۱۵ اسفند ۱۳۹۲، ۱۲:۳۴

«هست یا نیست؟» به چاپ دوم رسید

«هست یا نیست؟» به چاپ دوم رسید

چاپ دوم رمان جدید سارا سالار با عنوان «هست یا نیست؟» بعد از مدت کوتاهی از انتشار، توسط نشر چرخ منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، دومین رمان سارا سالار، بازخوانی بخش‌هایی از زندگی یک زن 39 ساله است که در آستانه ورود به 40 سالگی است. راوی این داستان گاهی اول شخص و گاهی سوم شخص مفرد است.

نویسنده این کتاب معتقد است زمانی زن 30 ساله را یک زن پخته می‌دانستند. اما زندگی در دوران مدرن باعث شده این طرز تفکر تغییر کرده و سن مورد نظر به 40 سالگی برسد. راوی داستان «هست یا نیست؟» در آستانه 40 سالگی قرار دارد و فاصله‌ى خود را با سال‌های رفته احساس مى‌کند و در شرايط جديدى قرار مى‌گيرد. زنی که در اوج پختگی پا به میان‌سالی هم گذاشته و این میان‌سالی شاید فراموش شدن را همراه خودش بیاورد.

این رمان، 4 بخش دارد که به ترتیب عبارت‌اند از: «دنیای جای امنی است»، «دنیا جای امنی نیست»، «دنیا جای امنی...» و «... هست یا نیست؟»

در قسمتی از این رمان می‌خوانیم:

توی اتاق همین که یکی از آن ملحفه‌های سفید چرک تمیز را می‌اندازد روی تختی که با فاصله یک تخت از تخت نقره چسبیده به دیوار، پرستار برای عوض کردن سرُم می‌آید تو... عوض کردم سرم و این حرف‌ها دیگر همه‌اش ادا و اطوار است. چرا آدم‌ها می‌خواهند تا آخرین لحظه الکی خودشان را امیدوار نشان بدهند؟ شاید هم می‌خواهند الکی خودشان را وظیفه‌شناس نشان بدهند، این که ما تا آخرین لحظه هم وظیفه‌مان را انجام می‌دهیم.

پرستار که از اتاق می‌رود بیرون، روی تخت دراز می‌کشد. احساس می‌کند انگار سیخی از پشت گردنش فرو می‌رود توی کمرش و از توی کمر فرو می‌رود توی پاها و از کف پاها می‌آید بیرون. بدنش که کمی راحت می‌شود تازه صدای قاروقور معده‌اش را می‌شنود. از وقتی که آمده، جز همان چای‌یی که با دکتر شمس خورده، چیز دیگری نخورده... به نقره نگاه می‌کند که قفسه ی سینه‌اش همان‌طور سخت بالاو پایین می‌رود. کاش اگر قرار است نقره بمیرد کسی این کار را جلو بیاندازد... دیوانه ی روانی... غلت می‌زند و صورتش را می‌کند طرف دیوار... وقتی سوم راهنمایی بود فاطمه ی شهمیری توی سیزده‌سالگی ازدواج کرد، آن‌ هم با مردی که بعدها فهمیدند زن و چهارتا بچه دارد. یک سال یواشکی دبیرستان آمد، اما همین که حامله ش دیگر نتوانست بیاید. وقتی دوم دبیرستان بود مهرناز میرزایی با این که گفته بود حالا حالاها ازدواج نمی‌کند، در شانزده‌سالگی ازدواج کرد، آن هم با یک آدم متعصب که دیگر اجازه نداد با کسی رفت و آمد کند. این‌جوری بود که داستان نحیف و بی‌اهمیت چهارتفنگ‌داری که آن موقع فکر می‌کردند آدم‌های مهمی هستند تمام شد، آدم‌های مهمی که اوج شهامت و جسارت‌شان این بود که سر کلاس یواشکی آدامس بجوند...

چاپ دوم این کتاب با 183 صفحه، شمارگان 2 هزار و 500 نسخه و قیمت 9 هزار تومان منتشر شده است.

کد خبر 2250106

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha