پیام‌نما

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا * * * * قطعاً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، به زودی [خدای] رحمان برای آنان [در دل ها] محبتی قرار خواهد داد. * * مؤمنى را كه هست نيكوكار / بهر او مهر مى‌دهد دادار

۱۱ دی ۱۳۹۲، ۱۰:۲۲

یک محقق در گفتگو با مهر:

دولت‌ها همواره نماینده فرهنگ عمومی و بومی باشند/ماهیت متفاوت مدیریت فرهنگی

دولت‌ها همواره نماینده فرهنگ عمومی و بومی باشند/ماهیت متفاوت مدیریت فرهنگی

یک محقق با بیان اینکه در دنیایی که از یکسو با شعار و برنامه جهانی شدن و فرهنگ توسعه و از سوی دیگر با شعار و برنامه حفظ فرهنگ‌ها و ارزشهای بومی روبرو هستیم، ماهیت مدیریت فرهنگی نیز متفاوت خواهد شد، گفت: لازم است دولت‌ها همواره نماینده فرهنگ عمومی و بومی باشند و از راه‌ها و شیوه‌های مناسب امور فرهنگی را مدیریت کنند.

به گزارش خبرنگار مهر، دکتر رضا ماحوزی، عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری به چند سؤال در مرود رابطه فرهنگ و سیاست پاسخ داده است که اکنون از نظر شما می گذرد.

*نسبت حوزه سیاست یا دولت با حوزه فرهنگ چگونه باید باشد؟ آیا دولت نباید نقش نظارتی و هدایتی در حوزه فرهنگ داشته باشد؟

لازم است برای تعریف و تبیین نسبت میان دولت و سیاست، نخست نسبت میان دولت و فرهنگ تعریف شود. باید توجه داشته باشیم که مسئله اخیر کاملاً دوسویه و به دیگر سخن، دیالکتیکی است. به این معنا که به همان میزان که دولت‌ها خود را متولی مدیریت فرهنگ سرزمین خود می‌دانند، فرهنگ نیز ماهیت و چیستی دولت‌ها را تعیین می‌کنند.

دقیقاً در همین نسبت دوسویه است که مباحث پیچیده مربوط به فرهنگ‌های بومی و غیربومی و سهم دولتها در حفظ و مدیریت آنها و از سوی دیگر، نقش تعیین کننده این فرهنگ‌ها در تعیین نوع حکومت‌ها و اولویت‌های مدیریتی دولت‌های برخاسته از این حکومت‌ها طرح می‌شود.

در دنیایی که از یکسو با شعار و برنامه جهانی شدن و فرهنگ توسعه و از سوی دیگر با شعار و برنامه حفظ فرهنگ‌ها و ارزشهای بومی روبرو هستیم، بسته به نوع فرهنگ و اولویتی که متولیان فرهنگی به هر یک از این دو نگرش مبذول می‌دارند، ماهیت مدیریت فرهنگی نیز متفاوت خواهد شد. این مدیریت هر دو طیف را دربر می‌گیرد. به این معنا مدیریت فرهنگی امری لازم و به‌ عبارت دیگر واجب است و در باب این ضرورت سخن چندانی طرح نمی‌شود. اختلاف نظرها درباره مکانیسم این مدیریت است. این مکانیسم می‌تواند طیفی از مدیریت‌ها را از مدیریت‌های جامع و همه جانبه توسط دولتها تا مدیریتهای خصوصی و مردمی و نهادی را دربر گیرد.

آنچه در این میان باید بدان توجه داشت تعامل مستقیم دولتها با فرهنگ عمومی از یکسو و فرهنگ مبنایی- که در درونی‌ترین لایه فرهنگ قرار دارد- از سوی دیگر است. دولتها باید همواره نسبت خود را با این دو لایه از فرهنگ تنظیم کنند. در غیر این ‌صورت، شکافی مسئله‌آفرین میان آنها و فرهنگ پدید می‌آید و هر گونه مدیریت فرهنگی خود به مسئله‌ای متشنج منجر می‌شود.

به این معنا، هرچند مدیریت فرهنگی ضرورت دارد اما لازم است دولت‌ها همواره نماینده فرهنگ عمومی و بومی باشند و از راه‌ها و شیوه‌های مناسب امور فرهنگی را مدیریت کنند. مسلماً دولت‌ها می‌توانند بخشی از این مدیریت را به اصحاب فرهنگ تفویض کنند و با وارد نمودن گروه‌های فرهنگی در این امر واجب، نه تنها خود را از بسیاری از آفتها دور دارند بلکه رضایت جامعه فرهنگی را نیز به دست آورند.

*یکی از مباحث مطرح در حوزه فرهنگ، تهاجم فرهنگی است. به چه میزان رصد پدیده های نوظهور فرهنگی اهمیت دارد؟ این پدیده ها و مصادیق آن در حال حاضر چه پدیده هایی هستند؟ نوع مواجهه با تهاجم فرهنگی چگونه باید باشد و آثار و نتایج انفعال و موضع دفاعی در این خصوص چیست؟

حتی اگر به فرض تهاجم فرهنگی را پدیده‌ای تعمدی هم ندانیم، باید آنرا پدیده‌ای واقعی بدانیم. اگر این رویداد را پدیده‌‌ای تعمدی بدانیم تهاجم معنای خاصی خواهد داشت و اگر آنرا پدیده‌ای غیرعمدی بدانیم، معنایی دیگر خواهد داشت. در هر دو حالت وجه مشترک، نوعی درگیر شدن اصول فکری و ارزشی و فرهنگی یک ملت با اصول فکری و ارزشی و فرهنگی ملت یا ملت‌های دیگر خواهد بود.

باید توجه داشته باشیم که این درگیر شدن همیشه به غلبه یکی بر دیگری منجر نمی‌شود بلکه در نتیجه این درگیری، گاه سنتز جدیدی ایجاد می‌شود و گاه اوضاع در همان وضعیت آشفته می‌ماند بی ‌آنکه معلوم باشد روح فرهنگی پدید آمده به این سو مایل است یا به سوی دیگر. تفاوتهای فرهنگی- آن هم نه در سطح بیرونی و رفتاری، بلکه در سطوح درونی و عقلی و فلسفی- آن چنان پیچیده است که صاحبنظران حوزه فرهنگ و فلسفه هنوز دیدگاه مشخص و قابل دفاعی درباره آشتی میان آنها در صورت تعارض ارائه نداده‌اند. شاید اگر از این زاویه به مسئله نگاه شود ضرورت رصد خرده فرهنگ‌هایی که در اشکال مختلف و متعدد وارد بدنه و ساختار یک فرهنگ پذیرنده می‌شوند بیشتر نمایان شود.

اگر هر فرهنگ سنتی و یا نیمه سنتی آغوش خود را بدون هر گونه ضابطه‌ای بر روی فرهنگها باز کند و به ماهیت و چیستی خرده فرهنگ‌هایی که به دنبال خویش، ساختاری از فرهنگ معارض و مقابل و نافی فرهنگ پذیرنده را وارد می‌کنند، توجهی نداشته باشد وضعیتی را تجربه خواهد کرد که اصطلاحاً می‌توان آنرا «آشفتگی فرهنگی» نامید.

به ‌منظور جلوگیری از این آشفتگی لازم است پدیده‌های فرهنگی نوظهور و حتی پیشین مورد مطالعه دقیق قرار گیرند و نسبت آنها با فرهنگ بومی و پذیرنده آنها تعریف شود. این ضرورتی است که دولت‌ها حتی با صرف هزینه‌های بسیار به تنهایی از عهده آن بر نمی‌آیند و لازم است از نهادهای فرهنگی عمومی و خصوصی کمک گرفته شود.

*آیا سیاستهای فرهنگی یک جامعه با تعویض مدیران اجرایی باید تغییر کند؟ استمرار و تغییر در این حوزه در چه عرصه هایی باید باشد؟

سیاست‌های فرهنگی در کشورهایی که داعیه فرهنگ و تمدن دارند نباید کاملاً متغیر و کاملاً ثابت باشد. هر یک از این دو حالت آفتهایی را به دنبال دارد. یک از بزرگترین مزایای حکومت‌های مردم‌ نهاد حضور جدی شهروندان در فعالیت‌های متعدد من ‌جمله فعالیت‌های فرهنگی است. این قشر از متولیان وجوه قابل تغییر و یا لازمی که متولیان دولتی فرهنگ باید بدان‌ها توجه داشته باشند را معرفی و مدلل می‌سازند. اما علاوه‌بر این جامعه گسترده، خود دولت‌ها و حکومت‌ها نیز که با وجوه درونی فرهنگ آشنا بوده و همواره خود را در نسبت با آن لایه از فرهنگ تعریف و بازسازی می‌کنند، نسبت صحیح میان خواسته‌ها و نیازهای فرهنگی تعریف شده توسط گروه نخست را با وجوه مبنایی فرهنگ برقرار می‌سازند.

بدین‌گونه هم خواسته‌های عمومی شهروندان تنظیم و تنسیق گردیده و متناسب با ساختار کلی فرهنگی هدفمند می‌شود و هم دولت‌ها از مشارکت عمومی نهادهای فرهنگی بهره‌مند شده و سلامت فکری و عملی خود را حاصل می‌آورند. این سخن به معنای ترسیم مرزهای دقیق میان حوزه عمومی و حوزه دولت در امر فرهنگ نیست؛ بلکه چه بسا در گروه‌‌های مردم‌نهاد و عمومی نیز متخصصانی آشنا به درونی‌ترین وجوه فرهنگی کشور حضور داشته باشند و یا در حوزه فرهنگی- مدیریتی دولت، اطلاعات شایسته‌ای درباره نیاز عمومی جامعه وجود داشته باشد.

بیش از آن، سخن درباره تعامل میان دولت و نهدهای فرهنگی عمومی و خصوصی است که به‌ عنوان حلقه رابط، نه تنها دولت را در رصد و سنجش نیازها و اتفاقات فرهنگی توانا می‌سازند بلکه تصمیمات اتخاذ شده در باب امور و مسائل فرهنگی را نیز به گونه‌ای مناسب در متن جامعه منتشر ساخته و دولت را به خواسته‌های معقول و منطقی خویش می‌رسانند. به این معنا، لازم است متولیان امور، بیش از آنکه به تغییر مدیران اجرایی در امور فرهنگی بیندیشند، به تعریف نسبت میان نهادی دولتی فرهنگ و نهادهای خصوصی و عمومی فرهنگ بیندیشند. در تعریف این نسبت است که می‌توان از ابقا و ثبات و یا تغییر رئوس فرهنگی کشور سخن گفت.

کد خبر 2205303

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha