۸ دی ۱۳۹۲، ۱۲:۲۸

از سربازی تا آسایشگاه معتادان ابدی

از سربازی تا آسایشگاه معتادان ابدی

هنوز یک هفته نیست که سعید از سربازی برگشته و حالا ناچار است سر کار برود. محل کار او یک مرکز ترک اعتیاد است. برای آشنا شدن با او و داستان‌های این مرکز، «آسایشگاه معتادان ابدی» را بخوانید.

به گزارش خبرنگار مهر، «آسایشگاه معتادان ابدی» نوشته محمد علیزاده ثانی با تصویرگری سحرناز جعفری، داستان پسر جوانی به نام سعید را روایت می‌کند که هنوز یک هفته نشده از سربازی برگشته. در نبود او، پدرش که بازنشسته ارتش است در یک آسایشگاه، نگهبان شیفت شب شده و حالا برای او کار پیدا کرده است.

کاری که پدر برای سعید پیدا کرده، نظافت یک برج 25 طبقه است. به گفته خانم منشی «اینجا یه مرکز اعتیاده که افراد خاصی در اون بستری هستن، یعنی هرکسی نمی‌تونه به اینجا راه پیدا کنه، باید سرت تو کار خودت باشه، به دوروبرت و اتفاقاتی که میفته اصلا کار نداشته باشی... نظافت اینجا با شماست.»

سعید با شنیدن حرف‌های منشی سرخ می‌شود و با خود فکر می‌کند «آخه نظافت با اون همه فکر و خیالی که برای آینده داشتم اصلاً جور درنمی‌اومد. یعنی واقعا لیاقت من نظافت‌چی بود نه؟» او ناچار است هر روز از طبقه اول تا بیست و پنجم را تمیز کند و هنوز کارش در آخرین طبقه به پایان نرسیده ناچار است، دوباره از بالا به پایین را بشوید و تمیز کند و این کار هر روزه او، سرنوشت سیزیف را به خاطر تو می‌آورد. هم او که هر روز باید تخته سنگی را به قله رساند و باز به دامنه کوه بازگرداند.

شخصیت اصلی داستان، دلش می‌خواهد از پذیرفتن کاری که پدر برایش پیدا کرده سرباز زند، اما به‌خاطر می‌آورد که صبح همان روز با غرولند، پنج هزار تومان از مادرش قرض کرده تا کرایه تاکسی خود را پرداخت کند. به همین خاطر می‌ماند و دم نمی‌زند... اما در آسایشگاه و مرکز ترک اعتیادی که او کار می‌کند، ماجراهای عجیب و غریبی اتفاق می‌افتد که سعید نمی‌تواند نسبت به آن بی‌تفاوت باشد. گرچه از او خواسته‌اند چیزی را نبیند و نشنود.

گاه دیالوگ‌های به کار رفته در کتاب «آسایشگاه معتادان ابدی»، چندان مودبانه نیست. برای مثال در بخشی از کتاب خواهر سعید به او می‌گوید: «بابا جونم برات کار پیدا کرده، هیکل لنهورت رو جمع کن تشریف ببر پیش بابا... منتظره تا جناب‌عالو تشریف مسخره‌تون رو ببرید پیشش. نمی‌دونم تو کی می‌خوای آدم بشی.» و این در حالی است که هنوز یک هفته از برگشتن سعید نگذشته و خواهر می‌تواند مهربانانه‌ و مودبانه‌تر با برادر خود سخن بگوید.

سعید در جواب خواهرش می‌گوید: «خیر سرت با این خبرآوردنت! جغد بدشگون تشریف گندتون رو ببرید تا من بلند شم، بمیری که هنوز نرسیدم همش باید غرغر وروره جادویی مثل تو رو بشنوم. شرت کم!» شاید نویسنده، در پی آن بوده تا میزان ناراحتی آدم‌‍‌ها از شرایط اقتصادی و اجتماعی‌شان را نشان دهد.

«آسایشگاه معتادان ابدی» نوشته محمد علیزاده ثانی با تصویرگری سحرناز جعفری را انتشارات نزهت در 2000 نسخه و به قیمت 4000 تومان منتشر کرده است.     

کد خبر 2204493

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha