايي پديد آمد. مرحوم استاد مطهري نيز در حوزه كلام چنين نقشي ايفا كرد. ايشان در مجموعه اصول جهان‌بيني اسلامي و كتاب عدل الهي حرف‌هاي جديدي زده و سامان تازه‌اي به علم كلام داده است. كتاب جهان‌بيني آقاي مطهري در واقع كتاب جديد است، همان مباحث و اصول عقايد آقاي مطهري در واقع كتاب جديد است، همان مباحث و اصول عقايد را با ساختاري جديد و تازه و زاويه‌اي نو بحث مي‌كند. بسياري از مباحثي كه امروزه مطرح است ايشان در حدود بيست و پنج سال قبل به آنها پرداخته است. اول كسي كه در ايران تعبير كلام جديد را به كار برده است مرحوم استاد مطهري است. البته بايد توجه داشته باشيد اصطلاح كلام جديد كه در بعضي از آثار امروزه به كار مي‌رود به معناي تعبير شهيد مطهري نيست. امروزه گاهي به نوعي كلام كه متأثر از كلام پروتستاني است، اطلاق مي‌كنند.
به هر حال هر يك از سه جريان فوق جايي ارزيابي و بررسي دارد. آسيب‌ها و آفاتي متوجه هر سه جريان مي‌باشد. من در جاي ديگري به نقد جريان سنتي تحت عنوان “بايسته‌هاي كنوني دين‌پژوهي” پرداخته‌ام اما در اين جلسه مي‌خواهم به ارزيابي و نقد جريان متجدد كه به دنبال ارايه يك نوع دين‌پژوهي و الهيات پروتستان ليبرالي در ايران است، بپردازم.

ارزيابي و نقد جريان متجدد در حوزه دين‌پژوهي
جريان دين‌پژوهي متجدد، جرياني متأثر از پروتستانتيزم غربي و الهيات مدرن غربي يا الهيات بعد از رنساس است. پروتستانتيزم يعني مذهب اعتراض يا اعتراض‌گرايي كه توسط افرادي چون كاربين و لوتر پايه‌گذاري گرديد. هم اكنون سه مذهب بزرگ در بين مسيحي‌ها رايج است. مذهب كاتوليك كه قديمي‌تر از ديگر مذاهب مسيحي است، مذهب ارتدوكس كه كيشي سخت و متعصب است و مذهب سوم پروتستانتيزم كه جديد است و در مقابل دو مذهب ديگر ظهور كرده است. اولين مباحثي كه از طرف پايه‌گذارن پروتستانتيزم مطرح گرديد همين مباحث قرائت‌پذيري دين و ارائه قرائت جديد از مسيحيت و انجيل بود، يعني همان مباحثي كه هم اكنون در ايران در غالب اصلاحات و ادبيات اسلامي توسط جريان متجدد ارائه مي‌شود.
اولين آفتي كه متوجه اين جريان است، روي آوردن اين جريان به يك موج ترجمه آن هم از نوع غير آشكار و ناصحيح است. واحد ترجمه گاهي واژه‌ها هستند و واژه‌ها ترجمه مي‌شوند كه اصطلاحاً به آن ترجمه تحت‌الفظي مي‌گوييم. گاهي واحد ترجمه پاراگراف است كه به آن ترجمه آزاد مي‌گوييم و گاهي واحد ترجمه كتاب است كه يك كتاب را به طور كامل برمي‌گردانند. در هر كدام از اين موارد نام نويسنده، منبع و مأخذ آن مشخص است اما اخيراً چيز جديدي باب شده و آن اين است كه واحد ترجمه يك مكتب است، يك مذهب است، يك گرايش است بي‌آنكه به كتب مشخص، كاتبين مشخص و يا مؤلفين مشخص اشاره بشود. در نتيجه امروز مسائلي در كشور ما مطرح مي‌شود كه مسأله ما نيست. مسأله تعارض عقل و دين مسأله مسيحي‌ها است. در اسلام كه عقل يكي از منابع ديني است، مسأله تعارض علم و دين وجود ندارد. مبحث قرائت‌پذير بودن متون ديني، مسأله كتب مندرس و تحريف شده و پريشان غربي‌هاست. متون ديني‌ آنها به گونه‌اي است كه قرائت‌پذير است. متن مبهم است، تحريف شده و دست خورده است. اين تحريفات باعث بوجود آمدن مسأله تعارض عقل و دين گشته است، لذا به ناچار براي حل معضل تعارض علم و دين بايد توجيهاتي بيابند كه اين تعارض را حل نمايد. يكي از راه‌حل‌هاي اين تعارض، ارائه قرائت‌هاي جديد از دين است. همچنين سكولاريزم براي مسيحيت يك مطلب كاملاً طبيعي است. آن مذهبي كه مي‌گويد اگر به گونه راست تو سيلي نواختند، گونه چپ را آماده كن و آن را بپذير، آن مذهبي كه مي‌گويد اگر كسي اشتياق به بهشت دارد غذا خوردن با سگ هم براي او زياد است و آن مذهبي كه تارك دنيا و دنياگريز است، اصالتاً سكولار و خواهان جدايي دين از سياست است. آن مذهبي كه رسالت دين را تنظيم روابط مشخص انسان با خدا مي‌داند و كاري به مسايل اجتماعي و سياسي ندارد، ذاتاً سكولار است. اما مذهبي كه هفتاد و دو باب فقه‌اش به جز دو سه باب كه مربوط به عبادات است، مملو از مسايل سياسي و اجتماعي است، نمي‌تواند سكولار باشد. پس سكولاريزم هم مسأله ما نيست. مسأله پلوراليزم هم به همين صورت است. جنگ‌هاي ديني و مذهبي كه در غرب راه افتاد باعث شد تا دنياي غرب به ناچار به ايده پلوراليزم تن در دهد. به همين ترتيب مباحث بسياري از اين دسته هستند كه مسأله ما نيستند. مسائلي هستند كه براي جامعه ديگري و در فرهنگي ديگر، به طور طبيعي و غير طبيعي متولد شده و رشد نموده‌اند و جا باز كرده‌اند و چه بسا براي خود آنها تبيين هم نشده باشد. به هر حال آراء و افكاري از آن سوي مرز در غالب ترجمه مستقيم و غير مستقيم، مشخص و غير مشخص در كشور ما عرضه مي‌شود، كه مشكل‌آفرين‌ بوده است.
آسيب ديگري كه جريان دين‌پژوهي متجدد گرفتار آن است، خلط مباحث و خلط بين دانش‌ها است. فردي قريب بيست سال از موضع يك متكلم و به نام يك متعلم در كشور مقاله مي‌نويسد اما مقالاتي كه متكلمانه و متعلمانه نيست. مقالاتي كه كلامي نيست بلكه مربوط به حوزه فلسفه دين مي‌شود ولي با سيمايي متكلمانه و متعلمانه ارائه مي‌گردند. مباحثي مثل قرائت‌پذيري دين،‌معرف دين و كثرت‌گرايي ديني كه جزء فلسفه دين است.
كلام دانشي است درون‌ديني و ملتزم به دين و رسالتش دفاع از دين است و نسبت به حقانيت دين دغدغه دارد و در اين ترديدي نيست. اما فلسفه دين، دانشي است برون‌ديني و غايتش دفاع از دين نيست. يك فيلسوف دين بدون دغدغه درباره حقانيت دين، با دين مواجه مي‌شود و به دين به عنوان يك معرفت درجه دو نگاه مي‌كند و همانگونه كه مثلاً به مطالعه جامعه مي‌پردازد دين را مورد مطالعه قرار مي‌دهد. بنيان‌گذاران فلسفه دين نوعاً ملحدان بوده‌اند، چرا كه مسائل فلسفه دين مسائلي است كه بيشتر ملحدان با آن مواجه مي‌شدند و به همين دليل نتايج مباحث آنها غالباً به نقص دين و نقد دين منجر مي‌شد. حال اين كه كسي به عنوان يك متكلم از موضع يك فيلسوف دين سخن بگويد، خطاست. يك متلكم نمي‌تواند به طرح مباحثي بپردازد كه منجر به رد دين يا عقايد مسلم دين و ضروريات ديني شود. نمي‌توان ژست يك متكلم را به خود گرفت و فيلسوفانه با دين برخورد كرد. بنابراين بايد مراقب خلط بين مباحث و دانش‌ها باشيم.
آفت ديگري كه قابل طرح است اين است كه در اين سال‌ها مباحثي در جامعه مطرح مي‌شود كه سعي دارد دين را از كارايي و كارآمدي بياندازد و به نظر مي‌رسد در بسياري از موارد عمدي باشد. حمله‌ها و هجمه‌ها متوجه زوايايي از حركت دين است كه در مقام عمل مي‌تواند كارآمد باشد و سعي بر اين است كه دين به حاشيه رانده شود. به همين دليل فقه بيشتر مورد حمله قرار گرفته است. درباره علل طرح اين نوع مباحث نمي‌خواهم صحبت كنم اما آن چيزي كه روشن است اين است كه علم فقه عاملي اساسي در درانداختن طرحي نو در حيات اجتماعي مردم ما بوده است و پيوندي اساسي با حكومت ما دارد لذا طرح اين مباحث مي‌تواند جنبه سياسي هم داشته باشد.
مي‌گويند كه فقه خشونت‌آفرين است و دين را در قالب صعب، سخت و خشونت‌بار ارائه مي‌كند و آن را مقابل عرفان قرار مي‌دهند. حال آيا اين فقه اين گونه است؟! من نمي‌خواهم به طور عام قضاوت كنم اما مي‌توان گفت نقشي كه فقه در سهل كردن دين و راحت كردن انجام امور ديني براي مردم دارد، هيچ دانش و شيوه ديگري ندارد. اصلاً يكي از انتقاداتي كه به فقها مطرح مي‌شود اين است كه شما چرا اينقدر سعي مي‌كنيد مسائل را آسان كنيد. مثلاً در بحث ربا بعضي از فقها مطرح كرده‌اند كه اگر يك چوب كبريت را بگذارند روي پول، مشكل ربا حل مي‌شود. البته ممكن است ما در يك فتوايي اشكال بگيريم اما غرض اين است كه فقيه در صدد سهل كردن مسائل است. اين در حالي است كه برخي از عرفا بر سر كوچكترين مسائل همديگر را تا مرز الحاد هم تكفير مي‌كنند.
در برخي موارد يك نوع عمد و اشتياقي ديده مي‌شود كه سعي دارد نشان دهد آراء فقها متكثر است و نوعي تحير پراكني، حيرت‌افكني و شبهه‌‌پراكني در اينگونه مسائل مشاهده مي‌گردد. در يك جلسه درس خارج در مقام بحث علمي استاد ممكن است جهت باز شدن ذهن طلبه، شقوق و شعب مختلف يك مسأله را بيان كند، اين فرق مي‌كند با اينكه كسي بيايد در جامعه و بگويد از اين مسائل ديني ده نوع است، از آن مسأله ديگر بيست نوع و از آن يكي هم پنج نوع نتيجه اين كار چه خواهد بود؟! آيا جز اين است كه ايمان مردم ويران شود. شما وقتي بگوييد مثلاً در مورد حكومت ديني ده نوع نظريه داريم، آن وقت جوان در دانشگاه از ما مي‌پرسد كداميك از اينها حكومت ديني است؟ چه بسا همه اينها نادرست باشد و هيچكدام از آنها عملي نباشد. متأسفانه اين باب شده كه تعدادي از آراء مشكله را پيدا مي‌كنند و به عنوان حرف تازه مطرح مي‌نمايند و عجيب اينكه در مقام عمل و در مقام بحث جدي پاي اينگونه ادعاها نمي‌ايستد.
روزنامه‌اي كردن مسائل يكي ديگر از آفت‌هاي است كه دامنگير اين مباحث شده است. در يك محفل علمي اشكالي ندارد كه كسي حتي در مسلمات ديني هم ترديد نمايد و نبايد مانند اهل سنت بگوييم اجتهاد فقط براي مسائلي است كه گذشتگان در مورد آنها بحث نكرده‌اند. شيعه در همه مباحث كلامي، فقهي و فكري باب اجتهاد را مفتوح مي‌داند و اصلاً چنين بحث‌هايي لازم است اما اينكه اين مباحث به روزنامه‌ها كشيده شود محل بحث است. اين كار مثل اين مي‌ماند كه انواع و اقسام داروها را بريزيد وسط خيابان و به مردم بگوييد هر كدام را كه دلتان مي‌خواهد برداريد و بخوريد. متأسفانه برخي مسائل به صورت خام و بدون اينكه فكر و تأملي در مورد آنها صورت گرفته باشد در داخل روزنامه‌ها منتشر مي‌شود و در دسترس افراد غير متخصص قرار مي‌‌گيرد.
اين موارد مجموعه‌اي از مهمترين آفت‌هايي بود كه جريان دين‌پژوهي متجدد گرفتار آن است. البته موارد ديگري هم هست كه به دليل كمي وقت از آنها صرف‌نظر مي‌كنم. اما دين‌پژوهي نوع اول يا دين‌پژوهي سنتي هم بسيار محل بحث است و دين‌پژوهي نوع سوم نيز در معرض مخاطرات زيادي قرار دارد. نظام ديني ما بايد در جهت تقويت جريان دين‌پژوهي مستقل مجدد سرمايه‌گذاري اساسي انجام دهد تا اين ركود و سكون كه صدها سال دامنگير حوزه‌هاي ما شده است از بين برود. ما تقريباً بعد از صدرالمتألهين كمتر حرف تازه‌اي زده‌ايم در حالي كه غرب در اين مدت كه مصادف با دوره رنسانس است فعاليت‌ها و تلاش‌هاي بسياري انجام داده است و مكاتب فلسفي مختلفي ظهور كرده است. مباحث فلسفي و كلامي ما متعلق به صدها سال پيش است. بايد امروز در اين زمينه‌ها و مخصوصاً در مباحث فقهي سرمايه‌‌گذاري لازم انجام شود. حكومت ما بر اساس فقه اداره مي‌شود اما اگر بخواهيم از كتاب‌هاي فقهي كه در اين سال‌ها نوشته شده‌اند نام ببريم انگشت‌شمار است كه هيچكدام از آنها هم كار اساسي نيست. امروز در زمينه مسائل هنري بحث‌هاي زيادي وجود دارد و مردم با اين مسائل بسيار درگير هستند و فقهاء ما به اين مسائل كمتر توجه دارند. مسائل بسياري هم براي هنرمندان، هم براي كارگردانان و بازيگران، هم براي مردم و برنامه‌ريزان مبهم است كه فقهاء بايد در اين زمينه‌ها كار بكنند. مسائل زيادي در حوزه‌هاي مختلف وجود دارد كه محل بحث و نقد است و نيازمند پاسخگويي است. به هر حال بايد در اين زمينه مباحث فلسفي، كلامي و فقهي سرمايه‌گذاري لازم انجام گيرد و تلاش شود تا كاستي‌ها و كمبودها جبران شود.

کد خبر 21413

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha