خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ و هنر: "خرمگس بودن برای من یک رسالته درست مثل شاعر بودن برای تو" این اولین جمله از سقراط است که در گفتگو و دیالوگ با سافو شاعره یونان باستان میگوید. صحنه ای که با موزیک یونانی درآمیخته است و جدل هایی که در طنین سازها و آواها گم می شوند.
همه فیلسوف های تراز اول یونان مثل سقراط، افلاطون، هراکلیوس، تالس، فیثاغورث و شخصیت های سیاسی و اجتماعی و همچنین لادن موستوفی در نقش یک زن با مشكلات رفتاري و .... در طبقه هفتم تالار وحدت جمع شده اند آن هم کت و شلوار به تن!
البته فقط اینها نیستند؛ این فیلسوفان گروه کر یونان باستان را هم با خود به این دنیا آورده اند. گروهی که سازهای کوبه ای به همراه دارد و سالن را یونان مدرن کرده است.
چه کسی است که نام این فیلسوفان را حتی برای یک بار نشنیده باشد کسانی که جهان علم و ادبیات و ریاضیات و حتی سیاست را بعد از خود با آرا و افكارشان رقم زدند و جهان بینی آدم ها را تا قرن ها به خود معطوف کردند. حالا در میان همه اینها سقراط اولین حکیم جهان فلسفه شخصيت محوری یک نمایش است تا از زبان حمیدرضا نعیمی سخن بگوید. نه تنها قرار است کمی مدرن و این زمانی شود بلكه اصلا دنبال یک سقراط قد کوتاه با موها و ریش های بلند فرفری نباشید بلکه برعکس فرهاد آییش قرار است سقراط را با قد بلند و شیوه خودش بازی کند.
حميدرضا نعیمی كارگردان تئاتر پیش از این هم نمایش هایی را با محور قرار دادن شخصیت های کلاسیک جهان به نگارش درآورده چهره هایی همچون شاه لیر، مکبث، مده آ، فاوست و همچنین رابینسون کروزوئه و ... که همواره حرف برای گفتن داشته اند و البته نعیمی در نمایشنامه های خود گاه دست به بازآفرینی آنها زده، جوهره اصلی این چهره ها را به نمایش در آورده و باقی جزییات را شاید بازآفرینی کرده است و بعد دوباره آنها را در دنیای مدرن روی صحنه تئاتر متولد کرده است.
حالا وی در آخرین کار خود سقراط را به نمایش گذاشته که به گفته خودش بیش از 40 کتاب فلسفی را برای نگارش این نمایشنامه مطالعه کرده اما درنهایت قصدی بر نمایش و ارایه فلسفه نداشته بلکه همه وفاداری اش تنها و تنها به تئاتر و درام بوده است.
برای گرفتن گزارش از تمرین گروه نمایش "سقراط" جایی را برای نشستن در سالن تمرین پیدا می کنم. جایی که بتوانم دیالوگ ها را بشنوم.
سقراط : خرمگس بودن برای من یک رسالته درست مثل شاعر بودن برای تو
سافو: کی گفته شاعر بودن یک رسالته؟
سقراط: مگه نیست؟
سافو: مگه هست؟
سقراط: اگر نیست پس چرا شعر میگی؟
سافو: چون دوست دارم...
سقراط: چی رو دوست داری... شعر گفتن رو...؟ خودت رو...؟ یا کسانی رو که براشون شعر میگی تا بشنون و لذت ببرن؟
سافو: نمی دونم
سقراط: وقتی سافو نمی دونه پس کی می دونه؟
سافو: کی گفته من باید همه چیزو بدونم من که خدا نیستم!
سقراط: عجب
سافو: از چی؟
سقراط: خدا نیستی اما شاعری
سافو: یعنی خدا شاعر؟
سقراط: به نظر تو نیست؟
سافو: به نظر تو هست؟
سقراط: اگه نیست پس چرا این دنیا انقدر زیباست؟ و از اون زیباتر انسانه... کی تا حالا تونسته شعری به زیبایی انسان بگه؟
سافو را کتانه افشاری نژاد بازی می کند و یکی از بازیگران دیالوگ های سقراط را می گوید چون هنوز فرهاد آییش نرسیده است. نعیمی تمام حرکات و دیالوگ های افشاری نژاد را از زیر تیغ می گذراند، با دقت و وسواس خودش بیشتر دور می زند، می چرخد، بیانش را به حرکت می اندازد و فریاد می کشد و کلی آپشن های تکنیکی و فرمی و محتوایی به نمایش می گذارد تا شخصیت سافو را برای افشاری نژاد بارز کند.
من این گوشه سالن جایی که دستیار کارگردان برایم در نظر گرفته بیشتر حرکات کارگردان را می بینم تا صدایش را! صدای موزیک و همخوانی گروه کر و سازهای کوبه ای و ریتم شاد و ضربی کار تمرکزم را بهم می زند. تومبا، گانگ، تیمپانی از جمله سازهای کوبه ای این گروه است. همچنین یونانی خواندن گروه کر آنقدر جالب و جذاب است که نمی گذارد به راحتی روی کلمات و جملات نمایشنامه تمركز کنم.
سه بار صندلی خود را عوض می کنم تا بتوانم تمرین دیالوگ ها و مخصوصا توصیه های کارگردان به سافو را بشنوم. نعیمی از افشاری نژاد بازی ها و حرکت و پویایی بیشتری می خواهد، از او می خواهد که به بازی هایش حجم بدهد و از دست و سایر اعضای بدن بیشتر کمک و بازی بگیرد.
سافو دوباره دیالوگ های خود را تکرار می کند.
سافو: پس شما اعتقاد دارید همه انسان ها زیبا هستند جناب انسان!
نعیمی به افشاری نژاد توضیح می دهد که چطور جناب انسان را به سقراط خطاب کند و حتی او را روبروی آیینه می برد تا حرکت دستش را به خودش نشان دهد.
حالا نعیمی از سیاوش لطفی سرپرست گروه کر نمایش می خواهد که پرده اول نمایش را با هم بگیرند. موسیقی و بازی همراه با یکدیگر... میزی را به وسط سالن تمرین می آورند. همه کاراکترهای نمایش دور میز می ایستند. دو نفر قرار است با هم مچ بیندازند. این طرف گروه کر ایستاده اند. با شمارش نعیمی تمرین شروع می شود. هوپاپ... هوپ پاپ.... هوپاپ... گروه کر تکرار کنان واژه ای شبیه به اینها را با حفظ ریتم خاصی می خوانند به شکلی ضربی و هیجانی... من کمتر متوجه اصل کلمه می شوم و البته همان ریتم برایم جذاب تر است. حالا نوبت به خواندن دو سولیست این گروه می رسد که چیزی شبیه اپرا را اجرا می کنند. صدای رسای دو سولیست همه را به خود جذب می کند به طوریکه بازیگران فراموش می کنند باید با شروع این دو نفر مچ بیندازند.
نعیمی دوباره شمارش به تمرین می دهد این بار صحنه را توضیح می دهد اینکه با باز شدن پرده چه اتفاقی می افتد و چه کسی چه زمانی باید چه کند. حتی به شوخی برای نشان دادن اهمیت درگیری های این صحنه می گوید که مخاطب ابتدا با دیدن این صحنه فکر می کند که نمایش درباره آدمخوارهاست. همچنین به خاطر نشان دادن درگیری ابتدای صحنه از دو سولیست می خواهد که آواز خود را به حالت گفتگو و حتی کمی دعوا پیش برند.
همه دوباره آماده می شوند 4...3...2...1 هوپاپ... پوپاپ... هوپاپ ... هوپ پا ... سپس یکی از دو سولیست به صورت تک خوانی دیالوگ خود را تک خوانی می کند با کشیدن آآآآآآآ شروع می کند و من دیگر از آواهای یونانی کار چیزی متوجه نمی شوم. سولیست بعدی جواب می دهد و تنها آواهایش به اوووووووووو ختم می شود. بعدا سیاوش لطفی سرپرست و آهنگساز گروه این نوع تک خوانی ها را "رچیتاتیو" می نامد یعنی کاری بین آواز و حرف زدن و درباره معنای این تک خوانی ها می گوید اینها درباره انسانیت و بشریت بودند و در بعضی قطعات هم اسم سقراط می آید.
وی ادامه می دهد: به همان نسبت که این پروژه نمایشی بزرگ است موسیقی کار هم پروژه جدا و بزرگی است. به جز من که آهنگسازم در این کار 11 موزیسین، 2 نوازنده و 9 خواننده همکاری می کنند. طرح کار ترکیبی از موسیقی زنده و ضبط شده است.
ریتم این تک خوانی ها را نعیمی کنترل می کند با حرکت دست و هیجانی که دارد نشان می دهد چطور دعواها بالاتر رود و درگیری دو سولیست بیشتر شود. حالا به بازیگران دور میز اشاره می کند تا دو نفر مورد نظر مچ اندازی را شروع کنند و همزمان با زورآزمایی این دو نفر به دو سولیست هم اشاره می کند که همچنان بیشتر درگیر شوند و آواز را بیشتر به شکل دعوا اجرا کنند.
این یکی از صحنه های جذاب نمایش است و من هربار دوست دارم کار خراب شود تا دوباره این صحنه تکرار شود. خود عوامل هم انگار بدشان نمی آید از این تکرارها.... درآمیختگی موزیک و ضرب و تک خوانی های دعوایی به زبان یونانی و .... همه اینها کنار هم جمع می شود و همه را از بازی این صحنه به شوق می آورد.
نعیمی به نوع ایستادن بازیگران دور میز که در حال مچ اندازی هستند، ایراد وارد می کند و بعد به یک باره می پرسد که چرا دست هیچ کس کتاب نیست. بازیگران به سرعت هر یک کتابی برای خود جور می کنند. بعدا خود نعیمی برایم توضیح می دهد که صحنه این تئاتر چند صد جلد کتاب خواهد داشت.
کارگردان به بازیگران توضیح می دهد که شوخی با این کاراکترها وجود ندارد و باید در عین طرفداری از دو رقیب مچ انداز بسیار کلاسیک و شیک بایستند تاکید می کند که اینها فیلسوف هستند و زمانیکه دعوا تمام می شود و به کناری می آیند باید به گونه ای ردیف شوند که انگار 15 تندیس در کنار هم قرار گرفته اند. حتی به نوع هورا کشیدن بعد از پیروزی هم دقت دارد. به یکی از بازیگران در واکنش به فریادش می گوید این حالت متعلق به گاوچران هاست و دوباره تاکید می کند که او یک فیلسوف است.
بعد از این صحنه کارگردان به بازیگران استراحت می دهد و فرهاد آییش و لادن مستوفی در همین حین می رسند.
با کارگردان درباره متن حرف می زنم. می پرسم چرا سقراط؟ جواب می دهد نمی خواهم سوالت را با یک سوال سقراطی جواب دهم اما چرا سقراط نه؟ نخ نماترین سوژه اگر در خود جوهره حرکت داستانی داشته باشد، می تواند پیچیده و مهم باشد. نگران نیستم که دیگران داستان را ساده بدانند. من داستانم را با کاراکترهای پیچیده، پیچیده می سازم. تماشاگر در داستان من با اندیشه خود برخورد می کند نه با احساسش.
این نویسنده و کارگردان همچنین درباره نوشتن "سقراط" نیز بیان مي كند: من سعی کردم تمام کتاب هایی را که در ایران درباره سقراط بود، بخوانم. تعداد این کتاب ها حدودا به 45 عدد می رسید و من آنها را مطالعه کردم تا با فلسفه بیشتر آشنا شوم و بهتر بتوانم به طرح، قصه و شخصیت هایم بپردازم. با این حال من یک تصمیم دارم و آن اینکه قرار نیست من فیلسوف باشم من درام نویس هستم و اگرچه در مورد فلسفه و فیلسوفان حرف می زنم اما قرار نیست چیزی به نفع فلسفه تمام شود. برعکس در نمایش من همه چیز به نفع تئاتر و درام تمام ميشود.
حالا تمرین ها دوباره شروع می شود. کارگردان رو به همه بازیگران می ایستد، خیلی جدی از همه می خواهد که با عشق بازی کنند و می گوید: اشک من از بازی آن چند نفری که با عشق بازی می کنند، در می آید. آنهایی که فقط دیالوگ می گویند من از آنها فقط ممنونم که به آنچه که من گفتم گوش کردند.
نعیمی از گروه موسیقی می گوید و ادامه می دهد: همانطور که یک لحظه احساس نمی کنم گروه موسیقی تکنیکی کار می کند و عشق در کارشان موج می زند. هرلحظه شروع به کار می کنند موهای تنم راست می شود. کار گروه موسیقی کاری است که ما باید انجام دهیم.
تمرین ها حالا با فرهاد آییش شروع می شود که در گوشه ای نشسته است. یعقوب صباحی در این صحنه بازی می کند و لادن مستوفی که در نقش یک زن با مشكلات اخلاقي ظاهر می شود وسط صحنه ایستاده است. نمایشی با نام "مده آ" در نمایش اجرا شده و حالا دیالوگ کاراکترها در این باره است. تئودوته با بازی لادن مستوفی در صحنه چرخی می زند و هیجان خاصی دارد. دیالوگی مرتبط با نقش مده آ بیان می کند: من اصولا از زن هایی که در برابر استبداد مردها ایستادگی می کنند خیلی خوشم میاد.
نعیمی کمتر به مستوفی می گوید که چه کاری بکند یا نکند. یعقوب صباحی نقش دباغی به نام آنیتوس را دارد که نگران اجرای نمایش هایی چون "مده آ" است و در جواب جوانی که می گوید به نظر من نوشتن "مده آ" خودش بک انقلاب است، می پرسد: انقلاب در برابر چی؟
شخصیت و ارزش های آنیتوس مخالف سقراط و جسارت های اوست و نمی گذارد که طغیان های این چنینی در جامعه وجود داشته باشد. نعیمی از صباحی می خواهد که دیالوگ خود را با این نگاه بیان کند و توضیح می دهد که ضعیف کشی در کار شماست باید به نحوی به این جوان پاسخ دهی که سقراط هم حساب کار دستش بیاید.
حالا صحنه ای تمرین می شود که سقراط با همسر خود زانتیپه گفتگو می کند. میزی در برابر ما قرار دارد و در دو طرف آن فرهاد آییش و بهناز نازی نشسته اند. نازی خشم دارد و در مقابلش یک ظرف عذا قرار دارد. همیشه فکر می کردم شخصیتی مثل سقراط چطور هم می تواند کمی طنز داشته باشد هم با همسرش مشکل داشته باشد و هم فیلسوف باشد که البته همه اینها با بازی فرهاد آییش برایم مشخص شد!
در این صحنه آییش در مقابل همسر خود نشسته است و هم باورهای خود را مثل همیشه می گوید و هم از آنجایی که زانتیپه به این حرف ها توجهی ندارد سعی دارد تا توجه او را نیز جلب کند. شیرینی و طنز این صحنه تا آنجاست که خود نعیمی بر روی زمین نشسته و با لبخند رضایت بخشی صحنه و دیالوگ ها را دنبال می کند.
سقراط: چیه چپ چپ نگاه می کنی؟
زانتیپه: .... (تنها با حالت خشم نگاهش می کند)
سقراط: به جای نگاه کردن به من خودت را بشناس!
زانتیپه: ....
سقراط: خودت را مثل انسان بشناس!
زانتیپه: .....
سقراط: منظورم اینکه از راه درد و رنج بشناس... حد و مرزت را بشناس و به گردن بگیر...
زانتیپه: .....
سقراط: بعد سعی کن گناهت و جبران کنی
زانتیپه: .....
در پایان این دیالوگ ها سقراط که چشمانش همچنان به ظرف غذای زانتیپه است از او می پرسد که نمی خواهی غذایت را بخوری و بعد از چند دیالوگ صدای زانتیپه در می آید.
زانتیپه: من اعصاب ندارم میزنم له و لوردت می کنم ها!
سقراط: آخه چرا؟
زانتیپه: ببین داغ دلم و تازه نکن من هنوز از حرف هایی که پشت سرتو درباره رابطه ات بااون زنیکه می زنند حالم بده...
سقراط: اون رو که خودت هم فهمیدی من باهاش رابطه ای ندارم.
زانتیپه: مهم نیست که تو باهاش رابطه داشتی یا نه مهم اینکه کاری کردی که همه فکر می کنند تو با اون رابطه داشتی.
سقراط: بحث همینجاست .... داشتن یا نداشتن؟ به نظر تو اگر من با تئودوته...
زانتیپه: اسمشو پیش من نیار
سقراط: خیلی خب... به نظر تو اگه من با اون یارو اسمشو نیار رابطه داشته باشم ولی بقیه فکر کنند رابطه ندارم بهتر از اینکه من باهاش رابطه نداشته باشم ولی همه فکر کنند که باهاش رابطه دارم؟
زانتیپه: بله بهتره...
سقراط: جدی می گی؟!
زانتیپه: جدی جدی!
سقراط: یادم باشه دفعه بعد از زئوس بپرسم هدفش از خلقت تو چی بوده واقعا؟
زانتیپه: منو مسخره می کنی؟!
دیالوگ های سقرط و زانتیپه تقریبا بدون هیچ فاصله ای و بی وقفه ادامه پیدا می کند. کارگردان حالا درست مثل یک تماشاگر بازی ها را دنبال می کند.
نعیمی درباره کاراکتر زانتیپه و خلق این بازیگر می گوید: من سعی کردم حق تمام بازیگرهایم را ادا کنم. در تمام کتاب هایی که درباره زانتیپه کلامی نوشته شده بود تنها یک جمله بیان شده بود و آن اینکه زانتیپه زنی بود که مادر دهر چون او نزاده بود. با این حال من این کاراکتر را به گونه ای پرورش دادم که با این زمان و دغدغه های این دوران هم قابل باور باشد.
در صحنه ای دیگر بعد از اینکه زانتیپه سقراط را از خانه بیرون می کند، سقراط تئودوته را در شهر می بیند و دیالوگ هایی با او رد و بدل می شود.
تئودوته: خیلی خوبه که شهرتون یه زن مثل من داره، نه؟
سقراط: چطور؟
تئودوته: که مرز اخلاق و غیر اخلاق و میشه باهاش سنجید.
سقراط: مهم اینه که تو همون چیزی و نشون می دی که هستی نه مثل مردم آتن که اون چیزی نیستند که می خوان نشون بدن!
تئودوته: این رو گفتی که خرم کنی؟
خود آییش درباره سقراط برایم می گوید و ویژگی هایی که نقش اش دارد: من می بایست فصل مشترک هایی را بین خودم و سقراط پیدا می کردم و اصلا کارگردان به من گفت که برای همین مرا برای نقش سقراط انتخاب کرده است والا بازیگرانی که به سقراط شباهت بیشتری داشته باشند، بوده است. نعیمی طنزی را می خواست که در زندگی خودم در عین جدی بودن داشتم و از طرفی هم از من انتظار می رفت که در عین حال شخصیت تاریخی سقراط را بازی کنم. در نهایت پیچیدگی های این نقش من را به سمت نوعی صداقت سوق داد و باعث شد من سعی کنم خود را در کاراکتری که قرار است بازی کنم، پیدا کنم.
نعیمی نیز درباره سقراط و علاقه ای که به شخصیت ها و کاراکترهای کلاسیک دارد، بیان مي كند: شخصیت های داستان های من باید بزرگ باشند. آدم های کوچک برای من داستان های کوچک خلق می کنند. من درمورد جهیزیه فلان دختر و مشکلات و دغدغه های این چنینی نمی نویسم. در تمام نمایشنامه من سقراط و خانواده اش در فقر هستند اما من نخواستم احساس تماشاگرم را با نمایش این فقر به بازی درآورم. من تلاش کردم مخاطب هم این فقر را ببیند و بعد عظمت این آدم ها را ببیند. بنابراین من سراغ موضوعات پیش پا افتاده نمی روم. در عین حال هیچ نسخه ای هم برای مخاطب امروز نمی پیچم مخاطب امروز بیش از اینکه دغدغه سقراط را داشته باشد "باغ مظفر" می بیند و از فیلم و سریال های طنز لذت می برد. من معتقدم این آدم ها باید همانطور که میخواهند زندگی کنند اینها مخاطب من نیستند و من برای آنها کار خود را به صحنه نمی برم.
نویسنده و کارگردان نمایش های "شاه لیر"، "فاوست" و "درخشش در ساعت مقرر" درباره نمایشنامه نویسی نیز توضيح مي دهد: مشکل درام نویسی ما مشکل طرح و ایده نیست. مساله تکنیک است. کج فهمی و تنبلی در تئاتر ما موج می زند خيلي از کارگردانان ما کسانی هستند که به درد سوپر مارکت ها و فروش کیت کت می خورند. نه نقاشی و معماری و نه شعر و ادبیات می شناسند و در حوزه کاری خود تاکنون یک بار به طور صحیح طراحی صحنه انجام داده اند. اینها حتی روانشناسی و جامعه شناسی تئاتر نمی دانند و به نظر من کسیکه 14 ساعت از روزش را به تئاتر فکر نکند اصلا نباید تئاتر کار کند.
حالا صحنه های پایانی نمایش است موزیک های یونانی دوباره به راه می افتند. این طرف یک سولیست زن دور سالن می چرخد و سافو آن را با حرکاتی نمایشی همراهي می کند.
نعیمی از گروهش تشکر می کند و می گوید ممنونم که بعد از 70 روز بالاخره به حرف من گوش کردید.
نمایش "سقراط" به نویسندگی و کارگردانی فرهاد آییش از 21 آذرماه تا 25 آذر ماه با تخفیف 25 درصدی ساعت 18:30 روی صحنه خواهد رفت و تا 27 دی ماه اجرا خواهد شد.
فرهاد آئیش، لادن مستوفی، بهناز نازی، نقی سیف جمالی، کتانه افشاری نژاد، یعقوب صباحی، ایوب آقاخانی، سیاوش چراغی پور، بهاره نوحیان، بهمن عباسپور و ... در این نمایش بازی می کنند و یک گروه کر به سرپرستی سیاوش لطفی آهنگسازی کار را برعهده دارد.
گزارش از عطیه موذن
عکس: مهدی آشنا
نظر شما