به گزارش خبرنگار مهر نشست فرهنگی «نود سال با جلال» به مناسبت نودمین سالگرد تولد جلالآل احمد عصر روز شنبه دوم آذر با حضور جمعی از نویسندگان کشور در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد.
در ابتدای این مراسم سیدقاسم ناظمی معاون هنری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران در سخنانی ضمن خوشامدگویی به حاضرین گفت: به گمانم در دوره اخیر نویسندهای به صراحت و شجاعت و جسارت آلاحمد کسی را سراغ نداریم که بتواند در عمر کوتاه خود از جمله پرکارترین نویسندگان ما نیز باشد.
وی تاکید کرد: آلاحمد بر گردن جامعه ما بیش از اینها حق دارد و این مراسم تنها تلاش برای روشنکردن شمعی کم نور است. باور دارم که آثار و اندیشههای او باید دوباره خوانده شد و نقد شود و ما آمادهایم که برای طرح دوباره این آثار در جامعه همکاری کرده و گام برداریم.
آلاحمد مانند تولستوی و داستایوسکی به دامان دین پناه برد
در ادامه این مراسم عبدالله انوار تاریخدان نیز در سخنانی اظهار داشت: فضای مذهبی شیعی دوران خردسالی، اندیشههای جلال را زیر نفوذ خود گرفت و جلال ظلمستیز را تحویل اجتماع داد. جلال که از خردسالی حس کرده بود که همنوعانش چه رنجهایی از ظلم و ظالم میبرند و با چه تعصبهایی دست به گریباناند ابتدا دریافت که دستگاههای چپ سیاسی در کار قیام علیه ظلماند پس به آن سو شتافت و چون از هنر نویسندگی بهره کافی داشت، در این دستگاه با خوش قلمیهای خود سرشناس شد و مدتها سردبیر یکی از نشریات این جبهه گردید و قلم در ضدیت استعمار و استبداد زد تا اینکه به او ثابت شد قلم او به حمایت از رژیمی است که به نام آزادی خلق دست به جنایتهایی میزند که جلال برای رهایی از آنها به این دستگاه پناه آورده است.
انوار در بخش دیگری از سخنان خود گفت: بریدن او از این نهضت مواجه شد با نهضت ضد استعماری ایران به نام نهضت ملی نفت... جلال عاشق آزادگی و ضداستعمار چون با این نهضت مواجه شد، جان و دل در پیشبرد هدف این نهضت نهاد و در تعالی آن کوشید و صمیمانه از آنچه در توان داشت در تقدیم به این نهضت دریغ نکرد اما پس از کوتای 28 مداد سرنوشت آزاد مردمان ایران به دست دژخمیان ساواک سپرده شد و یکباره ایدهآل آزاداندیشی جلال بیرحمانه با داغ و درفش مقابل گردید. اما او در فاصله زمانی کوتاه این رخداد تا مرگش در پنجه به صورت این استعمار جدید زدن با نیش قلمش کوتاهی نکرد.
وی همچنین گفت: جلال که همیشه در طول حیات اجتماعی خود از ناهنجاریهای اخلاق مردمان سرخورده بود همیشه میگفت باید برای مقابله با این ناهنجاریها بر ارزشهای اخلاقی تکیه کرد تا در تکیه آنها بتوان به آسانی و آزادی زیست. او مانند داستایفسکی و تولستوی به دین پناه برد و به قول حافظ در این پناهندگی ایستاد «تا حل کند این مشکل در ساغر مینایی».
جلال قاطعانه به خودش تتذکر میداد
حجت الاسلام سیدمحمود دعایی نماینده ولی فقیه و سرپرست روزنامه اطلاعات نیز دیگر سخنران این مراسم بود که با اشاره به خاطرات سالهای حضوش در عراق از سال 46 تا 57 گفت: در آن دروان یکی از رسالتهایمان این بود که روزنامههای ایرانی را بخوانیم و امام را در جریان آنها قرار دهیم. در میان آنها دو مطلب توجه من را به خودش بسیار جلب کد یکی جهانبینی داستان ماهی سیاه کوچولو که توسط منوچهر هزارخوانی و با دید ماتریالیستی نوشته شده بود و دیگری مقاله کوتاه آلاحمد در مورد صمد بهرنگی که جلال در آن نوشته بود که وقتی خواندم صمد در ارس غرق شده ابتدا فکر کردم در عرق غرق شده و دوباره بازگشته به دامان الکلیسم!
وی ادامه داد: من در کتابخانه الغدیر علامه امینی نجف برای نخستین بار داستان سهتار او را خواندم و باش یوه بیان زیبایش آشنا شدم. بعدها مرحوم حاجاحمد خمینی هم که به عراق آمد داستانهای زیادی درباره جلال گفت از جمله امام جلال و شمس به سبب ارادت امام به پدرشان بعد از 15 خرداد به حضور پذیرفت و گویا در آن جلسه تصادفا کتاب غربزدگی جلال نیز در خدمت امام بوده و جلال از ایشان پرسیده: این پرت و پلاها را هم میخوانید و امام پاسخ داد: قابل استفاده است و بقیه هم باید بخوانند.
دعایی گفت: در آن جلسه جلال از امام خواسته با توجه به اینکه اعلامیههای علما و مراجع قم با نگارش سنتی صورت میپذیرد و روشنفکران به ادبیاتش خرده میگیرند به او و جمعی از افراد که او معرفی میکند این اجازه داده شود که این اعلامیهها قبل از انتشار ادیت شود که این موضوع خودش نشانه عشق زیاد او به امام بود.
دعایی افزود: آل احمد کسی بود که دائما در مسیر تحول و تکامل گام برداشت و آن در صف و صمیمت داشت که اگر اشتباهی میکرد خودش قاطعانه به خودش تذکر میداد. او همچنین صاحب خاندانی منزه و پاکسرشت بود و به همین دلیل هیچگاه در ادبیات او مطبی دال بر اساعه ادب به خانوادهاش را نمیشود دید.
سرپرست موسسه اطلاعات همچنین برخورد و آشنایی جلال با آیتالله طالقانی را موضوعی نامید که که اگر جلال با آن مواجه نمیشود، معلوم نبود روزگارش به کدام سمت میرود.
وی همچنین با قرائت بخشی از زندگینامه خود نوشت آلاحمد و با استناد به آن گفت: جلال راضی به انتشار کتاب «سنگی بر گوری» به شیوه فعلی نبود و انتشار آن به این شیوه جفا بر او بوده و خواستش نبود.
آلاحمد به دنبال کرامت انسانی بود
احمد آلاحمد فرزند مرحوم شمس آلاحمد نیز در ادامه این مراسم و در سخنانی اظهار داشت: من دو ساله بودم که جلال مُرد و لذا خاطره زندهای از او ندارم اما دوست دارم بگویم از دید من جلال به دنبال کرامت انسانی بوده و دلیل مبارزهاش به نظام کشورش هم تنها جستجوی این حقیقت بوده است. او تجربیات متنوعی در زندگی داشت که ابتدا او را از مذهب به حزب توده و سپس به ملی شدن صنعت نفت و در انتها نیز به تنهای شدن در خودش منجر شد. او جسارت انتقاد به خودش در خصوصیترین ابعاد زندگیاش را نیز داشت و به تجربه تمامی سالهای زندگیاش فهمید که ارزشمندترین چیز در زندگیاش فرهنگ غنی مردم و کشورش است که خود او نیز امروز به جزئی از آن مبدل شده است.
جلال میگفت نباید در مقابل مخالف عصبانی شد
حجتالاسلام عباسعلی سرفرازی از دوستان جلال آلاحمد نیز در این مراسم و در سخنانی اظهار داشت: من در جوانی و در شمال ایران که در آن زمان گرفتای و فقر زیادی را در خود داشت و طبیعی بود که در آن وضعیت به سوی برخی گرایشهای سیاسی خاصی متمایل شوند با احسان طبری آشنا شدم. طبری با اینکه چهرهای مذهبی بود نتوانست من را چندان جذب خود کند اما آلاحمد بیشتر از او توانست تعلیمم دهد چرا که چهرهاش کاملا بینقاب بود، پروایی نداشت و اهل مصلحت اندیشی نبود.
وی ادامه داد: یک روز با جلال و با قرار قبلی به دیدار یکی علمای دینی رفتیم. وقتی به خدمت آن عالم رسیدم، بغل باز کرد تا جلال را در آغوش بکشد و ببوسد. جلال گفت: من شما را نمیبوسم چون دهانم نجس است. من گفتم: برخی از علما آن را (مشروب را) نجس نمیدانند و تنها خوردنش را حرام میدانند و آن عالم دینی نیز گفت من هم همین نظر را دارم.
سرفرازی افزود: جلال میگفت مبلغ چیزی جز حق نیست و مبارزه نیست. من این شیوه و روش را متاثر از متانت و عقلانیت و شعور او میدانم. یادم هست در خیابان شاه رضا (انقلاب فعلی) با هم راه میرفتیم. جوانکی آمد جلویش را گرفت و با کمال گستاخی با اشاره به کتابی از او گفت: این مزخرفات چیست که نوشتی؟ جلال گفت: چقدر پول این کتاب را دادی؟ جوانک گفت: 25 زار، جلال آن پول را به او داد و گفت: کتاب را بیانداز در جوب. بعد به من گفت: این جوانک را تحریک کردهاند تا من را عصبانی کند اما من نباید عصبانی شوم.
وی با اشاره به اینکه جریان پانزده خرداد روحی به مرحوم آلاحمد داد که تا پیش از آن همواره در جستجویش بوده است، گفت: او با احسان طبری به دیدن هویدا میرود و از شیوه دیکتاتوری شاه انتقاد میکند. گویا هویدا هم عصبانی شده و باقی جلسه را به روزی دیگر و در منزل صادق چوبک موکول میکند اما آلاحمد نمیپذیرد و حرفش را میزند. به نظر من چنین چهرههایی واقعاً در جامعه ادبی امروز ما کم است. یادم هست به مناسبتی در مورد خداوند با او حرف میزدم. ناگهان از جا بلند شد و دوباره نشست. یادم هست حرف من کلامی از مولا علی (ع) بود با این مضمون که خداوند را کسی معرفی میکرد که بر نفس ما آشناست و جلال که این را شنید چنان دچار ذوق شد که از من خواست دوباره بخوانمش. یا در مناسبت دیگری به او گفتکم کتاب فلانی را که در مورد صلح امام حسن(ع) است خواندهای؟ گفت: هرگز نمیخوانم چون برای من امام حسن (ع) و امام حسین (ع) هر دو دارای یک منطق هستند و صلح یکی با جنگ دیگری برابری میمند و لذا کتابی که بخواهد تنها از صلح او بگوید را نمیخوانم.
وی در در پایان سخنانش از مشی معتدل روزنامه اطلاعات و حجتالاسلام دعایی نیز در سالهای اخیر تقدیر کرد.
مهدی قزلی نویسنده سفرنامه جای پای جلال نیز در این مراسم بخشی از خاطرات اهالی اسالم و سگزآباد در مورد جلال را بازخوانی کرد.
نظر شما