كردهاي عراق در پي كودتاي عبدالكريم قاسم و سرنگوني رژيم سلطنتي در 14 ژوئيه 1958 وضعيت خوبي پيدا كردند. عبدالكريم قاسم طبق ماده 3 قانون اساسي موقت آن زمان كردها را از آزاديهاي مدني خوبي برخوردار ساخت و نشريات و احزاب كرد توانستند برنامه هاي سياسي شان را به اجرا در آوردند. شخصيتهاي سياسي مهم كرد همچون طالباني در اين دوره پرورش سياسي يافتند.
درسال 1961 عبدالكريم قاسم پس از آنكه موقعيت خود را در حكومت تثبيت كرد، رويه سياسي اش را نسبت به كردها عوض كرد و از تعهدات دولت مركزي طبق قانون اساسي سرباز زد كه اين امر به تنش بين كردها و دولت عبدالكريم قاسم انجاميد. حتي كار به جايي كشيد كه عبدالكريم قاسم با اعزام دو لشكر به جانب شمال 60 دهكده را ويران و هزاران كرد را دستگير كرد.
درسال 1963با كودتايي كه حزب بعث برعليه عبدالكريم انجام داد توانست زمام امور را بدست بگيرد. در آن زمان كردها خواستار خودمختاري بودند . مخالفت دولت مركزي با اين خواسته بار ديگر به از سرگيري جنگ بين كردها و حكمت مركزي كه اين بار تحت حاكميت حزب بعث روي داد و ارتش بعث با كمك گرفتن از سوريه به قتل و عام كردها پرداخت.
كردها علاوه بر مقاطع زماني 65 - 1963در طي سالهاي 1980 و 1988 نيز به فجيع ترين وضع مورد حمله رژيم بعث قرار گرفتند.
پس از سرنگوني صدام درسال 1381 كه با حمله نيروهاي آمريكايي صورت گرفت كردها توانستند فرصتي را در جهت دستيابي به آرمان هميشگي خود پيدا كنند .
در سال 2004 با تكميل پيش نويس قانون اساسي موقت عراق ، كردها توانستند كرسي رياست جمهوري را از آن خود كنند.
در مقطع فعلي نيز در تدوين قانون دايمي عراق در حالي كه اجماع برسر نظام حكومتي فدراليستي تا حدودي مبهم است كردها خواستار اضافه شدن بندي به پيش نويس قانون اساسي مبني بر حق تعيين سرنوشت در صورت تضييع حقوق اين قوم بودند.
نكته اي كه در اينجا مطرح است اينكه نظام فدراليسم، در كنار حاكميت ملي به كردها اين فرصت را مي دهد كه به خود مختاري نسبي نيز دست پيدا كنند و با تقسيم منابع عظيم نفتي، اين امكان را پيدا كنند كه زير ساختهاي اقتصادي خود را تقويت ببخشند. پس چرا كردها به سمت خواسته هايي چون حق تعيين سرنوشت مي روند ؟
كردها با وقوف بر اين نكته كه درعرصه ملي و در مجمع ملي اين كشور به دليل داشتن كرسي هاي محدود نسبت به شيعيان از چانه زني بالايي برخوردار نيستند و رياست جمهوري طالباني را براي خود نقطه مثبت چنداني نمي بينند. بنابراين نظام حكومتي فدرالي و حق تعيين سرنوشت روزنه هايي هستند كه مي توانند در دراز مدت با تكيه بر آن بر خواسته هاي ديرينه خود دست يابند. سياستي كه در سال 1963 نيز دنباله رو آن بودند.
كردها با ادعاهايي چون حق تعيين سرنوشت در واقع ديدگاه هاي استقلال طلبانه خود را براي آينده رصد مي كنند اما اگر اين خواسته هم طرد شود نظام فدراليستي به كردها اين فرصت را خواهد داد كه مركزيتي كردنشين در خاورميانه براي خود بوجود آورند و از لاك دفاعي و بازيگري در صحنه سياسي خارج شوند و شبه حكومتي با ماهيت تاثيرگذاري بر سياستهاي كشور مجاور، بوجود آورند
نظر شما