به گزارش خبرنگار مهر، دوازدهمین نشست عصر تجرب عصر روز یکشنبه 31 شهریور با حضور مصطفی جمشیدی در سرای داستان بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان برگزار شد. این نویسنده در ابتدای نشست دیروز به منشا شکل گیری ایده نگارش رمان بوفای 4 اشاره کرد و گفت: این رمان ماحصل 48 ساعت درگیری ذهنی من با یک مسئله خاص در جبهه بود. من در یگان آبی - خاکی منطقه عملیاتی گتوند بودم. میخواستیم به منطقه (جنگی) برویم. دوستی داشتم که من را برد پیش کسی و او به ما گفت 24 ساعت اینجا بمانید تا هماهنگیهای لازم را انجام دهم. در همان جا دوست من سولهای را به من نشان داد و آن طرف هم کمی مواد غذایی گذاشت و رفت دنبال کار خودش. من در همانجا ایده بوفاری 4 را پروراندم.
وی با بیان اینکه تجربه داستان نویسی شبیه تجربه خواب دیدن است، افزود: وقایع داستان مانند لوکیشن فیلم است که تنها یک بار در ذهن شما جاگیر می شوند. اما آن لوکیشن (بوفاری 4) 20 و چند سال در ذهن من بود. گاهی یک تجربه 48 ساعته می تواند برای 20 یا 25 سال قبلیت تعمیم داشته باشد.l جمشیدی ادامه داد: من 23 سالم بود که مجموعه داستان یک سبد گل محمدیرا چاپ کردم که بعدها بزرگ علوی از آن تعریف کرد. آفتی که الان دچار داستان نویسان جوان شده، این است که محافل ادبی و جاهایی که باید از کارهای نویسندگان حمایت کنند، آن خاصیت اصلی خود را از دست داده اند. به نظر من این دانشگاه ها هستند که باید به ادبیات اهمیت بدهند؛ خشم و هیاهو فاکنر را دانشگاه چاپ کرد.
این نویسنده وقایع نگاری یک زندیق درباره شروع نویسندگی اش هم گفت: من 19 سالم بود که به منطقه قصرشیرین اعزام شدم و آن زمانی بود که غیر از شهر خودم تنها بندرعباس را دیده بودم و هیچ تجربه ای از شهر دیگری نداشتم. من آن زمان با خانواده ام نامه نگاریهای زیادی می کردم و شاید همین باعث شد قریحه نویسندگی در من نُضج بگیرد. معلم انشاء ما اکبر رادی بود ولی چیزی که من از او به یاد دارم، این است که سر یک تله تئاتر که در رژیم شاه پخش می شد، با او مشاجره یا مناظره داشتم.
وی همچنین با یادآوری اینکه اولین داستان هایش در محافل مسجدی به چاپ رسیده است، درباره کمک هایی که تجربه ژورنالیسم به نگارش داستان می کند، گفت: با توجه به آن وظیفه مندی که در روزنامه نگاری وجود دارد، این دو (ژورنالیسم و نویسندگی) تفاوتهایی با هم دارند اما به نظر من نویسنده هم باید از یک قواعد منظمی در کارش تبعیت کند. البته برای نویسنده شدن، استعداد هم شرط است ولی این همه ماجرا نیست و پشتکار مهمتر است.
جمشیدی افزود: در نوشتن رمان، اغلب نویسنده ها به چند شخصیت و رویداد بسنده می کنند در حالی که در نوشتن رمان، پرداختن به عناصر زیباشناختی هنری مهمتر است. البته نظرات دیگری هم در این زمینه وجود دارد؛ نویسنده ای مانند بورخسهرگز رمان ننوشت و رمان نوشتن را تحمیق مخاطب می پنداشت ولی من شخصاً اعتقاد دارم رمان های عامه پسند مخاطره بزرگی برای رمان نویسی عمیق هستند و من همچنین نظرم این است که خیال مولفه ای است که می تواند یکی از مولفه های اصلی هنر رمان باشد.
این داستان نویس در ادامه یادآور شد: وقتی نویسنده ها آرمانگرا می شوند، باید بیشتر مواظبشان بود و سانسور را برای همین به وجود آورده اند. چنین نویسنده ای هم باید خودش مواظب خودش باشد و هم اینکه اجازه ندهند او جهان خود را به دیگران تعمیم دهد.
وی همچنین با بیان اینکه ادبیات سهل الوصول نقش مخاطب را نادیده می گیرد و از مسئولیت خودش شانه خالی می کند، درباره کتاب هایی که منتشر کرده است، گفت: تنها توجیه شخصی خودم برای نوشتن، این بوده که نذر داشته ام برای آن موجود موعود بنویسم.
جمشیدی همچنین بر لزوم توجه بیشتر نویسندگان تازه کار به دریچه های نو تاکید کرد و ادامه داد: اگر صادق چوبک زمانی کاری کرده است، هیچ توجیهی ندارد که ما همان راه را برویم. از طرف دیگر زمانی شمس آل احمد عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی بود. چرا الان هیچ نویسنده ای عضو این شورا نیست؟
نویسنده سونات عدن همچنین به انتقاد تند از رمان بوف کور نوشته صادق هدایت پرداخت و گفت: رضا شاه برای اینکه خودش را به مدرنیته بچسباند، دانشجو می فرستاد غرب که صادق هدایت و بزرگ علوی و اینها از آن جمله بودند. آنها رفتند با پول بیت المال تحصیل کردند و این زمانی بود که مثلث جویس، کافکا و پروست در اروپا با آثار بسیار ویرانگر خود در زمینه نیهیلیسم و ماتریالیسم، آسیب های زیادی به اذهان جوانان وارد کرده بودند.
آقای صادق هدایت و آن دانشجوهای دیگر با یک ساده انگاری مطلق این آورده های بشری را به جان خود نیوش کردند و به خورد ما دادند.
وی افزود: بوف کورنمی تواند برخورد صادقانه ای با ادبیات باشد چون با فرهنگ شرق که در ساحت قدسیت زندگی می کند، در مخالفت است. ما نیاز به زن اثیرینداریم، خودمان رابعه داریم. نسل ما باید قهرمان خودش را داشته باشد. با این کار (اهمیت دادن به رمان هایی چون بوف کور) ما ادبیات خودمان را قربانی ادبیاتی می کنیم که در وهم خلق شده است. من ادبیاتی را می پسندم که در خدمت الهیات باشد و ادبیاتی که مروج نیهیلیسم و انحطاط بشر باشد و عنصر اخلاق را حذف کند، نمی پسندم. من نمی توانم اعتقاد خودم را قربانی انحطاط کنم.
جمشیدی گفت: یکی از مشکلات ما این است که عموماً به خورشید خیره می شویم در حالی که نگاه کردن به خورشید و مفاهیم بزرگ، آسیب زا است و ما باید این نور را به راه بتابانیم تا راه روشن شود.l وی همچنین با بیان اینکه نوشته های من فرمول خاصی ندارند، تاکید کرد: این را آفت نویسندگی خودم نمی دانم چون معتقدم نباید نویسنده به ورطه تکرار بیفتد.
این نویسنده بار دگر از توطئه سکوت درباره کتاب هایش سخن گفت و با انتقاد از آنچه فُحش دادن به خود در جلسه بررسی وقایع نگاری یک زندیقدر روزهای اخیر، افزود: من نویسنده ای بودم که بزرگ علوی از کارهای من تجلیل کرده است. اینکه اجازه عرضه و بررسی آثار من داده نمی شود، نتیجه یک زوال فرهنگی است و ما شاهد نوعی فضیلت زدایی هستیم. اگر روزی تحقیر هنرمندان خاتمه پیدا نکند، نویسنده، دیگر انگیزه ای برای ابراز وجود ندارد. البته این اولین جایی است (بنیاد ادبیات داستانی) که به من بی احترامی نمیشود!
مصطفی جمشیدی متولد 1341 در شمیرانات و دارای مدرک کارشناسی حقوق از دانشگاه تهران است. وی در سابقه 30 ساله داستان نویسی اش، آثار متنوعی در حوزه داستان کوتاه و بلند و رمان خلق کرده است. از مصطفی جمشیدی تاکنون 20 کتاب به چاپ رسیده که نامزد دریافت جوایز مختلفی نیز شد ه اند. وقایع نگاری یک زندیق سونات عدن بوفاری 4از کتاب های چاپ شده این نویسنده است.
نظر شما