به گزارش خبرنگار مهر، توفیق سبحانی در مراسم جایزه استاد بدیعالزمان فروزانفر که عصر دیروز، دوازدهم مهر ماه با حضور بزرگان ادبیات و هنر در موزه هنرهای معاصر برگزار شد با نقل جملهای از احمد مهدوی دامغانی گفت: من هیچوقت شاگرد مستقیم استاد فروزانفر نبودهام، اما نکات بسیاری را درباره ایشان از استاد مهدی محقق و دکتر شفیعی کدکنی شنیدهام و فراموش نمیکنم این گفته استاد مهدوی دامغانی را که هنوز آسمان دانشگاه تهران بر سر چون فروزانفری، سایه نیفکنده است.
شارح مثنوی شریف به بزرگداشتی که در بشرویه، زادگاه استاد فروزانفر برای او برگزار شده بود، اشاره و تصریح کرد: مرحوم دکتر زرینکوب به من گفت، چیزی درباره فروزانفر بنویس و به ایشان عرض کردم «چشم»، اما تا سال 75 که استاد زرینکوب در قید حیات بود، توفیق نگارش نیافتم. ای کاش استادانی چون حسن انوری، شفیعی کدکنی و دیگرانی که محضر این مرد بزرگ را درک کردهاند، درباره ایشان بنویسند و از خاطرات خود، مجسمهای بسازند و بر سر در دانشگاه تهران بیاویزند تا خداوند به برکت این مرد بزرگ، پژوهش را به دانشگاه برگرداند.
توفیق سبحانی با اشاره به اینکه هنوز کتابی درباره استاد فروزانفر، در حد و جایگاه او نوشته نشده گفت: منوچهر منتظری، حسن احمدی گیوی و داریوش صبور را که از یاران استاد فروزانفر بودند، از دست دادیم و نتوانستیم خاطراتشان را ثبت و ضبط کنیم، امیدوارم این فرصت باقی مانده را دریابیم و کتابی درباره مردی بنویسیم که تا به حال، آسمان دانشگاه تهران بر سر چون اویی سایه نیفکنده است.
میرجلالالدین کزازی، یکی دیگر از سخنرانان بود. او سخنان خود را با اشاره به اینکه بختیار نبوده تا فروزانفر را ببیند، آغاز کرد و گفت: من این بخت را نداشتم که از دیدار استاد بهره ببرم و این دریغی است بزرگ برای من اما آنچه از تلخی این دریغ میکاهد آن که به دو شیوه با این استاد در پیوند بودهام؛ یا از نوشتههای او بهره بردهام یا از دانش شاگردانش.
نویسنده «نامه باستان»، فروزانفر را در شمار سوختگان دانست و افزود: در ادب درویشی، بیتی است بسیار پرآوازه و آن اینکه: «حاصل عمرم، سه سخن بیش نیست/ خام بدم، پخته شدم، سوختم» همه مردمان را میتوان در این سه گروه جای داد. هزاران هزار تن از خاماناند، خام میزایند و خام میزیند و خام از جهان میروند. اندکی از پختگان هستند و گروهی بسیار کمشمارتر در زمره سوختگانند.
کزازی، فروزانفر را در شمار سوختگان دانست و افزود: آرمان درویش، رستن از خویش است و پیوستن به دوست... همه آرزوی او سوختن است و همه آموزههای نهانگرایی، روی بدین سو دارد. فروزانفر از جمله سوختگان بود و گرما و شراری که در جان داشت، هنوز هم جان شاگردان و شاگردان شاگردان او را گرم میدارد و دلبستگی به فروزانفر، دلبستگی به دانش او نبود به پاس آن شرار و گرمی بود که در وجود فروزانفر نهان شده بود.
نویسنده کتاب «پارسا و ترسا» با اشاره به شگفتی مولانا گفت: شگفتا مردا که مولاناست. مولانا بود که در این سوخته آتش زد و فروزانفر به هر پایه بزرگ باشد با مولانا سنجیدنی نیست و اگر ما فروزانفر را همسنگ مولانا بدانیم بر مولانا ستم روا نداشتهایم، چون او خورشیدی است که در پس هیچ ابری باقی نمیماند که بر فروزانفر ستمکار بودهایم.
نظر شما