۲۸ بهمن ۱۳۹۲، ۹:۳۷

نشست بررسی کتاب گویا در مهر-3

مادرِ کتاب‌های گویا قصه‌گویی است/ جنسی که طالب دارد قاچاق می‌شود

مادرِ کتاب‌های گویا قصه‌گویی است/ جنسی که طالب دارد قاچاق می‌شود

گفتگو بر سر علت ناشناخته ماندن کتاب صوتی، بحث میان فعالان این عرصه را به موضوعات گوناگونی سوق داد؛ از مافیای پخش کتاب گرفته تا نحوه تبلیغات برای یک اثر و تأکید بر این نکته ضروری که معرفی و تبلیغ کتاب گویا در فروشگاهی که محصولات غیرفرهنگی ارائه می‌کند یا حتی کافی‌شاپ‌ها خارج از شأن این اثر نیست؛ بلکه یک پدیده مدرن را که اتفاقا قاچاق هم می‌شود باید به شیوه‌های مدرن تبلیغ کرد.

خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و هنر: کتاب گویا، پدیده‌ای تازه در کشور ما است که هنوز آنطور که باید و شاید شناخته نشده است. از سوی دیگر شاید حتی تعریف دقیق و مقبولی نیز از آن در اذهان وجود نداشته باشد. با این حال تلاش برای معرفی ضمنی آن به افرادی که حتی کوچک‌ترین علاقه‌ای از مطالعه کتاب در درون آنها وجود داشته باشد، می‌تواند نتایج شگفت انگیزی به دنبال داشته باشد؛ وقتی دیگر افراد به جای بازی کردن با تلفن همراهشان در مترو و اتوبوس، بد و بیراه گفتن به دیگران در ترافیک، یا هدر دادن وقتشان به هر شیوه دیگر، زمان‌های مرده را چنان زندگی می‌بخشند که این موضوع خودشان را هم به شوق می‌آورد. از طرفی برای علاقمندان به مطالعه، شنیدن روایتی دلنشین از یک کتاب، آنها را به مراجعه به نسخه کاغذی آن اثر ترغیب می‌کند و این موضوع نافی هرگونه ایجاد خطر کتاب گویا برای کتاب سنتی است.

در نشستی که با حضور نمایندگان صنف‌های گوناگون چون نویسنده، شاعر، گوینده، ناشر، آهنگساز و... پیرامون کتاب گویا در خبرگزاری مهر برگزار کردیم،‌ فرصتی ایجاد شد تا همگی بخش‌های مختلف این پدیده تازه و کمتر شناخته شده را بررسی کنیم. در بخش اول گفتگو سعی کردیم تعریف دقیقی از کتاب صوتی به دست بیاوریم، نکات مثبت و منفی حضور یک گوینده به عنوان راوی در شکل دهی دریافت مخاطب از کتاب را بررسی کنیم و به این پرسش پاسخ دهیم که آیا هر کتابی را می‌شود صوتی کرد؟

در بخش دوم نیز لحن و میزان احساس گوینده برای روایت اثر، وضعیت انتشار و پخش آثار صوتی، شیوه آهنگسازی برای این آثار و نقطه تولد کتاب گویا در گذشته را بررسی کردیم.

اکنون به بخش سوم و پایانی این نشست رسیدیم که با حضور مصطفی رحماندوست نویسنده و شاعر کودک و نوجوان، فرزانه منصوری همسر زنده‌یاد نادر ابراهیمی و ناشر، فاطمه محمدی مدیر موسسه نوین کتاب گویا، سیدمظفر شجاعی قائم مقام انتشارات کتاب نیستان، نیما رئیسی بازیگر و گوینده کتاب‌های صوتی، ساعد مشکی گرافیست، طراح و ناشر، کاظم علمی مدیر نشر ذهن‌آویز و مدیر پخش موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات، شاهین علایی‌نژاد گوینده کتاب‌های گویا، پرستو ولدخان مسئول بخش نابینایان کتابخانه حسینیه ارشاد و از مصححان کتاب‌های گویا برای نابینایان، مهدی زارع آهنگساز و احسان چریکی گوینده کتاب‌های گویا برگزار شد.

در بخش پایانی این نشست از شیوه ممیزی این آثار سردرآوردیم، این موضوع را بررسی کردیم که آیا بهتر است خود نویسنده به عنوان راوی کتاب حاضر شود یا گویندگان دیگری وارد عمل شوند و راه‌های تبلیغ و معرفی کتاب گویا را مرور و بر ضرورت تبلیغات مدرن برای یک پدیده مدرن تأکید کردیم.

*آقای شجاعی انتشارات نیستان چطور به عرصه کتاب گویا وارد شد؟ برخورد اول شما با این پدیده چطور بود؟

شجاعی: من شاید جزو آخرین افرادی بودم که با موسسه کتاب گویا آشنا شدم. اولین پیشنهادی که در این زمینه به ما رسید هم برای کتاب ابوالفضل زرویی نصرآباد بود. جالب است که همه فعالان عرصه مکتوب نسبت به کتاب گویا بدبین هستند و با احتیاط وارد کار می‌شوند. اما علی رغم احتیاط ها، نمونه‌هایی از کارهای قبلی برای من ایمیل شد و من آنها را گوش دادم. از آنجایی که آثار مصطفی رحماندوست هم در میان این مجموعه بود و من به سختگیری‌ها و نکته سنجی‌های او در خصوص کیفیت کار آشنا بودم، این موضوع پشتوانه اعتمادی برای من شد و از این پیشنهاد استقبال کردم.

نکته جالب اینکه پیش از تمام شدن کار اول، خود من پیشنهاد دوم را درباره کتاب «فصل شیدایی لیلاها» ارائه کردم که مورد استقبال قرار گرفت. یک قطعه از کار اول یعنی کتاب آقای زرویی نصرآباد را هم که نیما رئیسی اجرا کرده، با وجود اینکه هنوز کار آن نهایی نشده بود، گوش دادیم و خوشبختانه بسیار خوب بود.

*شما چقدر موافقید خود صاحب اثر کتابش را گویندگی کند و چقدر به حضور گوینده‌های دیگر علاقه نشان می‌دهید؟

شجاعی: هر کدام در جای خود درست است، اگر کس دیگری هم گوینده کتاب باشد، بد نیست. این موضوع نسبی است. اگر مبنا را روی نتیجه کار بگذاریم می‌توانیم به صورت مصداقی بررسی کنیم. مثلا به نظر من اگر شعر و مناجات توسط صاحب اثر خوانده شود، موثرتر است اما وقتی وارد مسئله رمان و داستان می‌شویم اگر داستان صرفا با راوی دانای کل باشد و یک راوی داشته باشیم، خود نویسنده می‌تواند گویندگی را به عهده بگیرد، در عین حال اگر فرد دیگری دانش کار را داشته و آن را در خودش هضم کرده باشد، می تواند همان تاثیر خوب را داشته باشد. مثلا «فصل شیدایی لیلاها» به هفت راوی نیاز دارد و شکستگی روایت در این اثر، نیاز به تمرکز بیشتری برای مخاطب دارد و او نمی‌تواند مثل کتاب، اثر را ورق بزند و متوجه تغییر روای‌ها شود. بنابراین این تغییر صدای راوی است که به کار کمک می‌کند.

از این رو هر بار باید با در نظر گرفتن نتیجه، درست‌ترین تصمیم را بگیریم. تجربه قبلی ما پیش از آشنایی با موسسه کتاب گویا در زمینه صوتی کردن کتاب‌ها به مناجات ابوحمزه ثمالی مربوط می‌شود که خود سیدمهدی شجاعی آن را خوانده بود. ترجیحمان برای او این است که دیگر آثارش را نیز خودش بخواند.

* درباره این مسئله که کتاب گویا مکمل کتاب مکتوب است یا جایگزین آن چه نظری دارید؟

شجاعی: برای نسل ما و حتی جوان‌ترها، امثال نیما رئیسی و آقای رحماندوست را هم بگویم (به شوخی)، کتاب گویا مکمل کتاب سنتی است، اما در خصوص نسل جدید اگر کار تبلیغی و اطلاع‌رسانی درستی نداشته باشیم، همزمان باید روی کتاب مکتوب هم تأکید بیشتری شود چون جوان امروزی به واسطه تنبلی از کارهای فرهنگی مکتوب گریزان است. بنابراین ضرورت دارد درباره کتاب سنتی در آنها ایجاد علاقه کنیم تا کتاب گویا جایگزین نشود.

در خصوص عرضه این محصولات نباید آنها را به کتاب‌فروشی یا فروشگاه‌های سی دی محدود کرد، حتی درباره کتاب سنتی هم بحثی ایجاد شد که آیا در فروشگاه‌هایی که مستقیما آثار فرهنگی عرضه نمی‌کنند، می توانیم آن را به فروش برسانیم؟‌ در خصوص این پدیده جدید نباید از این بترسیم که شأن آن اثر پایین می‌آید و در کنار فروشگاه‌های محصولات و لوازم فرهنگی، سوپرمارکت‌ها و فروشگاه‌های زنجیره‌ای هم می‌توانند مورد توجه قرار بگیرد.

رئیسی: این از جمله چیزهایی بود که من از روز اول به خانم محمدی گفتم اما او نگران بود که شأن کار پایین بیاید. نباید این قدر نگران این ماجرا بود.

*اصلا کافی شاپ‌ها یکی از بهترین مکان های عرضه این آثار است.

رئیسی: دقیقا. اگر آثار در فضاهای اینچنینی نیز قرار بگیرند، تعداد مخاطبان آن افزایش پیدا می‌کند.

محمدی: این کار بسیار دشوار است.

* بله اصولا کار فرهنگی کار سختی است.

علمی: تولید یک کتاب گویا واقعا پرهزینه است و کارهای مشابه، سه برابر این قیمت گذاری می‌شود.

محمدی: حتی با وجود اینکه بسیاری از دوستان، واقعا همدلانه و با در نظر گرفتن همه مسائل تولید و فروش با ما همکاری می‌کنند.

علمی: افتخاری که کاری از پیش نمی‌رود، کار باید اقتصادی باشد.

*گرچه نمی‌توان به برخی از این کارها نگاه تجاری داشت.

مشکی: باید نگاه اقتصادی هم داشت وگرنه خواهیم دید که همچنان این محصول در ته سبد کالای خانوار هم قرار نمی‌گیرد. باید به بخش صنعتی کار هم توجه کرد.

علایی نژاد: این آثار هرچقدر هزینه‌بر باشند،‌ زمانی که تیراژ اثر بالا برود، سود بیشتری هم حاصل خواهد شد.

رئیسی: مشکل بزرگ ما این است که هنوز این کالا جلوی چشم مردم قرار نگرفته است.

علایی نژاد: هر کسی از من سراغ این اثر را گرفت، من او را به شهر کتاب فرستادم. بلافاصله هم خبر دادم که مثلا محصول ما در شهر کتاب فلان جا وجود ندارد.

رئیسی: اصلا چرا شما باید چنین کاری کنید؟ شما به عنوان یک هنرمند کارتان را کرده‌اید و حالا باید شاهد بازتاب آن در میان جامعه باشید.

علایی نژاد: دقیقا. اما دوستان کار را نمی‌بینند.

زمانی که شاملو «شازده کوچولو» را تولید کرد، شاهد روایت توسط خود او بودیم و اساتیدی چون مقبلی، آقالو و... دیالوگ دیگر افراد قصه را گفتند که این اثر تبدیل به نمایشنامه شده در حالی که اصل اثر یک داستان نوشته آنتوان دو سنت اگزوپری است. آن کار فکر می‌کنم متعلق به 40 سال پیش است و آن زمان هر جایی که توانست آن را پوشش داد. اما اگر ما حالا درباره کتاب گویا همین جذابیت را هم لحاظ کنیم، وقتی محصول در دسترس نیست چه انتظاری داریم؟ در قدم اول آیا نباید این محصول لااقل جلوی چشم مخاطب باشد؟ اکنون مردم حتی نمی‌دانند کتاب صوتی چیست که بخواهند کپی‌اش کنند. برخی فکر می‌کردند کتاب گویا، همان کتاب کاغذی است که داخل دستگاه می‌گذاری و از آن صدا درمی‌آید. یا فکر می‌کردند با یک نرم افزار طرف هستند! هنوز شناخت درستی از این اثر در میان مردم وجود ندارد.

علمی: ما از مدتی پیش با سی دی فروشی ها نیز وارد مذاکره شده ایم، اما من اعتقاد دارم 80 تا 90 درصد فروش این آثار برای کتابفروشی‌ها است.

زارع: وقتی این محصول در دست نباشد، بیشتر کپی‌اش می‌کنند. مثلا درباره «پنج انگشت» ما دوستان را به چند مرکز برای خرید آن معرفی کردیم و چون هیچ کدام کار را نداشتند، آنها به کپی اقدام کرده بودند.

محمدی: به عنوان کسی که از صفر در ماجرای کتاب گویا بوده‌ام، همین جا اعلام می‌کنم موضوع به همین سادگی نیست و پیچیده‌تر از آن است که فکر می‌کنید. در خصوص کاست آقای شاملو هم باید به روزی اشاره کنم که پیش خانم ابراهیمی بودم و او کتاب‌های کودک آقای نادر ابراهیمی را برایم آورد و وقتی دیدم تیراژ آن کارها 30 هزارعنوان است، واقعا می‌خواستم فریاد بزنم که این جا چه خبر است؟ در آن سالها جمعیت ایران زیر سی میلیون بود، کتاب سی هزار تیراژ داشت ولی در حال حاضر ناشر جرات نمی‌کند هزار نسخه از آن یا مشابه آن را هم منتشر کند. این موضوع قطعا درباره کاست آقای شاملو هم مصداق دارد...

رئیسی: از یک دوره‌ای به بعد پلیس به جای اینکه در جاده مأمور خود را با ماشین قرار دهد، یک ماکت را برای اینکه مردم حساب ببرند در جاده قرار داد. پس آن نسخه اصلی پلیس نبود. اگر در یک برگه به نشان اینکه چیزی به اسم کتاب گویا وجود دارد یا در حد یک پوستر ناقابل کار را معرفی کنید، می‌توان آن را به مردم شناساند. ما حتی حالا که در قدم اول هستیم، اگر کارها را مجانی برای دانلود بگذاریم باز هم برنده‌ایم. در این زمینه اشتباه است که ما خساست کنیم.

پرستو ولدخان: به نظر من حق مالکیت فکری کتاب برای ناشر است، شاید حسینیه ارشاد هزینه‌ای برای صوتی کردن کتاب ها متقبل ‌شود، گرچه گوینده‌های ما حرفه‌ای نیستند، اما کار آکادمیک اصلی پیش ناشر انجام می‌شود. چون کتاب‌ها تخصصی است. البته صوتی کردن این آثار اصلا برای ما سود اقتصادی ندارد، ما نه اجازه داریم کتاب را بفروشیم، نه هدف کتابخانه این است. صرفا می‌خواهیم مخاطبان نابینا به این کتاب‌ها دسترسی داشته باشند. چند وقت پیش یکی از مخاطبان به ما زنگ زد و سوال کرد که چرا آثار جدیدمان را در انقلاب برای فروش نمی‌گذاریم؟ ما شوکه شده بودیم. دوستان کتابخانه پیگیری کردند و فهمیدند آنجا مثلا یک دی وی شامل 50 کتاب به فروش می‌رسد. حتی از آنجایی که می‌توان در صوت اعمال سلیقه هم کرد در آن دی وی دی ها عبارت «تولید شده در کتابخانه حسینیه ارشاد» را هم حذف کرده بودند. ما صرفا از صدای گوینده‌ها و اسم کتاب‌ها فهمیدیم این همان کارهای ما است که آنها به فروش می‌رسانند و ما قدرت پیگیری ماجرا را نداشتیم، چون این آثار را به سادگی می‌شود کپی کرد.

علایی نژاد: این موضوع تایید حرف ما است. جنسی که طالب دارد قاچاق می‌شود. قرار نیست ما کتاب گویا را به کافی شاپ ببریم. ما نمایشی کار کرده بودیم که با دعوا و مرافعه برای اجرایش به تالار قشقایی رفتیم، آنها نمی‌خواستند پولی بابت کار به ما بدهند و گفتند حقوقتان را از گیشه بگیرید. ما پوسترهایی را در تیراژ هزار چاپ کردیم و در تمام کافی‌شاپ‌های تهران زدیم و آن نمایش پرفروش‌ترین کار قشقایی شد. عرض این است. ما باید کار را در کافی شاپ معرفی کنیم، نه اینکه آن را در چنین مکانی بفروشیم. یک کتاب صوتی اولا در جایگاهی نیست که مثل فیلم‌های هالیوودی که تا از روی پرده سینما بیرون می‌آید، همه درگیر قفل شکستن آن شوند، اما وقتی دارد قاچاق می‌شود مشخص است طالب دارد...

* و مخاطب هم به درستی به آن دسترسی پیدا نکرده است.

علایی نژاد: زنده باد. دقیقا همینطور است.

*بحث اینجا است که ما در زمینه کتاب سنتی هم عرضه درستی نداریم.

علایی نژاد: مافیای پخش را کنار بگذاریم. اینکه مردم قرار است به کتاب دسترسی پیدا کنند هم یک طرف. کتابی هست که من می‌دانم پنج هزار جلد آن در انباری خانه‌ای در حال خاک خوردن است، چون کتابفروشی‌ها با نویسنده آن مشکل دارند. اما درباره کتاب گویا من مطمئنم اگر محصول به چشم مخاطب آشنا شود، دنبال آن خواهند آمد و پیگیرش خواهند شد.

رئیسی: شما همه نسخه‌های کتاب گویا را در دفتر آقای علمی بگذارید، کافی است یکی از کاربرهای فیسبوک نشانی دفتر او را در صفحه‌اش بگذارد و همه نسخه‌ها به فروش خواهد رفت. من به شما قول می‌دهم.

*بله خیلی تاثیر دارد. یک پدیده مدرن را باید به شیوه‌های مدرن معرفی کرد.

علمی: اگر این طور که شما می‌گویید باشد، پس پخش چکاره است؟ کار آقای ابراهیمی یا رحماندوست در تیراژهای هفت و پنج هزار توزیع شده و به فروش رفته...

فرزانه منصوری: البته منظور شما نیستید. دوستان مثال زنند.

علمی: نباید رویایی فکر کنیم.

محمدی: منظور آقایان رئیسی و علایی نژاد تیراژ بالای 200 هزار تا است. تیراژی را که بعضی از فیلمها و موسیقی‌ها و خاله ستاره‌هایمان می‌خورد می‌بینیم. آنها چه تیراژی دارند؟ در چنین شرایطی است که آثار دیده می‌شود.

علمی: آنها مویرگی پخش می‌شوند چون متقاضی مویرگی دارند، کار ما فعلا پخش مویرگی نیست. من از پخش و انتشاراتی دفاع می‌کنم.

*آیا هر کسی می‌تواند گوینده کتاب گویا شود؟

احسان چریکی گوینده گلستان سعدی: امیدوارم پدیده کتاب گویا جایگاه خودش را پیدا کند. من از بدو آشنایی‌ام با ادبیات که سعدی حسن مطلع آن بود، دلم می‌خواست گلستان سعدی خوانده و بازشناسی شود. مخاطبی که از گنجی مثل زبان فارسی و گنجینه‌ای مثل گلستان برای انباشت این گنج غافل مانده است. من این پیشنهاد را دادم و با گویندگی من موافقت شد. پاسخ گفتن به این سوال مستلزم رسیدن به یک تعریف واحد به کتاب گویا است. بحث تفاوت نمایشنامه خوانی و کتاب گویا برای من مهم است. در نمایشنامه خوانی یک اصطلاحا «تصور بی تصویر» از سوی کسی که نقش را اجرا می‌کند، در کنار مفاهیم انتزاعی به مخاطب منتقل می شود و خلاقیت را از او می‌گیرد اما به نظر من، در کتاب گویا این تصور منعطف است و مخاطب با قسمت اعظم تصویرسازی اثر شریک می‌شود.

*آیا اگر کتابی مجوز وزارت ارشاد را داشته باشد، شما مجوز خواندن آن کتاب را دارید یا باید مجددا برای مراحل ممیزی اقدام کنید؟

محمدی: ماجرای گرفتن مجوز در طول 6 سال فعالیت ما متفاوت بوده است. آن اوایل که اگر مجوز کتابی را به معاونت هنری می‌دادیم و مجوز صوت آن را درخواست می‌کردیم، از اداره کتاب استعلام می‌کردند و اثر از این حیث بررسی می‌شد که آیا اجازه صوتی شدن دارد؟ توجیهشان برای این موضوع نیز چنین بود که متن مکتوب تأثیرگذاری متن شفاهی را ندارد و وقتی موضوعی را بشنویم ممکن است حساسیت آن بیشتر از زمانی باشد که آن را می خوانیم. اما حالا چیزی حدود یک سال است که این سخت گیری کمتر شده و تا 80،‌90 درصد مجوز کتاب معیار است؛ مگر موارد خاصی چون حکایت‌های ملانصرالدین که مجوز صوتی آن صادر نشد.

*درباره گویندگانی که با شما کار می‌کنند چطور؟ اگر کسی ممنوع الصدا بود. چون ما همه جور ممنوعیتی داریم دیگر. اصولا نانوشته هم هستند.

محمدی: ما در فرمی که برای کتاب گویا پر می‌کنیم و به معاونت هنری می‌دهیم اسامی تمام عوامل را ذکر می‌کنیم. خوشبختانه تا این لحظه مشکلی نداشته‌ایم.

*آقای رحماندوست چند بار در این نشست از نوارهای قصه‌ای یاد شد که در دهه 40 و 50 باب شده بود و خیلی‌ها آنها را گوش داده بودند. آیا ما می‌توانیم آن آثار را نقطه آغاز کتاب گویا بدانیم؟ آثاری چون «شهر قصه»، «زبون دراز» و... که زمان خودشان گل کردند. این آثار می توانند مادر کتاب گویا باشند؟ و اینکه آیا شما موافق بردن کتاب گویا به سمت نمایشنامه‌ای شدن و چند راوی داشتن هستید؟

رحماندوست: مادر کتاب صوتی، قصه‌گویی قدیمی ما است. واقعیت قضیه این است که کتاب گویا فایده عمده‌تری هم دارد که کسی حرفش را نمی‌زند. اکنون در دنیا ثابت شده در جوامعی که قصه‌گویی در خانواده‌ها باب است و قصه متکی به کتاب گفته می‌شود، آن جامعه سطح مطالعه بالاتری دارد. من هم موافقم که مطالعه در دنیا سیر نزولی پیدا کرده، اما در همین روزگار «بازی با انگشتان» من به سوئدی ترجمه شده است. دلیل این اتفاق برای من جالب بود و به من پاسخ دادند چون این اثر قصه کوتاهی است که در آن لمس اتفاق می‌افتد و مادر و پدر دست کودکشان را می‌گیرند و قصه می گویند. شنیده ام وقتی قرار است زن و شوهری از هم جدا شوند، یکی از امتیازاتی که قانون برای حضانت فرزند برای آنها قائل می‌شود، میزان قصه گویی هر کدام از والدین است.

قصه گویی، مادر گسترش مطالعه است. این را همین طور بپذیرید. اکنون این امر دوباره دارد در دنیا مُد می‌شود. در کشورهایی که انواع و اقسام تکنولوژی‌ها وجود دارد،‌ سطح مطلعه بالاتر از ایران است. این موضوع به یک مطالعه دقیق‌تر نیاز دارد. من کتابی دارم که پیشتر با تیراژ 50 و 60 هزار چاپ شده است. بله این اواخر هم این عدد به 2 هزار رسیده است. یکی از عمده‌ترین کارهایی که می‌تواند افراد را به کتابخوانی ترغیب کند، قصه گفتن است. کتاب گویا هم همینطور است و دوستان هم اشاره کردند؛ وقتی چیزی را بشنویم و خوشمان بیاید، نسخه مکتوب آن را هم تهیه می‌کنیم. اگر از این زاویه نگاه کنیم، مادرِ این موضوع، قصه گویی است. از طرفی تا جایی که من خبر دارم و شنیدم در قصه‌گویی مدرن همه شخصیت‌ها را یک نفر می‌گوید و به تئاتر نزدیک نمی‌شود.

مشکی: من در قالب یک ناشر می‌خواهم از ناشران دفاع کنم. طبیعی است که من به عنوان یک آهنگساز، خواننده یا گوینده، دوست دارم اثرم همه جا دیده شود. اما واقعیت این است که صنعت نشر ایران صنعت بسیار مریضی است و این چرخه‌ها اصلا نمی‌چرخد. آیا واقعا جایی وجود دارد که ما بتوانیم 18 هزار عنوان کتابی را که آقای علمی پخش می‌کند معرفی کند؟ چنین کتابفروشی وجود دارد؟ بسیار طبیعی است که پرفروش‌ترین‌ها به ویترین کتابفروشی‌ها راه پیدا می‌کند و باز هم طبیعی است که از هر 20 کتابی که یک ناشر چاپ می‌کند، شاید دو تای آن پرفروش شود. مثل «یک عاشقانه آرام» که هم کتاب آن پرفروش است و هم کتاب گویای آن پرفروش خواهد بود.

من به پخش کننده‌ها حق می‌دهم که نتوانند همه کتاب‌های ناشران را به همه جا برسانند. این تقاضای بازار است که اعلام می‌کند چه می‌خواهد و کدام اثر رو می‌آید و کدام زیر دیگر کتاب‌ها دیده نمی‌شود. من درباره مجله‌ام هم همین مشکل را دارم. طبیعی است که مجلات زرد پرفروش می‌شوند. درباره کتاب هم همینطور است و منِ ناشر نمی‌توانم به یک نویسنده بگویم فلان جا نمی‌گذارند کتابتان باشد. صرفا می‌گویم چشم، من به پخش کننده سفارش می‌کنم. در حالی که پخش کننده رفته و کتابفروش حاضر به گرفتن آن کتاب نشده است. بنابراین خیلی فکر نکنید که مافیایی در پخش وجود دارد.

برای پخش کننده خیلی بهتر است که کتابفروش همه کتاب‌هایش را بگیرد و او بگوید آقا دو تا کارتن دیگر بفرست. چرخه زندگی آنها به همین واسطه می‌چرخد. برای من ناشر هم بهتر است که نویسنده بگوید کتاب دومم را هم شما منتشر کن. اما چنین چیزی وجود ندارد. کتابفروش ما حرفه‌ای نیست،‌ ناشر ما هم همین طور. شما کمتر ناشری می‌بینید که اتمسفر ویژه‌ای در نشرش وجود داشته باشد. من ناشر آلمانی را می‌شناسم که شکارچی کتاب است. در سال دو کتاب چاپ می‌کند؛ می‌گردد و می‌گردد و شاه ماهی را شکار می‌کند و پرفروش هم می‌شوند.

استقبال عمومی از کتاب در جامعه ما به هر دلیلِ فرهنگی یا غیرفرهنگی کم شده است. هر وقت دولت‌ها حمایت کردند مثل زمانی که نمایشگاه‌های آسیایی‌،‌ داخلی و بین المللی تصویرگری کتاب کودک وجود داشت، کتاب کودک رونق می‌گرفت و... اما وقتی حمایت برداشته می‌شود اتفاق دیگری می‌افتد. این موضوع نشان می‌دهد که این صنعت مریض است. ناشری که بتواند کتاب خود را به دولت بفروشد و وزارت ارشاد از آن کتاب بخرد، موفق می‌شود. این صنعت چون نه خصوصی است نه دولتی،‌ نه دولت سیاست فرهنگی درستی برای حمایت از نشر دارد، خصوصی‌ها آس و پاس می‌شوند... خیلی به دل نگیرید که کتاب گویا همه گیر نیست. خیلی به سادگی نمی‌توان آن را فراگیر کرد.

علایی نژاد: درباره اینکه به مافیا اشاره کردم سوتفاهم نشود. کتابفروش ممکن است به راحتی فلان محصول را از یک پخش کننده نگیرد، چون قرار است ناشر دیگری آن را برایش بفرستد. من با این موضوعات آشنا هستم و زمانی در ماهنامه معیار به عنوان ویراستار حضور داشتم. ما وقتی از پوستر یا اطلاعیه‌ای برای معرفی یک اثر استفاده کنیم، تازه مخاطب با موضوع آشنا می‌شود. ممکن است بسیاری از کتابفروشی‌ها کتاب صوتی را نگیرند، اما من که به شهر کتاب رفتم و کتاب را گرفتم، هفته بعدی که به آنجا رفتم به من گفتند تمام کرده‌ایم و برایمان نیاورده‌اند. این مشکل دیگر به پخش برمی‌گردد...

*این موضوعات اصلا مصداقی نیست. بحث این است که یک پدیده مدرن را باید به شیوه مدرن تبلیغ و توزیع کرد. شما باید از ظرفیت‌های موجود که مثلا آقای رئیسی می‌گوید فیسبوک، من می‌گویم گوگل پلاس، فرد دیگری از کافی شاپ نام می‌برد و... استفاده کنید. ما با پدیده‌ای روبرو شدیم که کسانی که دهه 40 و 50 کتاب چاپ می‌کردند اصلا آن را باور ندارند.

رئیسی: بنده به عنوان فرد نیمه جوانی که این حرف را می‌زنم، خودم نه فیسبوک دارم نه چیزی شبیه آن؛ اما به قدرت آن معتقدم.

*بله حالا دیگر وی چت، وایبر، تانگو، اینستاگرام و... ابزارهای مدرن دیگر آمده و افراد در جوامع مدرن در حال استفاده از آن هستند. شما اگر شبکه‌های ماهواره‌ای را ببینید، مدام زیرنویس و اعلام می‌کنند که مثلا «تبلیغات خود را در فیسبوک به ما بسپرید» . اتفاقا این موضوع خیلی کم هزینه یا بعضا بدون هزینه است.

علایی نژاد: من دوستی در شیراز دارم که در کار فیلم است. در فیسبوک سفارش می‌گیرد و ارسال می‌کند. به نظرتان درآمدش چقدر است؟

رئیسی: به این می‌گویند تبلیغات غیرسیستماتیک. البته ما می‌توانیم کتابی تولید کنیم که آنقدر خاص باشد که تبلیغ آن را پس زمینه مصاحبه تلویزیونی رئیس جمهور قرار دهند....

گفتگو از مریم عرفانیان

کد خبر 2219094

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha