آیت الله جوادی آملی در تفسیر آیات 163 و 164 بقره ( وَإِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ ٭ إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَالأرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِى فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَالأرْضِ لآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾ به راز تأكيد بر توحيد ربوبي پرداخته و می گوید: اساس تعليم أنبيا عموماً و خاتم أنبيا(ص) خصوصاً، مسئله توحيد است. اگر توحيد ربوبي و الهي خوب روشن بشود، همه مسائل و معارف هم به دنبال توحيد تأمين است. آنها كه منكر معاداند در حقيقت مبدأ را نشناختند و همچنين آنها كه منكر وحي و رسالت و نبوتاند، مبدأ را نشناختند. اگر خداي سبحان با اسماي حسنايش شناخته شود، هم مسئله معاد حل خواهد شد، هم مسئله وحي و رسالت، لذا خداي سبحان درباره منكران قيامت يا منكران وحي و رسالت ميفرمايد: اينها خدا را نشناختند؛ ﴿وَمَا قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾.
پذيرش عمومي توحيد خالق/ پندار تفويض توسط مشركان
وی با بیان اینکه نوعاً مشركين اصل وجود مبدأ را قبول داشتند كه ذات واجب، موجود است و قبول داشتند كه ذات واجب خالق آسمانها و زمين و انسان و رابطه انسان و طبيعت است، اما نميپذيرفتند كه ربوبيّت اين موجودات به خدا سپرده باشد، تأکید می کند: اما اينها قايل به تفويض بودند و ميگفتند هر موجودي براي خود يك رب جدايي دارد كه او را ميپروراند؛ براي آسمان ربي است، براي زمين ربي است، براي انسان ربي است و مانند آن و چون در ربوبيت مشرك بودند مبتلا به شرك عبادي هم شدند، لذا آن ارباب دروغين را ميپرستيدند.
وی یادآور می شود: آنچه كه در اين زمينه قرآن كريم سخن مي گويد توحيد ربوبي است و توحيد إلوهيت يعني معبودي غير از خدا نيست؛ چون ربّي غير از خدا نيست و توحيد ربوبي را به توحيد خالق استناد ميكنند. چرا ربي غير از خدا نيست؟ براي اينكه خالقي غير از خدا نيست. در مسئلهٴ اينكه چرا خالقي غير از خدا نيست؟ ديگر بحث نميشود چون نوعاً پذيرفتند و اين مطلب هم حق بوده آنها هم قبول دارند كه خالقي غير از خدا نيست، لذا خداي سبحان ميفرمايد: ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالاّرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ يا ﴿لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ﴾ و مانند آن. چون توحيد خالقي را نوعاً ميپذيرفتند، توحيد ربوبي و توحيد الهي محل بحث بود.
نفي توحيد ربوبيت، روح سخن زرتشتيان
صاحب تفسیر تسنیم به نفی توحید ربوبی در اندیشه زرتشتیان اشاره کرده و می گوید: حتّي زرتشتيان هم گرچه به حسب ظاهر در توحيد خالقي سخني دارند، اما روح سخن آنها ظاهراً به توحيد ربوبي برميگردد، نه توحيد خالقي. يعني اگر اختلافي دارند در توحيد ربّ اختلاف دارند؛ نه در توحيد خالق. چون يزدان و أهرمن را زير پوشش تدبيري أهورا مزدا ميدانند. آن أهورامزدا مرادف يزدان نيست؛ يزدان در مقابل أهرمن، اهرمن در مقابل يزدان و هر دو تحت تدبير أهورا مزداست. روح سخن وثنيين از زرتشتيان به شرك در ربوبي برميگردد؛ نه شرك در اصل خلقت. گرچه به اينها در كتابهاي عقلي شرك در خلقت و خالقيت را اسناد دادند و گفتند «مذهب زرتشتيان اين است كه خيرات را يزدان ميآفريند و شرور را اهرمن ميآفريند» اهرمن را مبدأ براي شرور ميدانند، همانطوري كه يزدان را مبدأ براي خير ميشمارند، ولي ظاهراً روح سخن آنها در ربوبيت است؛ نه در خالقيت. يعني تدبيرهای سودمند به عهده يزدان است و تدبيرهاي زيانبار به عهده اهرمن است و اين يزدان و اهرمن هر دو در تحت تدبير أهورا مزداست.
توحيد فطری
آیت الله جوادی آملی در مورد بیان قرآن درباره ملحدین می گوید: فقط قرآن كريم در قبال اين مشركين ملحدين را نام ميبرد كه آنها اصلاً مبدئي را معتقد نيستند. آنها كه ملحدند و ميگويند: ﴿وَمَا يُهْلِكُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ ، مقال آنها را علي حده نقل ميكند و رد ميكند و آنها كه در توحيد ربوبي مبتلا به شركاند، مقالات آنها را مفصل نقل ميكند و رد ميكند. چون مبتلايان به الحاد در اصل ذات بسيار كماند، لذا بسياري از آيات قرآن كريم مربوط به توحيد در ربوبيت و الوهيت است. توحيد در ذات يا اصل ذات را كمتر مطرح ميكنند. فقط آياتي نظير ﴿نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ اينگونه از آيات است كه ناظر به ردّ توهم ملحدان است وگرنه بقيه آيات براي اثبات توحيد ربوبي است. گذشته از اينكه اصل ذات را خداي سبحان فطري ميداند، او را غني از بحث ميشمارد و اگر هم بعضي از آيات مسئله فطرت را بازگو ميكنند به عنوان تنبّه است؛ نه استدلال: ﴿أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ يعني اگر شما درست بينديشيد، خدا قابل شك نيست. نميشود درباره اصل هستي و مبدأ هستي انسان ترديد كند. بنابراين چون ابتلاي أنبيا به توحيد ربوبي و توحيد عبادي بود، لذا آيات بيشتر در آن سياق است، خواه آياتي كه قصص انبياي پيشين را نقل ميكند و خواه آياتي كه احتجاجات رسول اكرم(ص) را نقل ميكند.
وی با اشاره به اینکه وثني يعني بت پرست، تصریح می کند: ثنويين غير از وثنيين است. ثنويين هم در ربوبيت مشكل دارند؛ گفتار آنها را كه شما درباره يزدان و أهرمن و ارتباط يزدان و أهرمن تحت تدبير اهورامزدا كه ملاحظه بفرماييد ميبينيد اهورا مزدا مقابل هيچ كدام نيست. اهورامزدا غير از يزدان است؛ يزدان هم جمع است گرچه در تعبيرات فارسي ما مفرد است (به يك نفر ميگوييم يزدان) ايزد مفرد است، يزد هم مفرد است، يزدان جمع است يعني آلهه مبدأ خير [در اعتقاد] زرتشتيان و اين در تعبيرات فارسي كم كم مفرد استعمال شده است. آنها كه مقابل هماند، اهرمن در مقابل إيزد است و اهرمن و ايزد كه از او به عنوان يزدان تعبير ميكنيم در تحت تدبير اهورامزداست، أهورامزدا غير از يزدان است، حالا اينها را به مقالاتشان مراجعه بفرماييد.
همسانی همه مشركان
این مدرس عالی حوزه تأکید می کند: چون اصل ذات را قرآن كريم مفروغ عنه ميداند، لذا درباره اصل ذات سخن نميگويد. مشركين (خواه اهل كتاب خواه غير اهل كتاب) آنها در توحيد الوهي و در توحيد ربوبي لنگ بودند. تفاوتي كه داشت در قلت و كثرت اين آله دروغين بود وگرنه در اصل شرك اينها همساناند. مسيحيت مبتلا شد به تثليث و يهوديت هم مبتلا شد به تثنيه و مانند آن، مشركين حجاز مبتلا شدند به تعدد آلهه و أرباب متفرقون؛ نه يكي نه دوتا؛ چون جنبه اشرافيت پيدا كرد هر كه تواناتر بود يك بت اختصاصي هم در منزل داشت، گذشته از آن بتكده عمومي كه بتهای همه آنجا جمع بود و بتي كه مورد تقديس همگان بود آنجا جمع ميكردند، هركدام كه متمكنتر بودند يك خداي جدايي هم براي خود ميبافتند و ميساختند، لذا در بعضي از جنگها فرزندان أباسفيان گذشته از اينكه از كنار كعبه آمدند از آن بتها و صنمها مدد گرفتند، دوباره رفتند در خانههاي خودشان از آن بتهای اختصاصي هم استمداد كردند، بعد دست به شمشير كردند. اين توهم جاهلي بود، لذا درباره وثنيين حجاز سخن از دو خدا و سه خدا نيست.
داعيه «خدايگاني» فرعون و بتپرست بودن او
آیت الله جوادی آملی در ادامه تفسیر آیات 163 و 164 بقره به بت پرستی فرعون در عین ادعای خدایگانی اش اشاره کرده و می گوید: ... وقتي كه يوسف(ع) به زندان افتاد در آن روزگار هم مصر مبتلا بود به تعدد آلهه، حتي خود فرعوني كه ادعاي ربوبيت انسانها را ميكرد، بت پرست بود و درباريان او به او گفتند كه اگر به موسي كليم(ع) امان بدهي ﴿وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ﴾ ؛ تو و آلهه تو را و خدايان تو را به باد فنا ميدهد، خلاصه. معلوم ميشود آل فرعون هم مانند ساير مردم مصر مبتلا به وثنيت و بت پرستي مخصوصاً گاو پرستي بودند و در برابر همان آلهه دروغين خضوع داشتند. گرچه خود داعيه ربوبيت داشتند و ميگفتند: ﴿مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي﴾ يا ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الأعْلَيٰ﴾ و مانند آن. اين ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الأعْلَي﴾ را در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد كه بيش از اين حد معنا نداشت كه قانون سعادت بخش شما را من بايد تدوين كنم، همين: نه يعني بايد من را بپرستيد يا آسمان و زمين را من خلق كردم يا شما را من آفريدم يا روزي شما به دست من است، اينطور نبود. ميگفت: شما اگر بخواهيد سعادتمند بشويد، خير ببينيد و از خيرات برخوردار بشويد، بايد به قانون من عمل كنيد. همين حرفي كه طاغوتيان امروز هم ميگويند. همين حرفي كه در رژيم گذشته به پهلوي ميگفتند «خدايگان»، بيش از اين فرعون داعيهای نداشت وگرنه از نظر قداست ديني خودش هم در برابر يكي از اين بتها به نام گاو يا غير گاو خضوع ميكرد، لذا به او گفتند: ﴿وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ﴾ . اينكه اينها داعيه ربوبيت داشتند ميگفتند: خير شما، سعادت شما در اين است كه مطيع دستورات ما باشيد. ما معتقديم كه خير ما سعادت ما در اين است كه مطيع دستورات الله ـ سبحانه و تعالي ـ باشيم و اين دستورات را به بوسيله رسول خدا(ص) بايد دريافت كنيم و مدعيان دروغين بشر حرفشان اين است كه سعادت مردم در اين است كه به قانون ما عمل كنند، تمام اختلاف در اين است وگرنه در خالقيت و توحيد واجب و امثال ذلك بحثي نداشتند؛ چون آن محل ابتلا نبود.
عموميت ابتلا به شرك ربوبي
وی با اشاره به اینکه اكثريت مردم مبتلا به شرك در الوهيت و ربوبيت هستند، می افزاید: چون اكثري مردم روي زمين خدا را قبول دارند. الان بيش از سه ميليارد مردم روي زمين به خدا و وحي و رسالت و فرشته و اينها معتقدند يعني مجموع مسلمانها و مسيحيت و يهوديت بيش از سه ميليارد هست؛ هميشه هم همينطور بوده است. و آنها اگر فشار را بردارند بقيه اين معاني و مبادي را قبول دارند. ميماند يك سلسله توهّمات آنها را هم آياتي كه ميگويد: ﴿وَمَا يُهْلِكُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ حل ميكند و مسئله نظم اگر توحيد ربوبي را اثبات بكند؛ از توحيد ربوبي ميتوان، توحيد خالقي و توحيد واجب را اثبات كرد. لذا قرآن كريم طوري سخن گفت كه آنچه كه مشكل نوع مردم است آن را حل كند و آنچه كه مشكل اقلّي مردم است آن را هم حل كند و طرزي مشكل اكثري را حل كرد كه مشكل أقلي هم حل ميشود؛ زيرا اگر با آياتِ نظم توحيد ربوبي اثبات بشود، هم پايينتر از توحيد ربوبي كه توحيد الهي است اثبات ميشود، هم بالاتر از توحيد ربوبي كه توحيد خالقي است اثبات ميشود و اگر توحيد خالقي اثبات شد، اثبات ذات واجب آسان خواهد بود؛ چون اوّل ذات واجب است، بعد وصف خالقيت است، بعد وصف ربوبيت است، بعد وصف الوهيت يعني معبوديت.
شركت بتپرستان
صاحب تفسیر تسنیم در ادامه تصریح می کند: قرآن كريم وقتي سخن از توحيد به ميان ميآورد براي او از اين جهت فرقي ندارد، غير خدا را اگر كسي شريك خدا قرار بدهد سخني باطل گفته است، خواه ثنوی بشود (مبتلا به دو خدا بشود)، خواه قايل به تثليث باشد، خواه قائل به آلهه متعدده بدون عدّ و حساب، لذا گاهي ميفرمايد: ﴿لاَ تَتَّخِذُوا إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ﴾ ، گاهي ميفرمايد: نگوييد ﴿ثَلاَثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ﴾ سخن از تثليث به ميان نياوريد. گاهي هم از دوتا و سه تا ميگذرد ميفرمايد: آلهه متعدد قايل نشويد. چون در اين جهت فرقي نيست. چون هر موجودي (خواه فرشته خواه پيغمبر) عبد داخر و خاضع خداست؛ در اين جهت فرقي نيست كه يك وثني حجاز، چوبي را عبادت كند يا يك ترسا، مسيح را عبادت كند يا يك يهود عزير را در حد عبادت گرامي بشمارد؛ در اين جهت فرقي نيست؛ چون همه و همه عبد محضاند منتها وثنيين كه به اين چوبها يا آن سنگهاي تراشيده شده احترام ميگذاشتند، در حقيقت يك تمثالي بود براي معبودان آنها، اينها مجسمه آن آلهه بود يا مجسمه ستاره بود يا مجسمه ملك بود يا مجسمه انسانهاي برجسته بود و مانند آن. كم كم خود اين مجسمهها را عبادت ميكردند، لذا آنهايي كه اول اين مجسمهها را ساختند نه به عنوان اينكه معبودشان و ربّشان همين مجسمه است بلكه ربّشان آن فرشته بود و مانند آن و اين مجسمهها را به عنوان يادبود و تمثال آن فرشتهها ميساختند و قرآن كريم درباره فرشتهها با وثنيين حجاز بحث ميكند كه اينها ﴿عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾ ؛ شما چرا فرشته را ميپرستيد؟! فرشته كه بنده خداست. كم كم وقتي كار به دست جهله از آنها افتاد، خود اين سنگها و چوبها معبود شدند.
اختلاف موحدان با مشركان
وی به آیه پنجم سوره «ص» ﴿أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلهاَ وَاحِداً إِنَّ هذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ﴾ اشاره کرده و می گوید: حرف مشركين حجاز اين بود كه اين كسي كه داعيه نبوت دارد ميگويد كه هيچ خدايي در عالم نيست مگر إله واحد، چون اولين حرف رسول خدا(ص) اين بود كه «لا اله الا الله». بعد هم فرمود كه «نه من سخني به عظمت لا اله الا الله آوردم و نه هيچ انسان كاملي از أنبيا و أولياي سلف كلمهاي به عظمت لا اله الا الله آورده است: «ما قلت و لا قال القائلون قبلي كلمة أفضل من مثل لا اله الاّ الله» اين احاديث شريف را مرحوم صدوق(رض) در كتاب قيّم توحيد در همان باب ثواب الموحدين نقل كرده است فرمود: نه من حرفي بالاتر از لا اله الا الله آوردم؛ نه قبل از من احدي به عظمت لا اله الا الله و بالاتر از لا اله الا الله سخني براي مردم آورد. چون همه معارف به توحيد برميگردد و چون اولين حرف رسول خدا مسئله توحيد بود مشركين گفتند به اينكه اين آمده آلهه متعدد را يكي كرده است، اين قايل به توحيد است ما قايل به تكثيريم. حرف در توحيد و تكثير بود (در وحدت و كثرت بود) رسول خدا فرمود: الله واحد است، آنها ميگفتند: كثير است، اين حرف هم از دو گروه گفته ميشد (مخالفت از دو گروه شروع ميشد)، هم در مسئله توحيد، هم در مسئله معاد، هم در مسئله وحي و رسالت دو گروه مخالف بودند: يك عده جزء افراد عادي و عامي بتبرستان بودند، عدهاي ديگر به اصطلاح جزء محققين ايشان بودند. الآن هم همينطور است.
كلام مغالطه آميز محققان و جاهلان از مشركان
این مدرس عالی حوزه علمیه یادآور می شود: الآن هم در كشورهاي مبتلا به شرك اينچنين است؛ يك عده آن مسائل فكري شان را به عهده دارند، يك عده افراد ساده لوحند كه به دنبال آنها راه افتادند. حرف اين جهله از وثنيين همه جا حفظ آثار باستاني بود، در توحيد، در نبوت، در معاد و امثال ذلك حرفشان اين بود كه پدران ما اين كار را ميكردند و ما ادامه ميدهيم. وقتي درباره توحيد سخن به ميان ميآيد حرف آنها اين است كه ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَيٰ أُمَّةٍ﴾، وقتي درباره وحي و رسالت و معاد سخن به ميان ميآيد ميگويند: ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِي آبَائِنَا الأوَّلِينَ﴾ حرف جهله از وثنيين در همه موارد اين است كه ما از نياكانمان غير از اين نشنيديم و همين راه نياكانمان را ادامه ميدهيم. اما محقّقين ايشان اين چنين حرف نميزنند، شبهه آنها در قرآن كريم آمده آنها يك قياس استثنايي به زعم خود تشكيل دادند گفتند كه ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَاأَشْرَكْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَيْءٍ﴾ كه يك قياس مغالطه آميز قوي و عميقي است. هم اينك هم محققين از وثنيين هند و چين و ژاپن و كشورهاي ديگر يك شبهه قوي دارند و ميگويند: «آن خداي نامحدود را كه ما نميشناسيم تا عبادت كنيم؛ پس كسي را بايد عبادت كنيم كه بشناسيم»، اين چنين نيست كه اينها فقط روي تعصب جاهلي سخن بگويند. قرآن كريم هم ادلّه مغالطه آميز محققينِ اهل وثنيّت را نقل كرد و هم حرف جهله اينها را، منتها حرف جهله اينها بيشتر بود در موارد بيشتر نقل كرد و حرف محققين ايشان چون كمتر بود در موارد كمتر نقل كرد. آن يك قياس مغالطي عميقِ لطيفي است كه قرآن پرده از مغالطه برداشت. هم اينك هم بوداييها و بسياري از اين مبتلايان به شرك يك مغالطهاي دامنگيرشان شده كه قرآن هم اكنون هم آن مغالطه را برميدارد.
استبعاد و تعجب نهايت حد كلام بيبرهان مشركان
آیت الله جوادی آملی می افزاید: اين يك حرف مشتركي بود كه ميگفتند كه ﴿أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلهاَ وَاحِداً إِنَّ هذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ﴾ ؛ يك چيز شگفت انگيزي است. اينها حرفشان يا در حد تعجب بود يا در حد استبعاد؛ اين گروه برهاني اقامه نميكردند. درباره معاد دليلي بر استحاله معاد اقامه نكردند، فقط حرفشان استبعاد بود، ميگفتند به اينكه ﴿ذلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ﴾ ؛ چه طور ممكن است مرده دوباره زنده بشود؟! مرده بخواهد زنده بشود امر مستبعدي است، بعد ميگفتند: ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ﴾ ؛ ما نميتوانيم به حرف شما يقين پيدا كنيم. حرفِ نوع وثنيين درباره مبدأ كه داعيه كثرت داشتند و وحدت را نميپذيرفتند، ميگفتند: توحيد يك چيز عجيبي است درباره معاد كه حيات بعد مرگ را نميپذيرفتند، ميگفتند: ﴿ذلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ﴾ ، اينكه شما ميگوييد: ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ﴾ ، اينچنين نيست ﴿ذلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ﴾ يعني مستبعَد. برهان عقلي بر نفي معاد اقامه نكردند؛ چه اينكه برهاني هم بر نفي وحدت اقامه نكردند. در حد تعجب و استبعاد و امثال ذلك بود.
سر منشأ استبعاد و تعجب مشركان
وی در ادامه به سرمنشأ تعجب مشرکان اشاره کرده و می گوید: خب اگر كسي فكرش فكر عادي و عرفي است او در مسائل عقلي هم گرفتار همان تعجب بودن و مستبعد بودن است و اما اگر با برهان عقلي مأنوس باشد كه ديگر جا براي تعجب نيست، جا براي استبعاد نيست. نميشود گفت «اين چون دور از اذهان است (اين بعيد است) لفظ آن را نميگيرد» كاري با لفظ و ظهور و شمول كلي و اندراج جزئي نيست تا مستبعَد و عجيب بودن در اينجا نقش داشته باشد. كار با برهان عقلي است. لذا ميفرمايد كه جا براي تعجب نيست و جا براي استبعاد نيست.
شرك اهل كتاب
این مفسر برجسته قرآن درباره ابتلای اهل کتاب به شرک نیز می گوید: خداي سبحان ميفرمايد: چه دو خدايي باشيد، چه سه خدايي باشيد مثل مشركين هستيد، لذا در نوع اين مواردي كه سخن از توحيد است اهل كتاب مبتلاي به تثنيه يا تثليث را در كنار مشركين ذكر ميكند. در سوره مباركه مائده آيه 73 به بعد اين است كه ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ وَمَا مِنْ إِلهٍ إلاّ إِلهٌ وَاحِدٌ وَإِن لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ ؛ فرمود: آنها كه خدا را ثالث ثلاثه قرار دادند اينها كافرند يعني سه موجود باشد در عرض هم؛ شما از هر طرف شروع بكنيد، يكي اولي است و يكي دومي است و يكي سومي. ثالث ثلاثه هيچ ميزي بين اينها نيست يعني سه موجودي هستند در عرض هم، از هر طرف شروع بكنيد سومي ميشود خدا. بيان ذلك اين است كه ما يك ثالث ثلاثه داريم كه كفر است يك رابع ثلاثه داريم كه توحيد است. رابع ثلاثه را در سوره مجادله فرمود: ﴿مَا يَكُونُ مِن نَجْوَيٰ ثَلاَثَةٍ إلاّ هُوَ رَابِعُهُمْ وَلاَ خَمْسَةٍ إلاّ هُوَ سَادِسُهُمْ﴾ ؛ رابع ثلاثه توحيد ناب است و ثالث ثلاثه كفر است. ثالث ثلاثه يعني سه موجودي كه در عرض هماند همسانند رديف هماند از هر جا شما شروع بكنيد او ميشود اولي و كنارياش ميشود دومي و آخري ميشود سوّمي؛ مثل خامس آلعبا. خامس آلعبا شما از هر كدام شروع بكنيد آن پنجمي ميشود خامس.
وی تأکید می کند: گاهي خامس آل عبا وجود مبارك رسول خدا(ص) است؛ چون پنج موجوداند در عرض هم، منتها حالا از بزرگتر كه شروع شده وجود مبارك سيد الشهدا(ع) شده خامس آلعبا وگرنه اين پنج نفر زير كسا كه جمع شدند شما از هر كجا شروع كنيد او ميشود اوّلي، اول آلعبا كناريش ميشود ثاني آلعبا، سوميش ميشود ثاث آلعبا، آن كناريش ميشود رابع آلعبا، آن پنجمي ميشود خامس آلعبا. اينها در عرض هماند بشراند مخلوقاند و ممكناند و قابل شمارشاند قابل سرشمارياند، واحدي هستند كه ثاني دارند. آنها كه مبتلا بودند ميگفتند: اب و ابن و روح القدس اينها در عرض هماند. يكي اب است و يكي ابن است و يكي روح القدس. از هرجا شروع بكنيم سوّمي آن خداست، ميفرمايد: ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾ و خدا يك موجودي نيست كه در عرض ديگر موجودات قرار بگيرد.
آیت الله جوادی آملی تصریح می کند: خدا اگر با سه نفر هست، نظير موجودات ديگر نيست اگر سه انسان در كنار هم باشند، اولي ديگر در دومي و سومي نيست. دومي در اولي و سومي نيست. سومي با اولي و دومي نيست. سومي جاي خودش را دارد. دومي جاي خودش را دارد. اولي هم جاي خودش را دارد. اما سه نفر كه دارند نجوا ميكنند، خدا رابع ثلاثه است؛ نه رابع اربعه اگر سه نفر دارند توطئه ميكنند با خدا چهار نفر نيستند كه خدا بشود رابع اربعه. خدا رابع ثلاثه است يعني يك موجودي است كه مشرف است بر همه با اولي هست، با دومي هست، با سومي هست، بين اوّلي و دوّمي را احاطه كرده، بين دومي و سومي را احاطه كرده، بين اولي و سومي را احاطه كرده و با همه اينها هست (درون اينها هست بيرون اينها هم هست) يك چنين موجودي در عرض اينها نيست تا با سر شماري حل بشود، لذا در سوره مجادله ميفرمايد: هر سه نفري كه يك جا نشستهاند دارند نجوا ميكنند، خداي سبحان رابع ثلاثه است؛ نه رابع اربعه. نميشود گفت اينها سه نفرند كنار هم نشسته است، اين هم خدا چهارمي. خدا به عدّ و شمارش در نميآيد و ديگراناند كه قابل سر شمارياند. آنها كه به كفر مبتلا شدند براي آن است كه غير خدا را در عرض خدا و خدا را هم در عرض غير خدا قرار دادند و گفتند: ﴿ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾ ، لذا خداي سبحان ميفرمايد: ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾
نظر شما